eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
111 ویدیو
16 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ممنون از همراهی شما🍀
در تمام لحظهایی که برای تعدد فرزندان سرزنش میشدم دلم قرص بود که افرادی هنوز در جامعه ما هستند که علاوه بر علم اندوزی دیندار هستند و دغدغه جهاد دارند
وای چه پیام خوشحال کننده ای😍😍
یه بار تو کانال این مبحث راضی کردن همسر برای فرزندآوری رو به بحث گذاشتیم. اگه رو این هشتک بزنید میتونید مطالب رو بخونید.
اینجور نیس که بعضیا فکر میکنن مادرا هیچوقت خسته و ناراحت و اینجور نمیشن، سعی میکنن تو هر شرایطی راهشونوپیدا کنن🌿
چه نکته ی جالبی! یه مادر اول باید خودش رو دوست داشته باشه تا بتونه به همسرش و بعد به بچه هاش عشق بورزه💖
خانمی که گفته بودید میخواین برید پیاده روی اربعین، ولی یه مقدار ترس دارید... خطاب به شما❤️
فهمیدم خیلی برای خودم سخت می‌گرفتم که دچار فرسایش شدم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فهیمه داستان روایی زنی از سال‌های دور تا به امروز است. بانویی در متن تاریخ سال ‌های مبارزه اما همیشه در حاشیه، متفاوت از متن، در حال و هوای دخترانهٔ یک زندگی معمولی. دست تقدیر اما برای فهیمه نقشی مؤثرتر و حاشیه‌ای پررنگ‌تر رقم زده بود؛ بعد از پرواز عمو اُچول، مردی که اخلاق و مردمداری‌اش سال‌ها پس از مرگ هم همواره دستگیر فهیمه بود؛ بانوی قصه قرار شد مادری را دوباره بسازد، وقتی در روزنامه بعد از شهادت پسرش در پیامی نوشت: «من از امروز مادر همهٔ شما هستم.» این بار قرار شد برای سرزمینش، برای شیعهٔ مظلوم تاریخ مادری کند. فهیمه هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت، در زمان جنگ برای آوارگان و جنگ‌زده‌ها در پشت جبهه نقش‌آفرینی کرد و پس از آن در راه جمع‌آوری تنها دایرة‌المعارف شیعه. روحش شاد. 🥀 🍃🍃🍃 سلام همراهان عزیز روزتون به خیر☺️ 📚 کتابی که اردیبهشت ماه می‌خوایم با هم بخونیم، کتاب هست. زندگی‌نامهٔ داستانی خانم «فهیمه محبی» مادر شهید «سعید محبی» و مدیر دانشنامه تشیع زندگی خانم محبی پر از تناقض‌ها ‌و تعارض‌هاست، در خانوادهٔ مذهبی به دنیا میان ولی اویل حجاب ندارن، همسرشون رو خودشون انتخاب می‌کنن، بعد از فوت مشکوک همسر برای زندگی به لندن می‌رن و... اگر دوست دارین از ادامهٔ پیچ و خم‌های زندگی این بانوی بزرگوار باخبر بشین، این ماه توی کانال پویش کتاب مادران شریف با ما همراه باشین: 👇🏻 🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab ✔️ مثل هر ماه به ۱۰ نفر که کتاب رو کامل مطالعه کنن، ۱۰ هدیهٔ ۱۰۰ هزار تومانی تقدیم می‌کنیم.🤩🎁 ❇️ روش خرید کتاب، عضویت تو گروه هم‌خوانی و باقی خبرها همه در کانال پویش کتاب مادران شریف 😉 🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فهیمه دستش را به پارچهٔ سفید روی جنازه گرفت. ولی بلندش نکرد. پارچه را در مشتش مچاله کرد: «خدایا درسته دادی، درسته هم ببر! من کاملش رو می‌خوام!» پارچه را کنار زد. خودش بود، سالم و درسته. زانوهایش خم شد، نشست بالای سر سعید؛ « بازم تو بردی! همیشه تو می‌بردی! هیچ وقت زورم بهت نرسید.» رویش را برگرداند سمت قبر محمدحسین: «بابا! یه وقتی فکر می‌کردم که باید بیام از تو بخوام که شفیع من و بچه‌هام باشی، ولی حالا کسی رو آوردم گذاشتم کنارت که مطمئنم شفیع تو هم می‌شه.» بعد هم دست کشید روی سنگ قبر رضا؛ «بگیرش عمو اُچول، اینم سعید، تمام این سال‌ها بدون تو نتونست زندگی کنه! این‌قدر به زندگی چنگ انداخت تا ازش در رفت و اومد پیش خودت. حالا بگیرش!» خاک‌ها را تکاند، ته‌ماندهٔ زندگی را ریخت روی قبر سعید. 📚 برشی از کتاب به قلم «نفیسه ثبات» انتشارات روایت فتح 🌺کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab