#بریده_کتاب
#امسال_قبول_میشویم
#عفت_نجیب_ضیا
📘📘📘
وسط کار یک دفعه میدیدم تمام کارکنان رفتهاند و من ماندهام و یک بخش. به حرفم گوش نمیکردند. اسم من را هم گذاشته بودند فسقلی. به هرکسی میرسیدند میگفتند: «یه فسقلی اومده اینجا، راه به راه برای خودش دستور هم میده.»
حقیقتش رفتنشان برایم مهم نبود. آنقدر لجباز بودم و اعتماد به نفس داشتم که اگر خودم تنها هم توی بخش بودم، باز به کارها میرسیدم.
بعد از چند وقت، دکتر سامی راد نامه زد به بخش اداری که «ما به وجود این خانم احتیاج داریم. هرچه زودتر برای حقوق ایشان اقدام شود.»
مسئول کارهای اداری بیمارستان هم من را خواست و گفت: «با این سنی که تو داری نمیتونی حقوق بگیری؛ ولی مسئله اینه که تو داری اینجا کار میکنی. پس میمونه یه راه. اون هم اینکه سِجلّت رو زیاد کنی.»
با مادرم رفتیم پیشدکتر حجازی که دکتر دادگستری بود. او هم برای دادگستری نامه نوشت و نامهٔ اجازهٔ تغییر سنم را گرفتیم.
تاریخ تولدم از سال ۱۳۲۰ تغییر کرد به ۱۳۱۴ و من از دختری سیزده ساله، ناگهان تبدیل شدم به دختری نوزده ساله!
📚 برشی از کتاب #امسال_قبول_میشویم
زندگی #عفت_نجیب_ضیا
تدوین: آزاده فرزام نیا
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#معرفی_کتاب
#سر_بر_خاک_دهکده
روایت یک نویسنده از پیادهروی اربعین به همراه چهار محافظش!
✍🏻 فائضه غفارحدادی
پویشکتابمادرانشریف
#معرفی_کتاب #سر_بر_خاک_دهکده روایت یک نویسنده از پیادهروی اربعین به همراه چهار محافظش! ✍🏻 فائضه غ
سفر اربعین رو تا حالا تجربه کردین؟
جوابتون مثبت ❤️ یا منفی 💔، خوندن این کتاب به دلتون خواهد نشست.
نویسندهای که خاطرات سفرش به اروپا رو تو کتاب «خاک بر سر دهکده» آورده، حالا سفر کرده به دهکدهای که دوست داره سر بر خاکش بذاره ...
قلم روان و روایتهای ساده و صمیمی خانم غفارحدادی باعث میشه در طول مطالعهی کتاب احساس خستگی نکنین و در حالیکه از خوندن بعضی خاطرهها نم اشکی گوشهٔ چشمتون نشسته، لبخندی هم از خاطرهٔ دیگهای به لبتون بیاد.
خانم غفارحدادی از نویسندههای جوان و توانای روزگار ما هستن که کتابهای خوب و ارزشمندی از جمله «خط مقدم»، «إلی ...» و «یک محسن عزیز» رو در کارنامه دارن.
تو این روزهای نزدیک اربعین که خیلیهامون نمیدونیم اذن زیارت داریم یا نه، خوندنش خالی از لطف نیست 🥹
📚📚📚
برشی از کتاب #سر_بر_خاک_دهکده
مگر یک شهر چقدر ظرفیت دارد؟ نکند این سیل جمعیت که لابد از صبح همین شکلی بوده، از اینطرف شهر وارد میشود و به همین حالت از آن طرف شهر خارج میشود؟ شاید هم این چند روز شهر گشاد میشود و جا باز میکند؟ بعید هم نیست! شاید این ایام، امامحسین کربلا را میسپارد به علمدارش.
شهردار که او باشد، دیگر همهچیز ممکن است. شهر اندازۀ یک کشور، کش میآید و بعد که همه را بغل کرد، فشارشان میدهد. آنقدر به هم نزدیکشان میکند که دلهایشان به هم گیر کند. اخبار و احوالشان در هم گره بخورد. از غریبگی مسافتهای دور و دراز دربیایند و مثل مردم یک دهکده به هم نزدیک شوند.
📚📚📚
🛒 خرید نسخه الکترونیک کتاب #سر_بر_خاک_دهکده در فراکتاب:
🔗 http://www.faraketab.ir/b/24609?u=82039
🔴 کد تخفیف ۵۰ درصد: madaran
🛒 خرید نسخه چاپی از کتابرسان:
🔗 https://B2n.ir/sarbarkhak
🔴 کد تخفیف ۲۰ درصد: madaran
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#بریده_کتاب
#امسال_قبول_میشویم
#عفت_نجیب_ضیا
📘📘📘
یک روز دکتر سامی راد آمده بود داخل آزمایشگاه و داشت اطراف را نگاه میکرد.
گفت: «شما که اینقدر میکروسکوپ درخواست کردین، روکشش رو هم تهیه کنین. باید برای این میکروسکوپها سفارش بدیم از خارج روکش بیارن.»
با حرف دکتر به فکر رفتم. یک دفعه به ذهنم رسید من که تا حدی خیاطی بلدم. روکش دوختن که کاری ندارد. چرا خودم این کار را نکنم؟ رو کردم به دکتر و گفتم: «برای چی آخه؟ زشته آقای دکتر. میکروسکوپ رو ایران نمیتونه درست کنه، روکشش رو هم نمیتونه درست کنه؟ ما بفرستیم از خارج برای ما روکش بیارن؟ یعنی ما اینقدر بیعرضهایم که روکش میکروسکوپمون رو هم از خارج بیاریم؟ من بمیرم اگه همچین کاری بشه. خودم میدوزم.»
دکتر نگاه سنگینی بهم انداخت و بعد از چند لحظه فکر کردن، حرفم را قبول کرد. میدانست کاری را الکی انجام نمیدهم؛ ولی بچه داشتم و نمیتوانستم در خانه کار کنم. برای همین به دکتر گفتم: «اگه ناراحت نمیشین، من چرخ خیاطیام رو میآرم اینجا. شما هم برام نایلون ضخیم بخرین.»
دکتر قبول کرد و بلافاصله سفارش داد چند توپ نایلون آوردند دانشکده. من هم که فقط دو روز مشغول کار آزمایشگاه بودم، چرخم را بردم آنجا و بقیهٔ روزها وقتم را گذاشتم برای دوختن روکش میکروسکوپ. کار که تمام شد، دکتر سامی راد با دیدن روکشها لبخندی از سر رضایت زد و گفت: «بابا جان، تو اصلاً یه چیز دیگه هستی. من نمیدونم تو چرا اینقدر با آدمهای دیگه فرق داری!»
گفتم: «آقای دکتر، من فرقی با بقیه ندارم. فقط وجدانم اجازه نمیده اینجا بشینم پول بگیرم و هیچ کاری نکنم. باید عوض حقوقم یه کار مثبت بکنم.»
📚 برشی از کتاب #امسال_قبول_میشویم
زندگی #عفت_نجیب_ضیا
تدوین :آزاده فرزام نیا
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از مادران شریف ایران زمین
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»
شهادت رهبر بزرگ جبههٔ مقاومت و مبارز بزرگ راه فلسطین اسماعیل هنیهٔ را به محضر امام زمان (علیهالسلام)، مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) و تمام آزادگان جهان تبریک و تسلیت میگوییم.🖤
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام به دوستان کتابخون و کتابدوست 🤓
میخوایم با هم بهترین رمان در طول تاریخ رو بخونیم 🤩
رمانی که امکان نداره کسی بتونه بهتر از اون رو بنویسه یا نوشته باشه!
کتابی که در عالم رماننویسی یک معجزه ست. ✨
درست حدس زدید 👌🏻
دربارهٔ رمان «بینوایان» نوشتهٔ «ویکتور هوگو» صحبت میکنیم.
بینوایان، یه کتاب جامعه شناسی, تاریخی، انتقادی و الهیه. کتاب محبت و عاطفه و عشقه.
فکر میکنید توصیفهای بالا رو کی دربارهٔ این کتاب گفته؟
حضرت آقای خامنهای 😊
این تنها بخشی از صحبتهای ایشون دربارهٔ اهمیت کتاب بینوایانه.
ایشون بارها به جوانها گفتن برید یک دور حتما بینوایان رو بخونید.
حالا قراره از 🗓 شنبه ۱۳ مرداد این کتاب ارزشمند رو دور هم بخونیم.
آروم و با حوصله
نسخه صوتی 🎵 هم داره.
اگر شما هم دوست دارید بخونیدش، بیاید اینجا:
🔗 https://eitaa.com/joinchat/3701408625C334ac234ed
❗️گروه مختص خانمهاست❗️
📚📚📚
پ.ن: ما از پارسال داریم رمانهای خوب و جالب خارجی رو دورهم میخونیم.
تا الان رمان جین ایر و مجموعه ۸ جلدی آنیشرلی رو خوندیم.
و حالا داریم میریم سراغ بینوایان. شاهکار ویکتور هوگو.
منبع صحبتهای بالا هم جلد دوم کتابِ «کتابها در چشم من»، صفحه ۳۲ هست.
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#بریده_کتاب
#امسال_قبول_میشویم
#عفت_نجیب_ضیا
📘📘📘
جلسهٔ دوم سوم که شد، از سورهٔ نور گفت و آیهای که خدا برای حجاب گفته.
با حرفهای آن روحانی تمام بدنم مورمور شد.
بشر همیشه بین شک و یقین سرگردان است. من هم آنقدر پاک نبودم که خداوند آن طرف دیوار را به من نشان بدهد. برای امثال من شاید لحظهای پیش بیاید که بعضی چیزها را احساس کنیم. تا آن موقع فکر میکردم حجاب کاملاً از نماز و روزه جدا و مسئلهای دل بخواهی است و شیخها هم از خودشان حرف درآوردهاند که باید حجاب داشته باشید؛ اما بعد از صحبتهای آن روحانی، کلهام پر شده بود از کنجکاوی که در آن آیه مگر خدا چه گفته. قرآنی که من داشتم ترجمه نداشت. راستش هیچ وقت هم فکر نکرده بودم که معنای آیات خیلی مهم است. فکر میکردم همان خواندنشان ثواب دارد. برای همین در تمام این سالها فقط آیات قرآن را میخواندم. همان روز از سرِ کار که برگشتم، قرآنی با ترجمه پیدا کردم و یک راست رفتم سراغ سورهٔ نور.
آیات را یکی یکی میخواندم تا برسم به آن آیهای که دربارهٔ حجاب بود. میخواستم مطمئن شوم که آن شیخ راست گفته. رسیدم به آن آیه، تنم یخ کرده بود. اشک میریختم و آیات قرآن را میخواندم. همان شب تصمیمم را گرفتم و از فردایش جوراب ضخیم پوشیدم و روسری سرم کردم.
📚 برشی از کتاب #امسال_قبول_میشویم
زندگی #عفت_نجیب_ضیا
تدوین :آزاده فرزام نیا
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab