eitaa logo
پویش‌کتاب‌‌مادران‌شریف🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
649 عکس
54 ویدیو
49 فایل
مهلت شرکت در پویش کتاب «حوض خون» مرداد و شهریور ۱۴۰۴ 🏆 ۲۰ جایزه ۲۰۰ هزار تومانی به قید قرعه🏆 نذر فرهنگی کتاب: 6104338631010747 به نام زهرا سلیمانی ارتباط با ما: @Z_Soleimani تبلیغات: @xahra_rezaei23
مشاهده در ایتا
دانلود
📘📘📘 -حدس بزن کی رو موقع زیارت دیدم؟ -نمی‌دونم آخه کی بوده. حتماً خیلی آدم آشنایی بوده که این همه خوشحالی و سر از پا نمی‌شناسی. -داشتم مسجد بالاسر حضرت زیارت نامه می‌خوندم، دیدم بدون خدم و حشم و محافظ واستاد کنارم مشغول نماز شد. اولش شک کردم. اصلاً باورم نمی‌شد. ولی خود خودش بود. -کی بود حالا؟ با ذوق گفت: «حاج قاسم!» پرسیدم: «حاج قاسم؟ کی هست؟» انگار یک سطل آب یخ روی سرش خالی کرده باشند. نگاه تعجب آوری به من کرد و پرسید: «یعنی تو سردار سلیمانی رو نمی‌شناسی؟» شانه بالا انداختم و گفتم: «اگر بگم نه، یعنی خیلی پرتم از موضوع؟» با ذوق و شوق گفت: «بابا حاج قاسم. فرمانده نیروی قدس سپاه. از اون فرمانده‌هایی که آدم ندیده عاشقش می‌شه.» -نیروی قدس دیگه کجاست؟ شهر قدس منظورته؟ بلند بلند خندید: «نه بابا. سپاه چند تا بخش داره مثل نیروی زمینی. نیروی هوایی. نیروی دریایی که بابا اونجاست. به بخشی از سپاه هم هست که مأموریت‌هاش اکثراً برای خارج از کشوره. بهش می‌گن نیروی قدس.» -حتماً آدم خیلی مهمیه که این قدر خوشحالی دیگه. -حاج قاسم عشق منه. نمی‌دونی چقدر دوست داشتنیه! نمازش که تموم شد، رفتم جلو بوسیدمش، بهش التماس دعا گفتم. اون قدر بهم چسبید که نگو. 📚 برشی از کتاب ✍🏻 رسول ملاحسنی نشر شهید کاظمی 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
📘📘📘 یک لحظه چشم‌هایم را که بستم، یاد گذشته‌ها افتادم. همان دختری بودم که در خانه دست به سیاه و سفید نمی‌زد و سختش بود حتی یک لیوان آب جا به جا کنه؟! تازه با هم کلاسی‌هایم تز روشنفکری و فمنیست بازی هم می‌دادیم و می‌گفتیم: «ما برای حقوق زنان مبارزه می‌کنیم.» حتی خیلی اوقات رفتار مامان برایم جای سوال بود که چرا باید همیشه قضایا را جوری مدیریت کند که پدرم در خانه حرف آخر را بزند؟ جو دوستان و فیلم‌ها و جامعهٔ امروزی هم که همه این طوری شده بود که زن خوب یعنی زنی که پایش را در یک کفش کند و تا می‌تواند فقط حرف خودش را به کرسی بنشاند. ولی حالا هر روز که می‌گذشت، من بیشتر عشق می‌کردم که مرتضی به خانه بیاید تا از او پذیرایی کنم. منتظر می‌ماندم که به خانه برسد و بگویم: «تو همین جا روی مبل بشین ، من برات میوه بیارم.» بعد که روی مبل ولو می‌شد، جوراب‌هایش را در می‌آوردم، برایش چای دم می‌کردم و میوه پوست می‌کندم. انگار حالا درست درک کرده بودم که بالاخره در هرکجا باید یک نفر مدیر باشد و تجربه هم به من ثابت کرد که این تبعیت از شوهر شاید سخت باشد؛ ولی آرامش دارد. فهمیده بودم که همین تبعیت است که احترام دوطرفه ایجاد می‌کند و هرچقدر بیشتر به مرتضی می‌رسم، او هم بیشتر حواسش جمع من می‌شود. حالا هیچ چیز در زندگی برایم شیرین‌تر از رضایت مرتضی نبود. در مسیر این تبعیت، هم اختلاف نظر پیش می‌آمد و هم دلخوری و دل‌گیری، اما خیلی زود بین خودمان حلش می‌کردیم. ناراحتی هایمان همیشه بین خودمان می‌ماند و هیچ وقت خانواده‌ها درگیرش نمی‌شدند. در همان جلسهٔ خواستگاری هم مرتضی گفته بود که دوست ندارد در آینده، خانواده‌ها در جریان اختلاف سلیقه‌هایمان باشند. برای همین، حتی اگر سر موضوعی از هم دل‌گیر می‌شدیم، یک‌ بار هم نشده بود که پیش خانواده‌ها با هم سرسنگین حرف بزنیم. 📚 برشی از کتاب ✍🏻 رسول ملاحسنی نشر شهید کاظمی 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
📘📘📘 -خدا رو چه دیدی! شاید تا اربعین بعدی رفتیم توی نیروی قدس. اگه نظامی بشم، دیگه نمی‌تونم از این مسافرت‌ها برم. بذار دست کم امسال که جوره، چند نفر رو که تا حالا نرفته‌ن، تشویق کنم و با خودم راهی کنم. گروهی که همراه خودش کرده بود، از همه قشری بود. پنج نفر با طرز فکرهای گاه روبه‌روی هم که هیچ سنخیتی با هم نداشتند. وقتی وسط مسیر پیاده روی تماس گرفت، بعد از حال و احوال پرسیدم: «تعریف کن، ببینم. خوش می‌گذره؟ با گروه جدید خوب ساخته‌ی؟» -خیلی سخته با این‌ها پیاده روی. همه بچه سوسول. مسیر هم طولانیه. خورد و خوراک هم گاهی به سلیقهٔ این‌ها نیست. شب سردشون می‌شه، روز گرمشون می‌شه. دارم همهٔ سعیم رو می‌کنم که با شوخی خنده این‌ها رو برسونم کربلا. اسم گروهمون رو هم گذاشته‌ن کاروان «یا حضرت عباس(ع)!» -کاروان «حضرت عباس(ع)» شنیده بودم؛ ولی دیگه «یا حضرت عباس(ع)!» نشنیده بودم. این دیگه چه اسمیه گذاشته‌ن؟ هم من می‌خندیدم، هم مرتضی خنده‌اش گرفته بود. گفت: «این بچه‌ها هر دقیقه یه ساز می‌زنن. دو قدم راه می‌ریم، یکی گرسنه‌ش می‌شه، همه با هم می‌گیم یا حضرت عباس(ع)، این گرسنه‌ش شد. همه می‌ریم توی صف برای این یه نفر غذا بگیریم. این سیر می‌شه، راه می‌افتیم، دو قدم نرفته، یکی می‌نشینه می‌گه من خسته شده‌ام، دیگه نمی‌آم. همه می‌گیم یا حضرت عباس(ع)، این خسته شد. آقا، بدو، بریم دنبال جای خواب خوب و تمیز. باید بهترین موکب‌ها و بهترین جای خواب‌ها رو پیدا کنم براشون.» حسابی از وضعیتی که مرتضی برای خودش درست کرده بود، خنده‌ام گرفته بود. -پس خدا به دادت برسه، آقا! -نگران نباش. این طوری ثوابش بیشتره. 📚 برشی از کتاب ✍🏻 رسول ملاحسنی نشر شهید کاظمی 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
سلام صبح‌تون بخیر و سلامتی 🌞 اگر کتاب رو کامل مطالعه کردین، برای شرکت تو قرعه‌کشی مشخصات‌تون رو اینجا ثبت کنین: 👇🏻 🔗 https://digiform.ir/cf0a564ff8 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
پویش‌کتاب‌‌مادران‌شریف🇮🇷
تا الان ۶۳ نفر کتاب رو کامل مطالعه کردن 🤓 بریم با هم چندتا از نظراتشون رو بخونیم؟! 📝
🖋🖋🖋 ❇️ کتاب فوق العاده زیبایی بود. رزق عجیبی بود تو حال و هوای این روزها ... فکر میکنم باید چند بار دیگه کتاب رو بخونم تا بتونم نکات اخلاقی رو بهتر یاد بگیرم و بهش عمل کنم. ان شاءالله خدا برای خانواده شهید جبران کنه و ما رو یاری کنه مدیون خون پاک این شهدا نمونیم و به وقتش به بهترین نحو وظیفه‌مون رو انجام بدیم. به قول خانوم فاطمه الزهرا (س) خدا ما رو برای چیزی که آفریده خرج کنه ... ممنونم بابت معرفی این کتاب، اجرتون با شهدا. ❇️ من این نکات رو یاد گرفتم: ۱. خوب همسرداری کردن ۲. اینکه مثل زهرا سادات تابع همسر باشم و بگذارم به آرزوش که شهادت هست، برسه 😭 ۳. حس دین زیاد بر گردن خودم و همه کسانی که از خانواده شهدا نیستند‌. دلم برای زهرا سادات کبابه کاملا این وابستگی رو میفهمم و میدونم تا آخر عمرش این دلتنگی تمام نمیشه براش ... 😭😭 ❇️ خیلی زیبا و خواندنی بود. اون قسمت کتاب که شهید با دوستانشون میرن کافه و شیرپسته میخورن اما چون جلو دوستاشون روشون نمیشه برا خانمشون بگیرن و بعد که دوستان تا در خونه میرسوننشون و ایشون دوباره اون مسافتو پیاده میرن و برمیگردن تا برای همسرشون هم شیرپسته بگیرن خیلی جالب بود برام 🥹😅 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
📘📘📘 -حمید آقا رو راضی کردی؟ -از ساعت ۱۲ ظهر تا ساعت پنج عصر باهاش حرف زدم. مرغش یه پا داره. می‌گه نباید بری. می‌گه حس می‌کنم تنهایی داری می‌ری وسط دعوا و نامردیه تنهات بذارم. من هم بهش گفتم که حمید، اگه من رفتم و برگشتم که هیچ، اما اگه شهید شدم، تو به عنوان کسی که من از بچگی باهات بزرگ شدم و دوران دانشجویی چند سال توی یه خونه باهات زندگی کرده‌م، به همه بگو من حسرت هیچ‌ چی رو نکشیدم. یه وقت کسی نگه این‌ها برای پول رفته‌ن. به همه بگو مرتضی کار خوب داشت، ماشین خوب داشت، خانوادهٔ خوب داشت، ازدواج خوب و همسر خوب داشت، هیچ کم و کسری‌ای نداشت. این‌طوری نبود که زندگی رو رها کنم و اگه بود، بخورم؛ نبود، نخورم. من ته همهٔ عشق و حال این دنیا رو دیده‌م بعد رفته‌م سوریه. -واقعاً چرا یه عده فکر می‌کنن که مدافعان حرم به‌خاطر پول رفته‌ن؟ -تا حالا شنیدی کسی به سرباز آمریکایی و انگلیسی که هزاران کیلومتر از کشورش دور شده، بگه اون‌ها به خاطر پول اومده‌ن؟ در حالی که هدف اون سرباز، ثروت و نفت منطقهٔ ماست. جوری ازشون فیلم می‌سازن که اون‌ها رو قهرمان واقعی نشون بدن. اون وقت یه عده تو کشور ما علیه سربازی که بدون چشم داشت و فقط به خاطر آرمانش رفته، حرف می‌زنن. شکر خدا، عامهٔ مردم شهدا رو دوست دارن. دیدی که تشییع پیکر شهید حججی مردم چطور سنگ تموم گذاشتن. 📚 برشی از کتاب ✍🏻 رسول ملاحسنی نشر شهید کاظمی 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
سلام خانومای کتابخون 🤓 خوب و خوش و سلامتین إن شاءالله؟ 🧡 ما توی گروه همخوانی، مطالعه‌ی کتاب رو تموم کردیم و إن شاءالله می‌خوایم از شنبه مطالعه‌ی کتاب دوم این ماه یعنی رو شروع کنیم. این روزهای آخر هفته فرصت خوبیه برای کسایی که هنوز کتاب اول رو تموم نکردن 😉 اگر هم که کتاب رو کامل مطالعه کردین پر کردن فرم قرعه‌کشی فراموش نشه 🗳 👇🏻 https://digiform.ir/cf0a564ff8 راستی توی گروه همخوانی هم اعلام کردیم که در تلاشیم یه گفتگوی مجازی با راوی کتاب یعنی همسر شهید عبداللهی داشته باشیم. إن شاءالله اطلاعات بیشتر به زودی خدمتتون اعلام میشه ☺️ آخر هفتهٔ خوب و خوشی داشته باشین 🌷 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
درود 🌿 به لطف خدا و عنایت شهید عزیز مرتضی عبداللهی، موفق شدیم یک گفتگوی مجازی با همسر ایشون یعنی راوی کتاب ترتیب بدیم. ☺️ برای راحتی مخاطبین عزیز در پرسش و پاسخ از ایشون، یک گروه تشکیل دادیم که إن شاءالله چند روزی فعال خواهد بود و در خدمت همسر محترم شهید هستیم برای عرض ارادت و پرسش و پاسخ 📝 اگر کتاب رو خوندین یا حتی نخوندین ولی دوست دارین پای صحبت‌های یک همسر شهید مدافع حرم بشینین، تشریف بیارین اینجا 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4094297101Cf066ff5455 ❗️گروه مختص خانم‌هاست❗️ 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
همسر عزیز شهید مرتضی عبداللهی (راوی کتاب ) در گروه گفتگوی ما حضور دارن و مشغول پاسخ به سوالات دوستان هستن ☺️ لینک گروه 👇🏻 🔗 https://eitaa.com/joinchat/4094297101Cf066ff5455
سلام سلام روز عیدتون مبارک ❤️ به لطف خدا و عنایت شهدا پویش آذر ماه هم تموم شد و دو تا کتاب رو با هم خوندیم. بریم سراغ آمار شرکت‌کننده‌های عزیز 😉 کتاب ۱۱۰ نفر کتاب رو کامل مطالعه کردن ۵۷ نفر نسخه الکترونیک ۲۵ نفر نسخه صوتی و ۲۸ نفر هم چاپی این هم اسامی ۷ برنده‌ی خوش شانس این کتاب: 🥳 ❣ خانم‌ها: مهدیه درویشیان راضیه خانی فاطمه سادات محسنی فاطمه مریدی حدیثه اسفندیار فاطمه شاهسنایی مهسا کُهلوئی اما کتاب ۴۴ نفر از شما عزیزان هم این کتاب رو کامل مطالعه کردین: ۲۸ نفر نسخه الکترونیک ۵ نفر نسخه صوتی و ۱۱ نفر هم کتاب چاپی این هم ۳ برنده‌ی عزیز این کتاب: 🥳 ❣ خانم‌ها: فاطمه براتی فاطمه ادیبی سیده سمیه تقی‌زاده مبارکتون باشه دوستان کتابخون 🌼☘🌼 إن شاءالله به زودی جوایز تقدیم‌تون میشه. 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
جوایز برندگان پویش کتاب آذر ماه خدمتشون تقدیم شد. 🎁 یکی از برندگان عزیز جایزه‌شون رو صرف نذر فرهنگی کتاب کردن و عزیز دیگری هم خواستن که از طرف ایشون جایزه‌شون رو برای کمک به جبههٔ مقاومت واریز کنیم. قبول باشه إن شاءالله 💗 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
در روایتی از رسول خدا (ص) نقل شده است که «بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگر وجود دارد، مگر شهادت در راه خدا، که بالاتر از آن نیکی نیست.» سردار شهید مصطفی عبداللهی، پدر شهید مرتضی عبداللهی (کتاب )، در اولین شب جمعه ماه رمضان، به پسر شهیدش پیوست. 🥀 شادی روح این پدر و پسر شهید حمد و سوره‌ای قرائت کنیم. 🖤 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab