به نام خدا
من همیشه خیلی از اتفاقات روزمره عکس میگیرم تا بعدا اونهایی را که برای نوشتن تجربه مفید هستند استفاده کنم. خیلی ها را فرصت نمیکنم یا فراموش میکنم یا به نظرم تجربه تکراری میاد
یکی از تجربیاتی که دوست داشتم بنویسم ولی فرصت نشده بود و امروز خوشحال شدم که تا الان ننوشته بودمش را با هم بخونیم
برای شهادت حضرت زهرا( سلام الله علیهم) با گروه مادرانه شیراز در مسجد برنامه داشتیم. پسر بزرگم با من بود، پسر دوم پیش دبستانی بود و قرار بود بعد از برگشت ما از مسجد و رسیدن او از مدرسه ، با پدرشون سه تایی جایی برن. وقتی ما از مسجد رسیدیم او هم با پدرش چند دقیقه بود رسیده بودن خونه. وارد اتاق که شدم دیدم ملحفه تخت را با ماژیک ضربدر زده. خوب مشخص بود کار کیه !!
علتش چی بود !؟ پدرش رفته بودن دنبالش. با تاکسی اومده بودن خونه، توی تاکسی چند دقیقه قبل از رسیدن به خانه خوابش برده بود. پدرش برای پیاده شدن بیدارش کرده بودن، زده بود زیر گریه و بعد هم که وارد خونه شده بودن ملحفه تخت را با ماژیک خط خطی کردن بود
من هم به شدت خسته، از صبح دنبال خریدها و تدارکات و هماهنگی های مجلس و چند ساعت سر پا بودن و رفت و آمد مسیر طولانی
در لحظه خیلی عصبانی شدم و به خودم گفتم الان میگم به خاطر این کار بد اجازه نداری با بابا و داداش بری بیرون
همین که در حال فشردن دندانهام اومدم برم سمتش به خودم گفتم توقف کن و فکر کن و تحلیل کن
اون بچه بدخواب شده، عصبانی شده عصبانیتش را با یک کار بد بیرون ریخته
تو هم خسته ای، تو هم یک کار بد را دیدی، عصبانی شدی و الان میخوای خودت را تخلیه کنی. پس تو چه فرقی با اون بچه داری ! چطور بفهمه کارش اشتباه بوده وقتی که تو هم داری مثل همون عمل را تکرار میکنی. در واقع این نوع رفتار تاییدی هست بر کار بد او. چون تو هم دقیقا داری همون رفتار را انجام میدی. اون بچه نتوانسته بر خشم ناشی از بدخوابی غلبه کنه، اگر تو هم نتونی بر خشم ناشی از خستگی غلبه کنی چه تفاوتی داری ؟
نصیحت کردن هم که با احساس ناخوشایند اثری نداره، پس توقف کن تا بعد که آروم شدی فکر کن.( البته این توقف برای من غالبا با #خطوط_قرمز_تربیتی ایجاد میشه که در موردش مفصل نوشتم ) و به خودم نهیب زدم که اگر نمیتونی در این خستگی خودت را کنترل کنی، لزومی نداره در برگزاری مراسم ها مشارکت کنی.
دو روز بعد یکبار که پرید تو بغلم، بهش گفتم من از اینکه ملحفه تخت خط خطی شده ناراحت شدم. چون دوباره باید بشورمش و...، گفت ببخشید ، خوب بابا نذاشت من بخوابم و ادامه دادیم ...
خلاصه راجع بهش حرف زدیم. راجع به اینکه وقتی عصبانی میشیم اجازه نداریم به دیگران و وسایل و... آسیب برسونیم.( همین صحبت هم با توجه به سن و سالش بود)
حالا آیا دیگه تکرار نمیشه ؟ چرا صددرصد تکرار میشه. اصلا در کمتر از ده روز بعد در یک مورد دیگر تکرار شد. چون خیلی یا شاید بشه گفت ماهها و سالها زمان لازمه تا یک صفت یا یک اخلاق ملکه ذهنی ما یا کودک بشه.
حتی ممکنه این امر اتفاق نیفته، به هر حال انسان اراده و اختیار دارد. مهم نتیجه نیست مهم این است که من رفتار غلط را با یک غلط دیگر پاسخ نداده باشم چون من در برابر رفتار خودم مسئولم نه رفتار فرزندم.
در مقرری این هفته کلاس راه رشد ، به این مطالب رسیدیم :
« بچه ها گاهی عصبانی هستند و زود ناراحت می شوند. اگر بچه ناراحت شد و مادر هم بخواهد ناراحت شود، هر دو برخوردهای نفسانی با هم می کنند. مادر و پدر وقتی مؤمن هستند می گویند : « فرزندم عصبانی است. باید ببینم خدا گفته وقتی بچه ناراحت است چطور برخورد کنم. بزنم او را ؟ برخورد تند بکنم یا ریشه اش را پیدا کنم که علتش چیست ؟ غذایش نامناسب بوده که چنین شده؟ کسی در بیرون به او حرفی زده که چنین شده؟ غذایش دیر شده که چنین شده؟ اینها تاثیر می گذارند. فرص کنید بچه به میزان عادت خودش نخوابیده و بی موقع از خواب پریده و کم خوابی دارد، کم حوصلگی پیدا میکند و با کمترین چیز عصبانی می شود.
این جملات را که خوندم، دیدم حکمت اینکه این تجربه را ننوشته بودم شاید این بوده که این جملات از کتاب راه رشد همراه بشن به جهت اثرگذاری بیشتر، خشمی که به خاطر نفس خودم، خستگی خودم و در یک کلام به خاطر خودم باشد ، خشم نفسانی است و مضر
البته من شدیداً توصیه میکنم که مجموعه چهار جلدی راه رشد را کامل بخوانید و به هیچوجه خواندن تکه های کوتاه از این کتاب را توصیه نمیکنم.
#تجربه_های_روزانه_ ۱۳۴
#کنترل_خشم #کنترل_عصبانیت
#راه_رشد
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
#تجربه_های_روزانه_ ۱۳۵
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
همچین سر بازی با دومینو دعوا میکردند که انگار هیچ اسباب بازی دیگری در این خونه موجود نیست . هیچ وقت هم با دومینو بازی اصلیش را انجام نمیدن فقط باهاش ساخت و ساز میکنند. یکی میگفت من اول این را آوردم تو حق نداری دست بزنی،اون یکی میگفت فقط برای تو که نیست منم میخوام باهاش بازی کنم.
و منم تو دلم میگفتم خداییش چند تا اسباب بازی ساخت و ساز دارید خوب چرا دعوا؟!!! برید سراغ یکی دیگه، یا اینکه چرا هر دو با هم بازی نمی کنید!
هر کدام از شما این همه زمان و انرژی و اعصابی که برای این دعوا میگذارید، اگر سراغ بازی دیگری رفته بودید الان تمام شده بود.
از اتاق صداهای دعواهاشون را میشنیدم، انگار به نوازش ملایم هم رسید😉. وقتی اومدم دیگه تفاهم صورت گرفته بود و داشتن تقسیم غنائم میکردن. اما در دل این قبیل صحنه های پرتکرار برای مادرها و پدرها درس خودشناسی هست.
بچه ها تمثیل های کوچک خود ما هستند.
همینقدر که دعوای بچه ها سر یک اسباب بازی، با وجود اینکه گزینه های بسیار متنوع و زیادی براشون وجود داره، برای ما احمقانه، الکی، تکراری، بی فایده و بی دلیل به نظر میاد،در زندگی خود ما، همین روند برقراره.
گزینه ها و راههای بسیار زیادی برای رسیدن به هدف موجوده، راههای بسیاری برای لذت بردن از مسیر زندگی هست اما ما کودکانه لج میکنیم روی مسیر دیگران و فقط و فقط آن را میخواهیم.
اگر دعوای بچه ها سر چیزهای بی ارزش من را کلافه میکنه، میتونم از این کلافگی و بهم ریختگی استفاده ببرم، کمی خودم را ارزیابی کنم. کجاها هست که من کودک وار به دنبال آنچه دست دیگران است هستم و از دارایی های خودم غافلم. ممکن است دعواهایم نمود ظاهری نداشته باشد، اما از درون درگیرم.
آنقدر تمام وجودم درگیر این دعواهای درونی میشه که از دیدن بقیه فرصت ها غافل میشم. در بهترین حالت وقتی دست از دعوا میکشم که خیلی از فرصتها را از دست دادم.
#تجربه_های_روزانه_ ۱۳۵
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۳۶
دیشب وقتی از مسجد اومدیم بچه ها تا خوابیدن حدود ساعت ۱۲ شب بود. ساعت ۵:۳۰ صبح هم بیدارشون کردم که ساعت ۶ تا ۸ صبح مراسم زیارت عاشورا و روضه صبح را شرکت کنیم.
بعد از نهار بهشون گفتم بچه ها بهتره امروز بخوابید ، که برای مجلس شب خسته نباشید و در مسیر خوابتون نبره. از شوق مراسم شب که با دوستانشون بازی میکنند خوابیدند. پدرشون که صبح ها ساعت ۵:۱۵ میرن سر کار، ساعت ۷ شب رسیدن و بچه ها سریع آماده رفتن شدند، دیدیم که پدر از خستگی خوابشون برده.
بچه ها حسابی ناراحت شدند. حتی یکی دو بار پدرشون را صدا زدند ولی پدر بیدار نشدند. یکیشون بغض کرد و نشست و دیگری شروع کرد گریه کردن :
مامان تو قول دادی، تو به ما کلک زدی، تو گفتی بخوابید که شب بریم مسجد
ما حرفت را گوش کردیم خوابیدیم ولی الان نرفتیم
قدم اول درک احساس : میدونم که ناراحتید چون هر شب با دوستانتون کلی بازی میکنید
قدم دوم : عذرخواهی، بله من یک خطا انجام دادم بدون اینکه با پدرتون هماهنگ کنم بر اساس پیش فرض ذهنی که هر شب میریم مسجد ، گفتم اگر بخوابید امشب میریم . البته که پدر هم نظرشون بر رفتن بود ولی از شدت خستگی با لباس بیرون خوابشون برد.
قدم سوم : پذیرش شرایط
غالبا ما انتظار داریم بچه ها آنچه که ما میگیم خیلی منطقی و راحت بپذیرن و حتی احساس خودشون را بروز ندن، ( گریه نداره که، دنیا که به آخر نرسیده، )
این را بپذیریم که هر انسانی برای عبور از یک احساس ناخوشایند نیاز به زمان داره.
آخ آخ که هر ده دقیقه یکبار تا بچه ها یکم آروم میشدن یکی از دوستان یا مادر همکلاسیهای پسرم زنگ میزدن که امشب کجا نشستی؟ بچه ها دنبال بچه هات میگردن 🤦♀و داغ دل بچه ها تازه میشد، سوگواری از اول شروع میشد که ای وااای دوستامون منتظرن 🤦♀
قدم چهارم : در احساس ناخوشایند بچه ها و افراد بزرگسال ممکنه هر حرفی را بیان کنند، نیازی به پاسخ دادن به حرفهایی که با احساس ناخوشایند بیان می شوند نیست. این حرفها بیشتر برای بروز و نشان دادن احساسات هستند و منطق و فکر و ثباتی در آنها نیست. نصیحت ها و آموزش ها را بگذاریم برای فرصت های دیگر.
در این شرایط مچ گیری نکنیم. کاری نکنیم که بچه ها آنچه نباید بر زبان بیارن :
مگه بابات را دوست نداری ؟
دلت میخواد بابا اذیت بشه ؟
( به خصوص زیر هفت سال جواب این سوالات را خلاف آنچه ما میخواهیم می دهند)؛اصلا طرح اینگونه سوالات جایگاهی ندارد.
به هر حال چنین مواردی باعث میشن بچه ها بیشتر با شرایط مختلف سازگار بشن و تاب آوری بیشتری داشته باشند در برابر آنچه که مخالف نظرشان است یا باب میل آنها نیست. مانند آنچه در صوت #نیازها در نیاز رنج گفتیم.
نکته مهم اینکه در احساس ناخوشایند بچه ها از خدا و پیغمبر و ائمه هزینه نکنیم؛ چطوری ؟ مثلا در این مثال چنین جملاتی:
امام حسین هم راضی نیست پدرتون اذیت بشه
خدا بچه ای را که به پدرش بی احترامی کنه دوست نداره و امثالهم
چرا ؟ مگه این جملات اشتباه هستند ؟
نه اتفاقا اشتباه نیستند
ولی فردی که احساس ناخوشایند داره ، ناراحته، عصبیه، غمگینه، تنها چیزی که احتیاج داره درک احساسش هست نه آموزش. و وقتی ما از در آموزش وارد میشیم حتی حاضره حقیقت را نفی کنه ولی ثابت کنه که احساس خوبی نداره. این آموزش ها را بگذاریم برای زمانی بعد از عبور از احساسات ناخوشایند. مگر در مواردی که میدونیم فرزند ظرفیت و پذیرش این چنین تلنگرهایی را داره، ( این مورد در سنین نوجوانی با توجه به شناخت والد از ظرفیت فرزند میتونه استفاده بشه)، مثلا در این مثال یکی از بهترین زمانهای تلنگر زدن و آموزش در این زمینه، زمانی است که بچه ها با پدر بازی میکنند و خیلی خوشحالن و نوای بابا دوستت داریم سر میدن، اون زمان میشه تلنگر زد به اینکه بالاخره هر روزی ممکنه پدر شرایط خاصی داشته باشند. میشه زمانی که از قصص قرآنی و قصه های ائمه میخونیم در این مورد تلنگر زد و حتی میشه یکی دو ساعت بعد صحبت کرد و تلنگر زد فقط باید کمی صبور باشیم. و در لحظه بتونیم خودمون را کنترل کنیم.
پس چکار کنیم ؟ حق را به بچه ها بدیم ؟
نه به هیچ وجه ، درک احساس به معنای تایید احساس نیست. به معنای رد و نفی احساس هم نیست.
طبیعتا یکی دو ساعت بعد بچه ها مشغول کارهای همیشگی بودند و از ناراحتی عبور کرده بودند. و برای فردا شب برنامه می ریختند.
#تجربه_های_روزانه_ ۱۳۶
#درک_احساس
#نیاز_رنج #تاب_آوری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
دیروز رفته بودیم آبنوردی در طبیعت، در یک تنگه بکر و زیبا، ولی خوب بالاخره طبیعت کار دستم داد و پام رفت تو گچ و فعلا باید دو هفته استراحت مطلق باشم .
دوستان عزیز، مادران شیراز، از وقتی فهمیدن مرتب پیام میدن که نوبتی میایم خونتون برای کارها
من از محبتشون خیلی ممنونم و خداراشکر میکنم برای نعمت داشتن دوستان دلسوز، اما از طرفی این فرصت را یک فرصت ویژه میدونم برای بچه ها که بیشتر درگیر این شرایط خاص بشن،
امروز به خصوص کارها بیشتر از روزهای معمول بود، چون دیروز بیرون از خونه بودیم ، امروز یک کیسه پر از لباسهای خیس و کثیف ، ظرفهای کثیف و سایر وسایل که باید سر جاشون قرار میگرفتند.
من نشستم و به بچه ها اون کارهایی را که میتونن انجام بدن میگفتم. هنوز یکساعت نشده دوتایی دراز کش شدن. یکیشون گفت مامان واقعا هر بار میریم بیرون بعدش این همه کار داره ؟!
بله، قبلش هم چند ساعت غذا آماده کردن و آماده سازی و جمع کردن وسایل لازم داره و همچنین کنترل لیست وسایل که چیزی جا نگذاشته باشم.
هیچوقت تا در شرایط کسی قرار نگیریم نمیتونیم موقعیتش را به صورت کامل درک کنیم حتی اگر نزدیک ترین فرد به ما باشه ، حتی اگر کسی باشه که ۲۴ ساعته در کنارش هستیم. حتی اگر کسی باشه که فکر میکنیم در موقعیتی با او شریک هستیم ( مثلا بچه ها همیشه بالاخره در کارها کمک میکنند اما اینکه مسئولیت همه کارها چقدر زیاد هست را درک نکردند )
البته مسئله دو طرفه هست. همونطور که این اتفاق را یک بستر مناسب میدونم برای رشد بچه ها، باید ایده آل گرایی را هم کنار بگذارم و به اینکه همیشه و در شرایط عادی چه کارهایی انجام میشده فکر نکنم و ظرفیت بچه ها را هم در نظر بگیرم. 😉👌
و کمی هم طنز : نه تنها جنگ تحمیلی اخیر باعث وحدت و همدلی مردم ایران شد
در گچ رفتن پای بنده هم باعث وحدت و همدلی پسرها شد 😉، بالاخره یکبار بدون دعوا با هم دو نفره ظرف شستن ، و هر بار جرقه ای زده میشد به همدیگه یادآوری میکردن مامان حالش بده هاااا حواست باشه 😂😂
پس یقینا در هر رخداد ناگواری خیری نهفته است 😉
#تجربه_های_روزانه_ ۱۳۷
📱مادرانه های مشترک ایتا | بله
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۳۸
این سه روز که پام را گچ گرفتم، ذهنم درگیر بود که بچه ها بازیهایی انجام بدن که کثیف کاری نداشته باشه، بهم ریختگی نداشته باشه، به خود بچه ها هم بارها گفتم که تا من گچ پام را باز کنم سعی کنید جایی کثیف نشه که طبیعتا تمیز کردن برای من سخت یا بعضا غیرممکن خواهد بود.
ولی چشمم افتاد به کاکل های ذرت 🌽 و نتونستم از بستر فراهم شده بگذرم😉. یکم فکر کردم دیدم خودم دارم الکی سخت گیری میکنم و برای خودم یک حصار و یک محدودیت ذهنی ساختم. اگر این شرایط دائمی بود چطور مدیریت میکردم ، قطعا راهی دارد ! اتفاقا در شرایط فعلی بچه ها بیشتر از قبل به بازیهای تخلیه استرس و هیجان نیاز دارند. و میشه با انتخاب هایی شرایط بازی های مختلف را هم فراهم کرد.
این شد که به بچه ها گفتم زیرانداز را بندازید، و وقتی ظرف را در دست من دیدن، نوای :« آخ جووون دستورزی» به من فهماند که اشتباه نکردم، به هم پرتاب کردیم ، بز کوهی شدیم ، شیر شدیم و...
پ.ن : همیشه وقتی به مادرها برای رفع برخی مشکلات بچه ها بازی دستورزی را پیشنهاد میکنم ، اولین سوال غالبا این هست که با چه چیزی دستورزی کنیم؟ من همیشه دو نکته را میگم :
۱- با هر چیزی که در بستر روزانه زندگی با آن مواجهید و به سادگی از کنارش عبور میکنید
۲- دستورزی صرفا به معنای بازی دستها و مشغول شدن دستها نیست. در بازی دستورزی ، تمام اعضا و جوارح درگیر میشوند.
#تجربه_های_روزانه_ ۱۳۸
#بازی_دستورزی
📱مادرانه های مشترک ایتا | بله
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۳۹
چند نفر از بستگان میخواستند تشریف بیارن دیدنی من، همسرم هم که دیروقت میان خونه، با بچه ها دست به کار شدیم.لنگان لنگان جمع و جور کردم به کمک بچه ها و جاروی سالن را سپردم به پسر جان
سالن را جارو زد و جارو برقی را جمع کرد و برد گذاشت تو کمد. من نشستم روی مبل استراحت کنم که دیدم هر جا را دقیق میشم از نظر من درست جارو نشده 🤦♀😂
خوب تقریبا همه ما مادرها میدونیم که باید از بچه ها در حد سنشون انتظار داشته باشیم، اما همیشه برامون مبهمه که این حد سن فرزندم چیه؟ چقدره؟ انتظار من چقدر باید باشه ؟
مثلا فرزند من باید تو پنج سالگی ظرفها را تمیز بشوره یا هفت سالگی یا نه سالگی ؟
چند سالگی باید بتونه لباسها را مرتب تا بزنه ؟ و.
نکنه اگر الان تذکر ندم ، هیچوقت درستش را یاد نگیره ؟ مگه کم دیدیم پسرها و حتی دخترهایی که بزرگ شدن ازدواج کردن هنوز کارها را درست و اصولی انجام نمیدن ؟!
اصلا کتابی هست که در اون کتاب نوشته شده باشه در هر سنی کودک باید چه توانایی هایی داشته باشه ؟ کلیات منظور نیستااا، با جزئیات و دقیق به تفکیک سنی !!
همین مبهم بودن ما را میبره سمت مقایسه ، در هر جمع مادرانه ای ، تا صحبت از مسئولیت پذیری میشه میپرسیم و مقایسه میکنیم
ادامه ...
#تجربه_های_روزانه_ ۱۳۹
#مشارکت_بچه_ها_در_کارهای_خانه
#مسئولیت_پذیری #مسئولیت_دادن
#مسئولیت_دادن_به_فرزندان
📱مادرانه های مشترک ایتا | بله
@madaranehayemoshtarak
با خودم فکر میکنم؛ اگر الان صداش بزنم و بگم نگاه کن چقدر آشغال روی زمینه!
برای دفعات بعد انگیزه اش را از دست نمیده ؟ اصلا دفعات بعد رغبتی خواهد داشت ؟
اگر چیزی نگم، خوب از کجا یاد بگیره همیشه میخواد همینطور جارو بزنه ؟! بالاخره کی باید یاد بگیره ؟؟
مشابه این سؤالات در ذهن اکثر ما مادرها چرخ میزنه! و افراد مختلف با تجربیات مختلف نتایج مختلفی را بیان میکنند :
〰 به فرزند بزرگترم سخت گرفتم حالا از کار کردن زده شده اصلا محل به من نمیذاره
〰به فرزند بزرگترم اصلا سخت نگرفتم هنوزم همه کارها را الکی و باری به هر جهت انجام میده
و....
همین عدم دقیق و روشن بودن باعث میشه که واکنش های متفاوتی هم نشان بدین که نتیجتا بچه ها را هم گیج میکنیم: 😫
〰یکبار بچه ظرفها را خوب نشسته، مادر که حالش خوبه کلی قربون صدقه فرزند زرنگ و مسئولیت پذیرش میره
〰بار بعد بچه مجدد ظرفها را خوب نشسته، مادر حالش خوب نیست و دیواری کوتاه تر از دیوار بچه پیدا نمیکنه و در لحظه میخواد با سرزنش و تحقیر و توهین از بچش قهرمان ظرفشور دنیا را تولید کنه
✅ حالا که موضوع روشن شد، بریم سراغ نکاتی که باید بهشون توجه بشه :
1⃣ نگاه کنیم که فرزند ما در کجای مسیر مسئولیت پذیری قرار داره، وقتی هنوز مسئولیت پذیری در وجود یک فرد نهادینه نشده خیلی نباید درگیر کیفیت شد. اول باید ریشه محکم شود بعد درگیر زیبایی شاخ و برگ ها شویم.
2⃣ ظرفیت و تحمل نقدپذیری در کودک چگونه است. نقد خارج از ظرفیت همیشه مضر است. البته که باید ظرفیت را به تدریج ایجاد کرد.
3⃣ آموزش می تواند با بیان الگوی صحیح و نشان دادن روش درست در طولانی مدت باشد نه انتقاد .
( مثل چیزی که ما در سیره اهل بیت داریم، نمونه معروفش نحوه یاد دادن وضو توسط امام حسن ( علیه السلام ) و امام حسین ( علیه السلام) به پیرمرد )
چند تا مثال بزنم :
مثلا مادر زمانی که خودش جارو میکشد برگردد و بگوید ااااا اینجا را یادم رفته، لبه فرش را جارو نکشیدم و...
یا مثلاً وقتی ظرف میشورد : من این ظرف را شسته بودم ولی انگار هنوز چربی دارد و...
در مثالهای مختلف و در طولانی مدت با تکرارهای متفاوت
4⃣ آموزش باید بدور از سرزنش و تحقیر و توهین و از بین بردن عزت نفس فرزند باشد .
5⃣ تعجیل در این امر جایز نیست. رسیدن به مهارت کافی در هر زمینه ای سالها زمان لازم داره. و صد البته ممکن است هر فردی در برخی زمینه ها مهارت مطلوب را بدست نیاورد.
6⃣ پذیرش این نکته که افراد مختلف با توجه به شرایط ژنتیکی و روحی و تربیتی مختلف، در برخی کارها بهتر عمل میکنند در برخی کارها ضعیف تر. برای خود ما هم همینطور است ولی کلا ما نقاط ضعف دیگران در بسیار دقیق تر متوجه می شویم تا نقاط ضعف خودمان. و آن هم به دلیل دقت بیشتر به اعمال و رفتار دیگران نسبت به دقت در اعمال و رفتار خودمان است.
( مثلا من وقتی خودم طرف بشورم یا جارو بزنم بعد از آن برنمیگردم تمیزی ظرفها یا اتاق را با ذره بین چک کنم ولی برای بقیه.... 😉🤦♀)
✅ و در نهایت چند ساعت بعد از رفتن مهمانها بچه ها یک کاسه شکستند چون خرده شیشه پخش شده بود گفتم خودم جارو بکشم ، تکه های بزرگ را جمع کردم و جارو برقی را آوردم ، دیدم اصلا خوب مکش ندارد، جاروبرقی را باز کردم دیدم کیسه جاروبرقی پر شده، و شاید دلیل خوب نبودن جاروی سالن هم همین بوده که طبیعتا پسرم متوجه این مشکل نمیشده.
این یک مثال است برای اینکه به من تلنگر بزند که از واکنش های عجولانه بپرهیز، با فرزند، با همسر، با همکار، با دوستان، با خانواده ، آگاهی ما غالبا ناقص است. و زمان و صبوری فعال در بسیار مواقع روشن کننده و کمک کننده است.
#تجربه_های_روزانه_ ۱۳۹
#مشارکت_بچه_ها_در_کارهای_خانه
#مسئولیت_پذیری #مسئولیت_دادن
#مسئولیت_دادن_به_فرزندان
📱مادرانه های مشترک ایتا | بله
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۴۰
➖ چند روز پیش که داشتیم دور هم صحبت میکردیم، بحث را بردم سمت اینکه ۱۵ مرداد نزدیکه و یک ماه و نیم دیگر مدرسه ها شروع میشه.
➖ فکر کنیم ببینیم چه کارهایی باید انجام بدیم ؟
➖ طبیعتا ذهن بچه ها اول از هر چیز رفت سمت خریدهای مدرسه 📐✏️📚📏
➖ کم کم با گفتگو صحبت را بردم سمت موارد مد نظر خودم 😉
البته با نتیجه گیری بچه ها از سرنخ هایی که من میدادم 👌
نتیجه شد مواردی که پسر جان نوشته به کمدشون چسبانده 😳😳😳
👌 البته اینها به معنای حرکت اجباری و چکشی نیست. به معنای گوشزد کردن و نشان دادن موارد لازم هست. قطعا صددرصد انجام نمیشن اما حداقل میتونیم در مسیر مطلوب تلاش خودمون را انجام بدیم.
➖ وقتی بچه ها علت پشت یک برخورد یا عمل ما را بدانند خیلی راحت تر می پذیرند. و هم اینکه فرصت هست تدریجی پیش بریم.
➖ مثلا برای مرتب کردن و خلوت کردن کمد ها، قرار شد از شروع برنامه #هر_روز_یک_کمد را با هم از اتاق بچه ها شروع کنیم. هم مرتب میشه، هم وسایل اضافی جمع بشه و کشو خالی کنیم برای وسایل سال جدید مدرسه، به خصوص که یکماه اخیر به خاطر اینکه پای من تو گچ رفت ، حسابی بهم ریخته شده، و ضمنا چون شرایط صبح زود بیرون رفتن هم کمتر شد ، ساعت خواب هم تا حدودی بهم ریخته.
#تجربه_های_روزانه_ ۱۴۰
#شروع_مدرسه
📱مادرانه های مشترک ایتا | بله
@madaranehayemoshtarak
➖ البته قطعا هر کمد و کشویی را مرتب کنیم چند روز بعد بهم ریخته هست. من هم میدانم که کلا مرتب کردن اتاق بچه ها دوام آنچنانی نداره، اما این نکته را میخوام انتقال بدم که برای شروع سال تحصیلی بهتره نظم خواب، نظم فضا، و نظم ذهن را مدنظر قرار بدیم.
❇️ خیلی وقتها ما کارهایی را به استناد اینکه فایده ای ندارد یا نتیجه نمی دهد کنار میگذاریم، در صورتی که اثرگذاری و اهمیت آن عمل، مهمتر از نتیجه آن است ؟!
و بعد از مدتی هم تلاش در مسیر درست را به بهانه بی اثر بودن کنار میگذاریم :
اون که گوش نمیده،
اون یکی انجام نمیده
چه فایده الکیه
قبلا هم گفتم و....
درصورتی که استمرار از شروط موفقیت است. البته استمرار مدبرانه با توجه به تمام شرایط، نه فقط تکرار صرف یا خدای نکرده همراه با رفتارهای نادرست
#تجربه_های_روزانه_ ۱۴۰
#شروع_مدرسه
📱مادرانه های مشترک ایتا | بله
@madaranehayemoshtarak
امروز در کلاس جمع خوانی کتاب راه رشد، در مبحث مشارکت و کارگروهی، این موضوع را مطرح کردم، که وقتی در انجام کارهای گروهی با فرزندانمان به چالش برمیخوریم، غالبا ترجیح میدهیم کار گروهی را کنار بگذاریم و به صورت کارهای مجزای فردی پیش بریم. بیشتر مصداق این ضرب المثل : سری که درد نمیکنه دستمال نمیبندن 🤕
👌یعنی به جای حل مسئله، صورت مسئله را هم پاک کنیم و این مورد در اغلب چالشهای ما با بچه ها جاری هست.
یادم به چالش منچ افتاد که اخیرا برای خودم پیش اومد. منچ همون بازی که نمیدونم چرا نسلش منقرض نمیشه ؟! 😫
من اهل خرید بازیهای شانسی برای بچه ها نیستم و تا الان هم منچ نداشتند. کلا با بازیهایی که تاس 🎲 دارند مشکل دارم. ولی این منچ را امسال ماه رمضان یکی از دوستان مادرم براشون هدیه آوردند و طبیعتا بچه ها دوست داشتند بازی را یاد بگیرند و بازی کنند.
و این چنین دردسرهای ما و منچ شروع شد. 😂 یکی نیست بگه مگه مجبورید منچ بازی کنید، بعد سر شش آوردن و نیاوردن و چرا منو زدی، چرا تو بردی، چرا من باختم و چرا بازی را بهم ریختی و...
قشقرق به پا کنید 😂😂
معمولا در چنین شرایطی راحت ترین گزینه حذف صورت مسئله هست. 😉
مثلا در این مورد، وقتی میبینم بچه ها هر دفعه سر بازی منچ به مشکل برمیخورن ، اصلا نگذارم این بازی را انجام بدن، منچ را منهدم کنم یا...
ولی اگر یکم تأمل کنیم میبینیم همین شرایط خاص میشه فرصت، همون تبدیل تهدید ها به فرصت ها 😉
〰 مثلا در این مورد من متوجه شدم بچه ها پذیرش و درک این مطلب را که در بازیهای شانسی برد و باخت هیچ ارزشی ندارد و فقط لذت بردن و شادی و دور هم بودن مهم هست را ندارند. پس به جای حذف صورت مسئله باید صبوری داشته باشم و فرصت رسیدن به این درک و پذیرش را برای بچه ها فراهم کنیم.
خلاصه که بعد از چند ماه رسیدیم به نقطه ای که قبل از شروع بازی به هم یادآوری میکنند که در این بازی برد و باخت نشانه توانایی نیست چون شانسی هست. فقط میخوایم لذت ببریم از بازی با هم. کسی نباید از اینکه مهره هاش را بزنند ناراحت بشه .
و...
و بازی شروع می شود اما همیشه آزمونهای تئوری راحت تر از آزمونهای عملی است. 🤣🤣
ولی واقعا تفاوت چشمگیر در روند این پذیرش دیده میشه.و البته که همچنان ادامه دارد.
مثلا در این مورد خاص هم من سعی کردم در این مورد با بچه ها در فرصت مناسب صحبت کنم و هم اینکه در مواقعی خودم با مادرم و خواهر منچ بازی کنیم و بچه ها شاهد لذت بردن ما باشند و...
البته اینجا موضوع منچ، فرع بحث است. بحث اصلی این است که همیشه برای رفع چالشها، به سراغ حذف آنها نرویم. فرصت پذیرش ، فرصت درک، فرصت تغییر، فرصت تطابق با شرایط را برای فرزندانمان فراهم کنیم.
#تجربه_های_روزانه_ ۱۴۱
#فرصت_پذیرش
📱مادرانه های مشترک ایتا | بله
@madaranehayemoshtarak