به نام خداوند بخشنده مهربان
قصه ی : «بهشتی که شتر 🐫 بر زمین نشست»
🔸 شهر پر بود از جمعیت، هاشم و عبدالله دست همدیگر را محکم گرفته بودند و میان جمعیت به سختی حرکت می کردند. جمعیت آنقدر متراکم و زیاد بود که نمیتوانستند درست ببینند، شتر 🐫 به کدام سمت می رود. گاهی که جمعیت جلوی آنها را سد میکرد، خم می شدند، چهار دست و پا روی زمین خاکی از زیر پای مردم جلو می رفتند.
🔸هاشم گفت: عبدالله پیراهن مرا محکم بگیر تا همدیگر را گم نکنیم. او جلو میرفت، گاهی روی پنجه ی پاهایش بلند میشد و سرک می کشید تا میان آن جمعیت انبوه شتر را گم نکند.
🔸 پیامبر (ص) و یارانشان به تازگی وارد شهر آنها شده بودند و برای همه مهم بود که بدانند پیامبر(ص) کدام مکان را برای ساخت مسجد انتخاب می کنند. هر قبیله و خانواده ای دوست داشتند پیامبر(ص) محله آنها را انتخاب کند. شهر یثرب از آن روز مدینه النبی یعنی شهر پیامبر نام گرفت.
🔸عبدالله که نفس نفس می زد گفت: هاشم خسته شدم، چقدر مرا در این جمعیت دنبال این شتر 🐫 میکشی؟
🔸 هاشم گفت: بیا عبدالله تنبلی نکن! مگر خبر را نشنیدی! همه علاقه و اصرار داشتند پیامبر(ص) محله آنها را برای سکونت و ساخت مسجد انتخاب کنند اما پیامبر(ص) گفتند هرجا که این شتر 🐫 زانو بر زمین زد، همان جا محل ساخت مسجد است. افسار شتر را رها کردند تا ببینند کجا بر زمین می نشیند. برایم جالب است ببینم این شتر 🐫 زبان بسته آخر سر چه می کند!
🔸 در آن شلوغی و همهمه و صدای هلهله و شادی، همه سعی داشتند شتر 🐫 را به محل مورد نظر خودشان هدایت کنند، عده ای علوفه در دست داشتند تا شاید بتوانند حیوان زبان بسته را به سمت خودشان بکشانند. اما شتر 🐫 بی توجه به همه ی این هیاهوها راه خود را می رفت. بالاخره زانو زد و به زمین نشست، همهمه ها بیشتر شد، عده ای خوشحال و عده ای ناراحت بودند. پیامبر(ص) همان مکان را برای ساخت مسجد انتخاب کردند. آن زمین را از صاحبش خریدند و از فردای آن روز کار ساخت مسجد شروع شد.
🔸 هاشم صبح زود به دنبال دوستش عبدالله رفت.
➖کجایی عبدالله؟ زود باش باید برویم، همه دارند در ساخت مسجد کمک می کنند، تو را در جمعیت ندیدم به دنبالت آمدم، بیا با هم برویم، دیر می شود .
🔸 عبدالله گفت: من از پدرم شنیدم که مردها دارند سنگ میآورند! من و تو که از پس آوردن سنگ های سنگین بر نمی آییم. بعضی از این سنگها را چند مرد قوی بلند می کنند.
🔸هاشم گفت: اشکالی ندارد من و تو از پس خیلی کارهای دیگر بر می آییم. می توانیم سنگهای کوچکتر را دو تایی با کمک هم بیاوریم. برگهای خشکیده نخل را که می توانیم بیاوریم. تازه خاک لباس مردان را هم می توانیم بتکانیم، کاسه ای آب که می توانیم دست پدرانمان و یاران پیامبر(ص) بدهیم. مگر نشنیدی، پیامبر(ص) خودشان دارند پا به پای بقیه سنگ می آورند. هرکس از مردان بزرگ که نشسته بودند و فکر می کردند آوردن سنگ فقط کار کارگران و غلامان هست با دیدن این رفتار پیامبر از بیکار نشستن خود خجالت کشیدند، همه از پیر و جوان، سیاه و سفید و فقیر و غنی دارند کنار پیامبر(ص) کار میکنند. تازه عمار یاسر را دیدم که سه تا سه تا سنگ می آورد.
🔸 عبدالله گفت راست می گویی؟ باورم نمی شود یعنی خود پیامبر هم سنگ می آورند. هاشم گفت: بله با چیزهایی که قبلا از پدرم در مورد پیامبر(ص) شنیده بودم اصلا چیز عجیبی نیست.
تازه تو نمی دانی که خودم با همین گوشهایم از علی (ع) چه شنیدم!
عبدالله گفت: چه شنیدی هاشم؟
هاشم گفت: مردی که نسبت به نظافت لباسش حساس بود، برای حفظ تمیزی لباسهایش تن به کار نمی داد، علی(ع)؛ گفت: کسی که مسجد را تعمیر میکند و مدام چه ایستاده چه نشسته در آبادی مسجد می کوشد با کسی که از گرد و غبار فاصله می گیرد و حاضر نیست در راه ساخت مسجد لباسهای او آلوده گردد برابر نیست.
🔸 هاشم و عبدالله هم سریع خودشان را به محل ساخت مسجد رساندند و مشغول کار شدند. مردی جلو آمد تا سنگ را از دست پیامبر بگیرد، گفت: ای پیامبر لطفاً شما بنشینید و این سنگ را بدهید تا من ببرم، پیامبر(ص) لبخندی زدند و گفتند: برو سنگ دیگری را بیاور،
رفتار پیامبر باعث شده بود مرد و زن و پیر و جوان و کودکان همه در ساخت مسجد مشارکت کنند و به کارکردن خود افتخار کنند.
_ منبع بخش مستند داستان: کتاب فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی
#قصه_بهشتی_که_شتر_بر_زمین_نشست
👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏
✅ لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
📚همراهان گرامی کانال مادرانه های مشترک، برای دسترسی بهتر به قصه های کانال می توانید هشتک های زیر👇👇👇 را جستجو کنید.
8⃣ #فهرست_قصه_ها
۱) #قصه_ی_مزرعه_ی_کشاورز_مهربون
(در اهمیت ورزش کردن)
۲) #قصه_ی_مدرسه_ی_جنگل_سرسبز
(در اهمیت همراهی، همدلی و کارگروهی)
۳) #قصه_سعید_کوچولو
(رفع عادت آب خوردن وسط غذا)
۴) #قصه_علی_در_مهمانی_خدا
(ماه رمضان)
۵) #قصه_عروسکی_به_نام_گلی_خانم
(رفع عادت غلط بیان داشته ها به دیگران)
۶) #قصه_ی_آقا_جواد
(در مورد صفت بخشندگی)
۷) #قصه_صابر
(در مورد صفت صبر)
۸) #قصه_نرگس
(رابطه دوستانه و محبت بین فرزندان)
۹) #قصه_سهند_و_خرس_کوهستان
(استفاده از گفتگو و درک احساس به جای عصبانیت و دعوا)
۱۰) #قصه_صادق
(در مورد صفت راستگویی)
۱۱) #قصه_جشن_رشد_صورتی
(در مورد جداسازی اتاق خواب کودکان)
۱۲) #قصه_سارا_و_سینا #بیا_فکر_کنیم
( در مورد تفکر خلاق و مهارت حل مسئله)
۱۳) #قصه_حلزون_تلاشگر
( در مورد امید داشتن و روحیه ی تلاشگری)
۱۴) #قصه_چموشا_اسب_سرکش
(امام حسن عسکری(ع))
۱۵) #قصه_قاسم ( ۸ قسمت، سردار سلیمانی )
۱۶) #قصه_رحیم ( مهربانی و بخشندگی)
۱۷) #قصه_عید_مبعث
۱۸) #قصه_باد_بهاری
۱۹) #قصه_های_حضرت_علی ( پنج قسمت)
۲۰) #قصه_پرستوی_مهربان ( مهربانی و کمک به دیگران)
۲۱) #قصه_عطر_گل_صلوات ( داستان تخیلی بر اساس روایتی از امام هادی (ع))
۲۲) #قصه_بهشتی_که_شتر_بر_زمین_نشست (داستان تخیلی هجرت پیامبر(ص))
۲۳) #قصه_تمشکهای_وحشیِ_مسیر_آبشار
👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏
🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
📚همراهان گرامی کانال مادرانه های مشترک، برای دسترسی بهتر به قصه های کانال می توانید هشتک های زیر👇👇👇 را جستجو کنید.
8⃣ #فهرست_قصه_ها
۱) #قصه_ی_مزرعه_ی_کشاورز_مهربون
(در اهمیت ورزش کردن)
۲) #قصه_ی_مدرسه_ی_جنگل_سرسبز
(در اهمیت همراهی، همدلی و کارگروهی)
۳) #قصه_سعید_کوچولو
(رفع عادت آب خوردن وسط غذا)
۴) #قصه_علی_در_مهمانی_خدا
(ماه رمضان)
۵) #قصه_عروسکی_به_نام_گلی_خانم
(رفع عادت غلط بیان داشته ها به دیگران)
۶) #قصه_ی_آقا_جواد
(در مورد صفت بخشندگی)
۷) #قصه_صابر
(در مورد صفت صبر)
۸) #قصه_نرگس
(رابطه دوستانه و محبت بین فرزندان)
۹) #قصه_سهند_و_خرس_کوهستان
(استفاده از گفتگو و درک احساس به جای عصبانیت و دعوا)
۱۰) #قصه_صادق
(در مورد صفت راستگویی)
۱۱) #قصه_جشن_رشد_صورتی
(در مورد جداسازی اتاق خواب کودکان)
۱۲) #قصه_سارا_و_سینا #بیا_فکر_کنیم
( در مورد تفکر خلاق و مهارت حل مسئله)
۱۳) #قصه_حلزون_تلاشگر
( در مورد امید داشتن و روحیه ی تلاشگری)
۱۴) #قصه_چموشا_اسب_سرکش
(امام حسن عسکری(ع))
۱۵) #قصه_قاسم ( ۸ قسمت، سردار سلیمانی )
۱۶) #قصه_رحیم ( مهربانی و بخشندگی)
۱۷) #قصه_عید_مبعث
۱۸) #قصه_باد_بهاری
۱۹) #قصه_های_حضرت_علی ( پنج قسمت)
۲۰) #قصه_پرستوی_مهربان ( مهربانی و کمک به دیگران)
۲۱) #قصه_عطر_گل_صلوات ( داستان تخیلی بر اساس روایتی از امام هادی (ع))
۲۲) #قصه_بهشتی_که_شتر_بر_زمین_نشست (داستان تخیلی هجرت پیامبر(ص))
۲۳) #قصه_تمشکهای_وحشیِ_مسیر_آبشار
۲۴)#قصه_ی_بهترین_کیمیا
۲۵) #قصه_ی_طلب_مرد_یهودی
( حضرت محمد(ص))
#تأثیر_قصه #الگوی_مناسب
👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏
🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak