eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
151 ویدیو
32 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خداوند بخشنده مهربان قصه ی : «بهشتی که شتر 🐫 بر زمین نشست» 🔸 شهر پر بود از جمعیت، هاشم و عبدالله دست همدیگر را محکم گرفته بودند و میان جمعیت به سختی حرکت می کردند. جمعیت آنقدر متراکم و زیاد بود که نمیتوانستند درست ببینند، شتر 🐫 به کدام سمت می رود. گاهی که جمعیت جلوی آنها را سد میکرد، خم می شدند، چهار دست و پا روی زمین خاکی از زیر پای مردم جلو می رفتند. 🔸هاشم گفت: عبدالله پیراهن مرا محکم بگیر تا همدیگر را گم نکنیم. او جلو می‌رفت، گاهی روی پنجه ی پاهایش بلند میشد و سرک می کشید تا میان آن جمعیت انبوه شتر را گم نکند‌. 🔸 پیامبر (ص) و یارانشان به تازگی وارد شهر آنها شده بودند و برای همه مهم بود که بدانند پیامبر(ص) کدام مکان را برای ساخت مسجد انتخاب می کنند. هر قبیله و خانواده ای دوست داشتند پیامبر(ص) محله آنها را انتخاب کند. شهر یثرب از آن روز مدینه النبی یعنی شهر پیامبر نام گرفت. 🔸عبدالله که نفس نفس می زد گفت: هاشم خسته شدم، چقدر مرا در این جمعیت دنبال این شتر 🐫 میکشی؟ 🔸 هاشم گفت: بیا عبدالله تنبلی نکن! مگر خبر را نشنیدی! همه علاقه و اصرار داشتند پیامبر(ص) محله آنها را برای سکونت و ساخت مسجد انتخاب کنند اما پیامبر(ص) گفتند هرجا که این شتر 🐫 زانو بر زمین زد، همان جا محل ساخت مسجد است. افسار شتر را رها کردند تا ببینند کجا بر زمین می نشیند. برایم جالب است ببینم این شتر 🐫 زبان بسته آخر سر چه می کند! 🔸 در آن شلوغی و همهمه و صدای هلهله و شادی، همه سعی داشتند شتر 🐫 را به محل مورد نظر خودشان هدایت کنند، عده ای علوفه در دست داشتند تا شاید بتوانند حیوان زبان بسته را به سمت خودشان بکشانند. اما شتر 🐫 بی توجه به همه ی این هیاهوها راه خود را می رفت. بالاخره زانو زد و به زمین نشست، همهمه ها بیشتر شد، عده ای خوشحال و عده ای ناراحت بودند. پیامبر(ص) همان مکان را برای ساخت مسجد انتخاب کردند. آن زمین را از صاحبش خریدند و از فردای آن روز کار ساخت مسجد شروع شد. 🔸 هاشم صبح زود به دنبال دوستش عبدالله رفت. ➖کجایی عبدالله؟ زود باش باید برویم، همه دارند در ساخت مسجد کمک می کنند، تو را در جمعیت ندیدم به دنبالت آمدم، بیا با هم برویم، دیر می شود . 🔸 عبدالله گفت: من از پدرم شنیدم که مردها دارند سنگ می‌آورند! من و تو که از پس آوردن سنگ های سنگین بر نمی آییم. بعضی از این سنگها را چند مرد قوی بلند می کنند.‌ 🔸هاشم گفت: اشکالی ندارد من و تو از پس خیلی کارهای دیگر بر می آییم. می توانیم سنگهای کوچکتر را دو تایی با کمک هم بیاوریم. برگهای خشکیده نخل را که می توانیم بیاوریم. تازه خاک لباس مردان را هم می توانیم بتکانیم، کاسه ای آب که می توانیم دست پدرانمان و یاران پیامبر(ص) بدهیم. مگر نشنیدی، پیامبر(ص) خودشان دارند پا به پای بقیه سنگ می آورند‌. هرکس از مردان بزرگ که نشسته بودند و فکر می کردند آوردن سنگ فقط کار کارگران و غلامان هست با دیدن این رفتار پیامبر از بیکار نشستن خود خجالت کشیدند، همه از پیر و جوان، سیاه و سفید و فقیر و غنی دارند کنار پیامبر(ص) کار می‌کنند. تازه عمار یاسر را دیدم که سه تا سه تا سنگ می آورد. 🔸 عبدالله گفت راست می گویی؟ باورم نمی شود یعنی خود پیامبر هم سنگ می آورند. هاشم گفت: بله با چیزهایی که قبلا از پدرم در مورد پیامبر(ص) شنیده بودم اصلا چیز عجیبی نیست. تازه تو نمی دانی که خودم با همین گوشهایم از علی (ع) چه شنیدم! عبدالله گفت: چه شنیدی هاشم؟ هاشم گفت: مردی که نسبت به نظافت لباسش حساس بود، برای حفظ تمیزی لباسهایش تن به کار نمی داد، علی(ع)؛ گفت: کسی که مسجد را تعمیر میکند و مدام چه ایستاده چه نشسته در آبادی مسجد می کوشد با کسی که از گرد و غبار فاصله می گیرد و حاضر نیست در راه ساخت مسجد لباسهای او آلوده گردد برابر نیست. 🔸 هاشم و عبدالله هم سریع خودشان را به محل ساخت مسجد رساندند و مشغول کار شدند. مردی جلو آمد تا سنگ را از دست پیامبر بگیرد، گفت: ای پیامبر لطفاً شما بنشینید و این سنگ را بدهید تا من ببرم، پیامبر(ص) لبخندی زدند و گفتند: برو سنگ دیگری را بیاور، رفتار پیامبر باعث شده بود مرد و زن و پیر و جوان و کودکان همه در ساخت مسجد مشارکت کنند و به کارکردن خود افتخار کنند. _ منبع بخش مستند داستان: کتاب فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 ✅ لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
📚همراهان گرامی کانال مادرانه های مشترک، برای دسترسی بهتر به قصه های کانال می توانید هشتک های زیر👇👇👇 را جستجو کنید. 8⃣ ۱) (در اهمیت ورزش کردن) ۲) (در اهمیت همراهی، همدلی و کارگروهی) ۳) (رفع عادت آب خوردن وسط غذا) ۴) (ماه رمضان) ۵) (رفع عادت غلط بیان داشته ها به دیگران) ۶) (در مورد صفت بخشندگی) ۷) (در مورد صفت صبر) ۸) (رابطه دوستانه و محبت بین فرزندان) ۹) (استفاده از گفتگو و درک احساس به جای عصبانیت و دعوا) ۱۰) (در مورد صفت راستگویی) ۱۱) (در مورد جداسازی اتاق خواب کودکان) ۱۲) ( در مورد تفکر خلاق و مهارت حل مسئله) ۱۳) ( در مورد امید داشتن و روحیه ی تلاشگری) ۱۴) (امام حسن عسکری(ع)) ۱۵) ( ۸ قسمت، سردار سلیمانی ) ۱۶) ( مهربانی و بخشندگی) ۱۷) ۱۸) ۱۹) ( پنج قسمت) ۲۰) ( مهربانی و کمک به دیگران) ۲۱) ( داستان تخیلی بر اساس روایتی از امام هادی (ع)) ۲۲) (داستان تخیلی هجرت پیامبر(ص)) ۲۳) 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
📚همراهان گرامی کانال مادرانه های مشترک، برای دسترسی بهتر به قصه های کانال می توانید هشتک های زیر👇👇👇 را جستجو کنید. 8⃣ ۱) (در اهمیت ورزش کردن) ۲) (در اهمیت همراهی، همدلی و کارگروهی) ۳) (رفع عادت آب خوردن وسط غذا) ۴) (ماه رمضان) ۵) (رفع عادت غلط بیان داشته ها به دیگران) ۶) (در مورد صفت بخشندگی) ۷) (در مورد صفت صبر) ۸) (رابطه دوستانه و محبت بین فرزندان) ۹) (استفاده از گفتگو و درک احساس به جای عصبانیت و دعوا) ۱۰) (در مورد صفت راستگویی) ۱۱) (در مورد جداسازی اتاق خواب کودکان) ۱۲) ( در مورد تفکر خلاق و مهارت حل مسئله) ۱۳) ( در مورد امید داشتن و روحیه ی تلاشگری) ۱۴) (امام حسن عسکری(ع)) ۱۵) ( ۸ قسمت، سردار سلیمانی ) ۱۶) ( مهربانی و بخشندگی) ۱۷) ۱۸) ۱۹) ( پنج قسمت) ۲۰) ( مهربانی و کمک به دیگران) ۲۱) ( داستان تخیلی بر اساس روایتی از امام هادی (ع)) ۲۲) (داستان تخیلی هجرت پیامبر(ص)) ۲۳) ۲۴) ۲۵) ( حضرت محمد(ص)) 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak