#تواصیهای_آخر
کم کم به روزهای پایانی انتخابات نزدیک میشویم...چه روزهای عجیب و بیشتر غریبی بود از وقتی که میخواستی کارت را شروع کنی و استرس و اضطراب تو را دو دل میکرد... تا وقتی جمله حضرت آقا را زمزمه میکردی... تواصی... تواصی ....تواصی.. وقتی که یادت می آمد که نباید بیتفاوت باشی.... وقتی که یادت می آمد از روضهی حضرت مادر😭😭😭😭 آنگاه دلت قرص و محکم میشد....
اول باید مردم صحبت میکردن و ما از پای تا به سر گوش میشدیم ..... بغض چند ساله مردم از بیتدبیریهای دولت، از فراموش شدنشان که حاصلش شده بود بیکاری بچههایشان، از دست دادن شغل همسران، گرانی و تورم و...
آه و حسرتهایی که مردم از سرمایهگذاری در بورس داشتند.... چه امیدهایی را ناامید کرد... چه رویاییهایی را خراب کرد.... چه سرمایههایی را که مردم با زحمت کشیدن به دست آورده بودن ناااابود کرد...
و آن وقت که چشم در چشم همان مردم داغدیده، تو با زبان لین از جنس لطافت ریحانه بودنت شروع به صحبت میکردی...
آن وقت بود که دلها نرمتر میشد... اخمها باز میشد و نفسهای تند کمی آرامتر.... آن زمان بهترین وقت بود که تو از تواصی سخن بگویی.... همان لحظهای که مردم اطمینان کردن که تو از جنس خودشان هستی....
آن وقت باید با دادن امیدهای واقعی روح پژمرده مردم را تر و تازه کنی...و بگویی از پیامدهای رای ندادن از علت اصلی مشکلات کشور، از اینکه راه درست انتخاب درست است نه انتخاب نکردن....
تواصی که تمام میشد برای ما فرقی نمیکرد که چه بشود چون وظیفه ما ابلاغ بود ونتیجه با خدا....
و این شروع ماجراست....
بسم الله الرحمن الرحیم....
#دل_نوشته_های_یک_مادر
#تواصی
#بر_مدار_حضرت_مادر
@madaranemeidan