#قسمت_پایانی
کم کم جمعیت متوجه حضور ما میشوند و برای گرفتن گل جلو میآیند حالا دیگر نیاز به رفتن نیست فقط کافیست مثل یک ضبط صوت جمله آماده شده را با چاشنی لبخند و یک شاخه گل و بروشور تحویل دهیم این وسط حواسمان به بچهها هم هست که نکند یکیشان جا بماند یا اشتباهی برود یا خدایی نکرده موتوری ماشینی... هرچند وجود مادر عزیزمان که چهار چشمی وظیفه مواظبت از بچه ها را به عهده گرفته خیالمان را تا حدود بسیار زیادی راحت نموده است اما چه کنیم؟؟ مادر است دیگر...
فروشنده ای بسته ی حامل گل و بروشور و توضیحات را دریافت میکند و خندان میرود هنوز چند قدمی نرفته ایم که صدایمان میزند
" خانوما من از اول می خواستم رای بدم این گل رو بگیرید بدید به اونایی که نمیخوان رای بدن"
و مابه هم نگاه میکنیم و کیف میکنیم و خستگی مان در میرود از اینهمه روشنی روان مردمان نازنینمان..
با نگاهش بدرقه مان میکند..
بسته ی اول گل ها تمام شد می نشینم تا بسته دوم را باز کنم، تاکسی جلوی پایم ترمز می زند که میشه یه شاخه گل بدی؟! یک شاخه گل و بروشور و توضیحات ضبط شده را به او هم می دهم و با نگاه بدرقه اش می کنم فروشنده ی مغازه با عجله بیرون می آید "به منم گل میدید؟!"یک شاخه گل+توضیحات ضبط شده+بروشور سردار+لبخند
میگوید" یعنی گل فقط برای این که رای بدم؟!
_بله
_چه خوب! دمتون گرم، این که کاری نداره حتما میرم رای میدم، حتما رای میدم
دو سه پسر نوجوان با دوچرخه مسیرم را میبندند
_خاله به ماهم گل میدی؟!
نگاهی به بسته در حال اتمام می کنم و در ذهنم سریع حساب و کتاب می کنم که با این چند شاخه باقی مانده میشود فلان تعداد افراد واجد الشرایط را تشویق کرد اما اینها چه؟!
اینها هنوز به سن تکلیف هم نرسیده اند به گمانم
باید سریعتر تصمیم بگیرم درست است که نمیتوانند رای بدهند این دوره که نه
حتی فکر نمیکنم به دوره ی بعدی هم برسند
اما نوجوانند
جلو آمده اند
غرور دارند و شخصیت
مگر همین ها آینده سازان دوره های بعدی نیستند؟!
نکند تصمیم اشتباه امشب من،باعث شود آنها چند دوره ی بعد تصمیم نرفتن پای صندوق را بگیرند
مهم نیت است ما برای مشارکت حداکثری و خالی نشدن پشت کشور اینجاییم و رسالت این گلها هم جز این نیست
یک شاخه گل+بروشور سردار+توضیحات ضبط شده ی اصلاح شده با چاشنی لبخند بیشتر
میرود که برسد به دست نوجوانان
"این گل ها برای رای دادنه سلام ما رو به مادرتون برسونید امیدواریم پدرو مادرتون رو روز جمعه کنار صندوقها ببینیم.
یکی میپرسد:" خانم به مامانم میگم بیاد رای بده فقط بگین به کی رای بده؟! _به هر کسی که خودش درست تشخیص داده که آدم خوبیه بگو فقط بیاد و پشت کشورو خالی نکنه.
گل ها تمام شده و بروشورها تمامتر
چه زود تمام شد، چقدر برنامه ریزی کرده بودیم چقدر برنامه ریختیم که خیابان بعدی کجا باشد اما به انتهای یا ابتدای خیابان نرسیده همه تمام شد. چه حس خوبی داشت خدایا شکرت این وسط چقدر حال خودمان خوب شد انگار به خودمان گل دادند.
پسرم صدایم میزند نگاهم میافتد به شاخه گل صورتی دستش میگویم" مامان جان این گل مال ما نیست.
_نه این مال خودمه
_اینو بده به هرکس اومد جلوت عوضش برات دو شاخه گل میخرم، قبوله؟!
_پس صورتی و بنفش باشه قبول؟!
_اگه داشت چشم، همون رنگی که خودت میخوای
معامله تمام شد.
پسرک گل را به آخرین نفر می دهد و چراغ روشنگری گلها ها فضای تاریک خیابان را روشن کرده است.
تازه این شروع کار است
بسم الله الرحمن الرحیم
#تجربه
#تواصی
@madaranemeidan
#قسمت_پایانی
بعد از چند بحث نفس گیر علی اقا متوجه شد که صحبت هایی که شنیده با حقیقت تفاوت داشته یا همه ی حقیقت نبوده
اینجا بود که بهم پیام دادند و گفتند که همان فرد مذکور( که حدس میزدم ایشون این شبهات رو ایجاد میکنند) این صحبت ها رو بهشون گفته و ایشان اعتقادی به امام خمینی و رهبری ندارند و دین رو از سیاست جدا میدونند
گفتن من تا حالا تفاوت صحبت های امام خمینی و اقای منتظری رو نمیفهمیدم اما حالاکاملا میفهمم...
علی اقا گفتند که چرادر نظام اسلامی ما قوانین اسلاگ کامل اجرا نمیشه؟ مثلا در اسلام داریم که کسی که زمینی رو اباد کنه صاحب اون زمین هستش ولی در کشور ما زمینی رو نمیدن که ما بخوایم روش کار کنیم و تولید کنم چه بزسه که زمین برای خودمون بشه..
_چه قانون جالبی ...دقیقا مبارزه با نظام سرمایه داری🤔..خب قوانین ما بدون اشکال نیستن ولی اصل نظام درسته و باید برای درست کردن بقیه موارد تلاش کنیم، ۳۲ سال قدرت اجرایی کشور به دست غرب گرایان بوده نه به توان داخلی توجه داشتن نه به قوانین اسلامی...
خلاصه که علی اقا گفتن میخواستم با فرد مذکور در کاری شریک بشن ولی به خاطر این تفاوت عقیدتی عمیق ازین کار منصرف شدن و گفتن که احساس تکلیف میکنند برای تولید که نیاز مبرم امروز کشور هست...ان شاءالله خدا بهشون توفیق بده و درین راه موفق باشن
واینطور شد که یک نیروی جوان ، انقلابی ، معتقد، متعهد و مسئولیت پذیر ، به لطف خدای مهربان ،به جبهه ی انقلاب برگشت
و در آخر این پیام رو برام فرستاد که خستگی این بحث های طولانی رو از تنم در کرد
" به جنگ خودتون ادامه بدید و روشنگری کنید و خسته نشوید ان شاءالله شما زوج جوان انقلابی از یازان امام زمان باشید"😭😭
#تجربه
#تواصی
@madaranemeidan