eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
652 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
226 ویدیو
52 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راهپیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مادران میدان انقلاب (مادرانه سبزوار) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
*🔰زیر این سقف بوی بهشت می‌آید 🔅گزارشی از اولین اعتکاف مادر و فرزندی مادرانه سبزوار(* بخش اول) 🔸اینجا ورود بچه‌ها ممنوع نیست. مادرها به همراه فرزندان‌شان یک به یک وارد حسینیه مسجد الغدیر سبزوار می‌شوند. گوشه‌ای از حسینیه بساط‌شان را پهن می‌کنند و خودشان را برای اعتکافی متفاوت با طعم مادرانه آماده می‌کنند. اعتکافی که در آن سکوت نیست ولی عوضش صدا هست تا دلت بخواهد. بچه ها هنوز پایشان به حسینیه نرسیده صدای خنده‌ها و دویدن‌های بی‌امان‌شان سقف حسینیه را می‌لرزاند. 🔸زمان زیادی تا نیمه شب نمانده. به هر ضرب و زوری که هست بچه‌ها کنار مادر‌هایشان به خواب می‌روند. خوابی شیرین به امید فردایی پر از خاطره‌های به یاد ماندنی. کم‌کم صدای گریه‌ و بهانه‌گیری‌ بچه‌ها جای خودش را به سکوت شب می‌دهد. مادرها خودشان را برای دعای وداع با ماه رمضان آماده می‌کنند. سلانه سلانه از کنار فرزندان‌شان بلند می‌شوند و بساط چادر نماز و سجاده‌شان را در اتاقی دیگر پهن می‌کنند. 🔸در سکوت شب یکی‌یکی دانه‌های اشک روی صورت خسته مادران می‌ریزد. یک ماه مهمانی عزيزترین معبود رو به پایان است و دل‌ها از طرفی پراست از شوق نزدیکی به خدا و از طرفی پر است از تشویش تمام شدن این فرصت بی نظیر برای نزدیکی به معبود. 🔸حضور نزدیک ۶۰ کودک به همراه مادرهایشان زیر یک سقف تجربه عجیبی‌ست. هر ازچندگاهی صدای گریه کودک شیرخواره‌ای بلند می‌شود و پشت سر صدای پای مادری که سراسیمه از سر سجاده بندگی بلند می‌شود و این بار انگار سجاده‌اش را در جایی نزدیک‌تر به خدا پهن می‌کند. در امتداد گذر چند ثانیه کوتاه صدای مضطرب کودک در آغوش مادر جایش را با خنده‌ای شیرین عوض می‌کند. 🔸کم‌کم صدای قاشق و چنگال‌هایی که به بشقاب می‌خورد خبر از وقت سحری می‌دهد؛ آخرین سحر ماه رمضان سال هزار و چهارصد و یک. بعد از خواندن نماز جماعت صبح، چشم‌ها اگرچه تمنای خواب دارند اما وقت، وقت قرار دورهمی مادرانه است. دورهمی با موضوع چهل حدیث امام که به برکت بین الطلوعین به عمق جان‌ها می‌نشیند. تا برنامه بعدی چند ساعتی مانده. در این فرصت مادرها همه به خوابی شیرین تن می‌دهند هرچند کوتاه. 🔸کم‌کم صدای بچه‌ها که یکی بعد از دیگری بیدار می‌شوند و تمنای مادر دارند نشان از تمام شدن فرصت استراحت مادرها دارد. مگر می‌شود سیر خواب شده باشند؟ ولی چرا هیچ کدامشان غمی یا خستگی به چهره ندارند؟ چرا هیچ کدام‌شان به درخواست‌های پی در پی بچه‌ها روی ترش نشان نمی‌دهند؟ چرا انگار دادن صبحانه بچه‌ها در همین لحظه بزرگترین دغدغه‌شان شده؟ 🔸ساعتی بعد مادرها دورهم جمع می‌شوند و خانم داوطلب درباره دوره‌های رشد و تربیت فرزند با مادرها صحبت می‌کند. بحث بین جمعیت پیش می‌رود. مادرها از نکته‌هایی که تا الان برای تربیت فرزند از چشم‌شان پنهان مانده ابراز نگرانی می‌کنند و سخنران از استغفار می‌گوید و با این نوید الهی که اگر استغفار کنیم خدا جبران می‌کند کمی دل‌های مادران آرام می‌گیرد. بحث با معرفی کتاب‌های مدرسه قرآن تهران که درباره دوره‌های رشد و تربیت فرزند است ادامه پیدا می‌کند و با صدای اذان ظهر دومین دورهمی هم تمام می‌شود. 🔸مادرها یکی‌یکی از محل دورهمی بیرون می‌آیند و با دیدن بچه‌هایشان برق شادی توی چشمانشان می‌دود. دختر کوچولوها با چادرنمازهای رنگارنگ و پسرها چفیه به گردن توی صف نماز منتظر مادر‌هایشان نشسته‌اند. مادرها به همراه فرشته‌های کوچکشان صفی از بندگی خدا می‌بندند و نماز به جماعت برپا می‌شود. با هر رکوع و سجده انگار نسیمی ملایم زیر چادرهایشان می‌وزد. چقدر این لحظه بوی عطر فرشتگان خدا بیشتر از همیشه استشمام می‌شود. 🔸آن طرف‌تر رَحل‌های قرآن روی زمین چیده شده و مادران بعد از نماز، قرآن‌ها را باز می‌کنند و چند صفحه‌ای از کلام نورانی خدا را به روح استاد تازه درگذشته نادر طالب‌زاده هدیه می‌کنند. استادی که به گردن فرهنگ و رسانه انقلابی حق زیادی داشت. روحش شاد و یادش گرامی. 🔸ساعتی می‌گذرد و نوبتی هم که باشد نوبت سومین دورهمی مادرانه است. مادرها دورهم جمع شده‌اند و تدبری کوتاه در سوره عصر می‌کنند. خانم هاشمی سخنران این دورهمی آیات این سوره مبارکه را می‌خواند و فکرها را به سمت عمیق شدن در مفاهیم زیبایی که در تک تک کلمات الهی موج می‌زند دعوت می‌کند. وَالْعَصْرِ إِنَّ الإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ را مي‌خوانند و می‌فهمند قسم به زمان که همه انسان‌ها در زیان‌اند جز کسانی که ایمان متعهدانه‌شان آن‌ها را به عمل صالح دعوت می‌کند و لحظه‌ای برای دعوت به حق و صبر از پا نمی‌نشینند. @madaranemeidan
*🔰زیر این سقف بوی بهشت می‌آید 🔅گزارشی از اولین اعتکاف مادر و فرزندی مادرانه سبزوار* (بخش دوم) 🔸صدای بچه‌ها بلندتر از قبل از سالن بزرگ حسینیه به گوش می‌رسد. مادرها از جایشان بلند می‌شوند و چشم در چشم نوگلان‌شان می‌ایستند. خدا انگار چند ساعتی بهشتش را آورده روی زمین و اینبار فرشتگان زیر سقف زمین جمع شده‌اند. دختر بچه‌های پنج شش‌ساله با چادرنمازهای گل‌گلی سفید و پسرها با چفیه‌های سفید و سیاه‌شان روی سِن ایستاده‌اند و سرودی به امید رسیدن مهدی موعود سر می‌دهند. دهه نودی‌های سیدعلی با صلابت فریاد می‌زنند: «سلام فرمانده!» و طنین صدایشان گوش جمعیت را نوازش می‌دهد. همزمان با تکرار جملۀ: «عهد می‌بندم، مثل حاج قاسم‌ات بشم!» چشم های خیس مادران از نظر رد می شود. لبخند می‌زنند و حتما برای این عهد فرشته‌های کوچکشان زیر لب آمین می‌فرستند. 🔸هنوز شوق بچه‌ها از اجرای سرود تمام نشده که مربی کودک بچه‌ها را روی زمین به صف می‌کند و چه عجیب که با واژه‌هایی ساده اما واقعی برای نشان دادن خباثت اسرائیل، انگار همان دم تخم نفرت از ظالم را در دل بچه‌ها می‌کارد. بچه‌ها با چپه کردن مقلوبه‌های کوچکی که توی دستشان است آرزوی چپه کردن اسرائیل را توی دلشان می‌پرورانند و فریاد مرگ بر اسرائیل سر می‌دهند. در آخر بلند شدن پرچم‌های کوچک فلسطین روی دست‌های کوچکشان نوید رسیدن وعده الهی و حس شیرین پیروزی را به دل‌ها می‌دهد. 🔸صدای زیبای حدیث کساء توی حسینیه پیچیده و مادرها هرکدام گوشه‌ای دنج دلشان را با این کلمات نورانی جلا می‌دهند. کم کم صدای الله اکبر اذان آخرین روز مهمانی خدا بلند می‌شود. سفره افطار به کمک مادرها چیده شده. با نگاهی سرتاسری می‌شود فهمید عظمت سادگی سفره افطار مادران را. سبزی تازۀ توی بشقاب‌های خرما و پنیر به سفره‌های افطار، رنگ طراوت و زندگی بخشیده. قدری سوپ و حلوا مهمان سفره ها شده اما افطاری مخصوص آخرین روز ماه رمضان چیز دیگریست. مقلوبه‌های دست پخت مادرها. مقلوبه‌هایی که به نیت سرنگونی اسرائیل با صدای مرگ بر اسرائیل جمعیت، واژگون می‌شود و به سفره‌ها رنگ و بوی مقاومت می‌بخشد. 🔸ساعت، ساعت رفتن است. با خنده های فاتحانه‌ای که روی لب‌ مادرها و بچه‌ها جا گرفته اولین اعتکاف یک روزه مادر و فرزندی مادرانه سبزوار هم به پایان می‌رسد اما این به معنی پایان راه مادرانه نیست. @madaranemeidan