eitaa logo
مادرانه زی 🌱
5.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
584 ویدیو
9 فایل
دوستای گلم،خیلی خوش اومدین💖 مریم تراب زاده هستم خبرنگار سابق،برگزیده جشنواره کشوری فیلمنامه نویسی🌻 ادمین👇 @MadaraneZee2024 🌸کپی مطالب بااسم کانال آزاد، البته باقیدصلوات🌻برتعجیل ظهور آقا امام زمان عج🌱 پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/7432000214
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام وقتتون بخیر🌸🍂 بهترین و خوشرنگ ترین عصر دنیا با لحظه هایی پرازخوشی و آرزوی سلامتی برای شما عزیزان🌸🍂 🌺🍃📽️به روال هرجمعه امروز هم معرفی فیلم خواهیم داشت. ببینید و در کنار خانواده لذت ببرید. 🎥🍃🌺 💖Join👇 🌸🍃@MadaraneZee
❣️با خانواده روز جمعه هست و در کنار خانواده میتونیم فیلم خوب ببینیم. 🌱🌱🎞️فیلم(دختری که به معجزه اعتقاد دارد) 🌱🎞️خلاصه فیلم: پس از اینکه یک دختر جوان و مهربان به نام سارا متوجه می شود که ایمان و اعتقاد قوی میتواند دوای هر دردی باشد و هر مشکلی را حل کند شروع به دعا کردن میکند به همین خاطر مردم شهری که او در آنجا زندگی میکند به طرز شگفت انگیزی شفا پیدا می کنند ... 🎞️🌱🌱🎞️🌱🌱🎞️🌱🌱🎞️ 💖Join👇 @MadaraneZee🍃🌺
خلاصه ای از رمان ساچلی دختر زیبایی به نام ساچلی در یک حادثه آتش سوزی خانواده خود را از دست داده و مجبور به زندگی با پدربزرگ خود می شود... طی یک سری اتفاقات پزشک بهداری روستا عاشق ساچلی می شود... و اکنون ادامه داستان.ص86_90 عضو شوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2819686660C663155fb06
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه ساچلی ص86_90 📚ساچلی نزدیک بهداری که رسید، مارال داشت از در خارج می شد ، ساچلی به سرعت خودش را پشت دیوار کاهگلی پنهان کرد تا مارال او را نبیند. بعد از چند دقیقه که مارال از آنجا دور شد ساچلی از پشت دیوار بیرون آمد و وارد بهداری شد و یک راست به سمت اتاق معاینه رفت . دکتر آنجا نبود. ساچلی خواست کمی آنجا منتظر بماند تا دکتر باز گردد ولی ناگهان با صدای به هم خوردن در آهنی طبقه پایین از جا پرید . ساچلی به شدت ترسیده بود با سرعت به سمت پله ها رفت تا خودش را به حیاط برساند. دکتر از پله های زیر زمین بالا آمد و وقتی ساچلی را در حیاط دید صدایش کرد . ساچلی وحشت زده به عقب برگشت با دیدن دکتر نفس عمیقی کشید و در جای خود ایستاد. دکتر با تعجب پرسید : اتفاقی افتاد؟ 📚ساچلی ساچلی که آرام تر شده بود خودش را جمع و جور کرد و گفت : راستش آمده بودم سبد صبحانه را ببرم ولی هیچ کس در بهداری نبود. به همین دلیل منصرف شدم میخواستم به خانه برگردم که دکتر دستهای خیسش را با دستمالی که از جیبش خارج کرده بود خشک کرد و گفت: اتفاقا من همین حالا داشتم ظرف های صبحانه لذیذ شما را میشستم واقعا عالی بود دست شما درد نکند . الحق که زنان آذری دست پخت معرکه ای دارند. حتی از املتهای چایخانه ده هم لذیذتر بود . ساچلی سرش را پایین انداخت و با شرمساری گفت : نوش جان . لازم نبود ظرف هایش را بشورید. دکتر لبخندی زد و گفت: چند لحظه صبر کنید تا من ظرف ها را برایتان بیاورم و بعد به سمت زیر زمین رفت و باز هم همان صدای مهیب در به هوا بر خاست ولی این بار دیگر ساچلی نترسید و در حالیکه به اطراف نگاه میکرد به انتظار دکتر ایستاد . 📚ساچلی دکتر با سبد از پله ها بالا آمد و در حالیکه سبد را به سمت ساچلی گرفته بود گفت: راجع به مسئله درمانتان فکر کردید ؟ فعلا نه ! ولی اگر این اتفاق می افتاد خیلی عالی میشد . پس فکر کردی ! خیلی خوب است. این یعنی قدم اول را برداشته ای. قدم دوم چیست ؟ خودت میدانی باید به ترست غلبه کنی و خطراتش را به جان بخری تا به یک پایان شیرین برسی. ساچلی آهی کشید و گفت: کاش به همین راحتی بود . دکتر با همان لبخندی که به لب داشت گفت : به همین راحتی است فقط کافیست که بخواهی . بعد ادامه داد به پاس زحمتی که صبح برایم کشیدی ، هدیه ای کوچکی در سبد برایت گذاشته ام . 📚ساچلی ساچلی رنگ از رخش پرید و با هیجان پرسید : هدیه ؟ نه لزومی به این کار نیست و بعد دستش را در سبد کرد تا هدیه را بیابد و به دکتر پس بدهد . دکتر با دیدن اضطراب ساچلی بلافاصله حرفش را تصدیق کرد و گفت : هدیه که نه ! فقط یک کتاب رمان است . فکر کردم شاید خوشت بیاید. ساچلی دستش را از سبد خارج کرد و گفت: ممنونم . می خوانم و برایتان می آورم . دکتر وقتی حساسیت ساچلی را دید سری تکان داد و گفت : باشه . هر طور راحتی ! ساچلی بی معطلی از بهداری خارج شد و به سمت خانه رفت . آنقدر از گرفتن هدیه دکتر خوشحال بود که آن را مانند گنجینه ای در داخل سبد محکم با دست گرفته بود . دلش می خواست زودتر به خانه برسد و کتاب را بخواند. مدت ها بود که هیچ کتاب نخوانده بود. آن هم رمان 📚ساچلی یهو دلش هوای آن روزهایی را کرد که در مدرسه با سردار و مارال و اردشیر به بچه ها درس می دادند چقدر آن روزها فعال بود چقدر کتاب میخواند حتی تصمیم داشت به همراه سردار به دانشگاه برود و ادامه تحصیل دهد. ولی با آن اتفاق شوم تمام آرزوهایش نقش بر آب شد. حتی سردار هم بعد از آن اتفاق دیگر درس نخواند و کار تدریس را کنار گذاشت. سردار هم دیگر دل و دماغ انجام دادن کارهای مهیج را نداشت. بعد از ساچلی به اصرار پدرو مادرش با یکی از دختران فامیل ازدواج کرد و بعد هم به کار کشاورزی مشغول شد مانند اکثر اهالی روستا . وقتی به خانه رسید بلافاصله کتاب را از سبد خارج کرد و روی میز تحریر کوچکش گذاشت بعد به آشپزخانه رفت و ظرف های داخل سبد را جابه جا کرد به اتاق پیر بابا هم سرکی کشید پیر بابا آرام خوابیده بود و خس خس سینه اش بهتر شده بود . حالش کاملا خوب شده بود. در دل از دکتر ممنون بود که با تشخیص درست و به موقع پدر بزرگش را درمان کرده بود. نوشین دیندار مهر ✔️ادامه دارد... 💖Join👇 @MadaraneZee🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💐 ولادت امام زمان در وقت سحر 🔸 در طول شبانه‌روز، هیچ ساعتی از نظر ارزش، همتای سحر نیست. خداوند تعالی تمام برکات خود را هنگام سحر بر بشریت ارزانی داشته است. 🔹 عرفا گویند: اگر توانستی، سحر برخیزی و یک لیوان آب بخوری و دوباره بخوابی این کار را بکن و همین مقدار، از برکت سحر استفاده نما. 🔸 چرا خداوند عزوجل، وجود نازنین و مبارک خاتم الأولیاء و الأوصیاء را هنگام سحر پانزدهم شعبان به تمام عوالم وجود، ارزانی داشت؟! 🔹 زیرا در آن ساعات، چشمان همه گناهکاران عالم خواب و چشم اولیاء الهی بیدار است. باید آن حضرت زمانی چشم به جهان بگشاید و در برابر عظمت خالق خود، خود را به زمین افکند، سجده کند، که معنویت و روشنایی آن ساعت، به تاریکی گناه احدی سیاه نگردد؛ زمین و زمان آذین بسته و آماده قدوم او باشد، 📚 کتابچه‌ی «رمضان ماه صبر» 💖Join👇 @MadaraneZee🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💫مهربان خدای من 🌿💫هر روز تو را شاکرم 🌸💫برای شب هایی که 🌿💫به صبح می‌ رسانم 🌸💫گرچه آینده پنهان است 🌿💫اما چون تو کنارمی آرامم 🌸💫 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 🌿💫الــــهــــی بـــــه امـــــیـــــد 🌸💫رحــمــتـــ بــی انــتـهــایـتـــ 💖Join👇 @MadaraneZee🌸🍃
🌻دوستان جان، عیدتون پیشاپیش مبارک باشه🌻 همسایه های عزیز، طبق روال شنبه ها، امروز علاوه بر روزمرگی و رمان آخرشب بیشتر از مطالب همسرداری، خاتونانه و کتاب پنج زبان عشق از گری چاپمن صحبت میکنیم. امید که مفید واقع شود.🌱🙏 💖Join👇 @MadaraneZee🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا