مدار مادران انقلابی "مادرانه"
* من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی؛
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم؟!
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم؟! *
همسرش جانباز بود
چشمِ راستش تخلیه شده بود و حالا نخاع و اعصابش هم درگیر شده بود. پنج سال بود از خانه بیرون نرفته بود.
۴۰ سال پرستاری را در کارنامه اش ثبت کرده بود و شاد بود که به همسری خدمت کرده که با تحمل دردهای شدید هیچ نمیگوید.
یک هدیه برای خودش برداشت و یکی هم برای مادر نوه اش که داشت او را از مدرسه به خانه میبرد.
نشست، چای را جرعه جرعه مینوشید و بغضی گلویش را میفشرد.
- چون میدونم شماها باهام همعقیده این میگم..
پارسال نیمه شعبان، همینجا تو همین مسجد اونور خیابون، دلم شکست و حاجتمو از خدا خواستم. به نیت اینکه تا سال دیگه حاجتمو گرفته باشم به حاج آقای مسجد گفتم حاج آقا چیزی دارین تبرکی به من بدین؟ حاج آقا یه شکلات از توی جیبش بهم داد. امروز یه روز مونده به نیمه شعبان و حس میکنم این هدیه و این پذیرایی نشونه ی اینه که حاجتمو گرفتم. آخه من همیشه از مسیر خیابون میرم خونه ولی این دفعه اتفاقی از پارک اومدم، قسمت بود شماها رو ببینم.
شکلات را با حالتی کودکانه مزمزه کرد.. انگار شیرینی حاجت روایی اش را در شیرینی شکلات میچشید.
حالا من و فاطمه هم بغض کرده بودیم
-حاج خانوم خوش به سعادتتون. ما م خیلی دوست داریم مثل شما باشیم. هر موقع اومدیم این پارک خبرتون میکنیم بازم همو ببینیم. یادتون باشه به همسرتون بگید حتما برای ما دعا کنن🥹
بگید همه ی «مادرانه»ای ها رو دعا کنن...
#همدلی_را_باید_زیست
#در_متن_جامعه
#من_گلی_دارم_که_عالم_را_گلستان_میکند
#به_عشق_تو_ما_میشویم_یا_صاحبالزمان
#مادرانه_محله_گلستان
#مادرانه_شمالغرب
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *