eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
534 دنبال‌کننده
911 عکس
124 ویدیو
55 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه فضای روضه برایم مشخص بود. قالب تعریف شده‌ای داشت. آن هم از نوع خانگی‌اش؛ دیوارهای سیاه‌پوش شده، عطر چای خارجی قندپهلوی دم‌کشیده، کیک یزدی، صدای مداح و گریه‌های زنان چادر به صورت کشیده. اما این بار همه چیز فرق می‌کرد. من امروز میزبان جلسه‌ی روضه‌ای بودم که هیچ‌کدام از آن ویژگی‌های آشنا را نداشت. حتی چایش هم دیگر خارجی نبود! حدیث کسای مظلومانه‌ای خواندیم و بعد کاغذهای پرینت گرفته شده بیانات حضرت آقا بین مهمانان پخش شد. من میزبان بودم ولی همه‌اش چشمم به مریم بود! خب حالا چه کار کنیم؟ مریم اما قدیمی این جلسات بود. روال کار را خوب می‌دانست. دفعه اولش هم نبود که با میزبانی نابلد طرف شده باشد. بیانات خوانی و مباحثه هم تمام شد و مهمانان یکی یکی خداحافظی کردند و روضه به پایان رسید! روضه؟! داشتم فکر می‌کردم این واقعا روضه بود؟ جلسه خوبی بود ولی می‌شد اسم روضه رویش نباشد. بالاخره هر کاری آدابی دارد! یادم آمد که اسم این جلسات روضه‌های بر مدار حضرت زینب(س) است. چرا حضرت زینب؟ لحظه‌ای مکث کردم... حضرت زینب... عقیله بنی‌هاشم... جوابم را گرفتم! السلام علیک یا زینب کبری. 🖊سیده طیبه صافی (س) * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
از همان جلسه اول، شیرینی‌ش رفت زیر زبانم. روضه‌های خانگی را می‌گویم. و امروز دومین قرار ماست. کمی دیر رسیده‌ام ولی آرامم. جمع دوستان را می‌شناسم و احساس راحتی و خواهرانگی دارم. نمیدانم کدام یک از بیانات آقا را قرار است بخوانیم ولی می‌توانم حدس بزنم. آخر میزبان امروز، هفته پیش میهمان حضرت آقا بوده است! _شغل معلمی باید محترم شمرده شود. _هویت منابع انسانی در مدرسه شکل می‌گیرد. _از عناصر نخبه در آموزش پرورش استفاده شود. _اهمیت معاونت پرورشی در مدارس _اهمیت الگوسازی در جامعه معلمین هر کدام از این عناوین به تنهایی کافیست تا بذر ناامیدی در دلم جوانه بزند. اطلاعاتم را سریع بالا و پایین می‌کنم؛ هیچ نتیجه‌ی مطلوبی ندارد. وضعیت امروز مدارس و دانش‌آموزان کجا و قله ترسیم شده‌ی در مقابل چشمانم کجا؟! دلم نمی‌خواهد تسلیم شوم اما راه حل، پیچیده و مسیر سخت است... خودم را به کلام رهبرم می‌سپارم. می‌دانم که دستم را در میانه راه رها نمی‌کند. منتظر می‌مانم... *_القا امید، خدمت به آینده‌ی کشور است.* ای قربان تدبیرتان بروم. انگار می‌کنم که روی صحبت‌شان با من بود. امید، این کلید واژه‌ی همیشه جاری در کلام آقا، دلم را قرص می‌کند. 🖊سیده طیبه صافی (س) * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
من فقط نیت کردم. دلم می‌خواست روز بیست و هشتم محرم به نیت اباعبدالله مجلسی داشته باشم. همین نیت کافی بود تا خودشان برنامه را دست بگیرند و کارها را پیش ببرند. محرم امسال مادرانه تهرانپارس توفیق داشت بیشتر روزها همه را جمع کند به صرف «امام خوانی» و روضه و اشک. بیست و هشتم محرم شد به نامم. نه! به نام خودشان زدند. مهمان‌ها را دعوت کرند. برای روضه خوانی یک همسر شهید دعوت کرند. برای پذیرایی همه چیز را مهیا کرند. و ساعت پنج یکی یکی مهمان‌ها رسیدند. بچه‌ها بازی می‌کردند و مادرها زیارت عاشورا می‌خواندند که مهمان ویژه از راه رسید. خودش را رسانده بود به مجلس روضه. از کربلا از حرم از داخل ضریح، از روی مزار اباعبدالله آمده بود. دست به دست چرخیده بود. یک روزه امانت داده شده بود به پدر شوهر و مادر شوهر یکی از مادرها. یکی‌ دو ساعته امانت داده شده بود به روضه خانگی ما. سرخی اش که پهن شد وسط روضه، مادرها اشک ریختند و بچه‌ها زیرش سینه زدند. چشم‌های اشک‌بارشان را متبرک کردند به پرچم یا سیدالشهدا. روضه ساده و خانگی مان شور گرفت و عطر حرم کربلا پیچید توی اتاق‌ها. چای روضه را خوردیم و تفسیر سوره صف را به بحث گذاشتیم. روضه را خودشان برپا کردند و خودشان مزین و متبرک کرند. به امید اینکه مادرها و بچه‌ها همیشه در پناه این پرچم باشند. 🖊احمدی (س) "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
تو را ترک نمی‌کنیم... _جنگ خیلی وقته شروع شده. _اما نبرد حق و باطل انقدر عیان نبوده. _آقا گفتن بر هر مسلمانی فرض است، نگفتن فقط ما ایرانی‌ها یا ما مذهبی‌ها. _گفتن با هر امکاناتی. _باید هر کدوم مون هر امکانی داره بیاره وسط. _خب ما یه تشکیلاتی هم داریم، در کنار هم خیلی کارها می‌تونیم بکنیم. _جمع‌آوری امضا خودش یه بستر هستش که بتونیم با دیگران گفتگو کنیم. _امضا برای چی؟ _اینکه نشون بدیم ما با تمام داشته‌هامون، هر تصمیمی که نظام و رهبری بگیرن، پشت امر ولی هستیم. _با مال‌مون، جان‌مون، حتی آبرومون رو باید وسط بذاریم و با دیگران صحبت کنیم. _الان آماده کردن و همراه کردن فضای جامعه خیلی مهمه. _همین روضه‌ها و امام خوانی‌ها رو باید با قوت ادامه بدیم و از دیگران هم دعوت کنیم. _آقا گفتن که... صحبت‌های دوستان، از ولی گفتن شان، پشت ولی بودن شان، آقا آقا گفتن‌های شان مرا یاد آن سخنرانی باشکوهت می‌اندازد سید! مجدد سرم را به طرف عکست برمی‌گردانم و نگاهت می‌کنم. همان عکسی که وقتی وارد روضه شدم، لبخند زیبایت مرا مات خودش کرد. تک تک جملاتت را در آن سخنرانی در ذهنم مرور می‌کنم، و آن لحظه آخر که انگشتت را در هوا می‌چرخانی و با آن صلابت همیشگی‌ات فریاد می‌زنی: "ما ترکناک یابن الحسین"۱ بغض گلویم را می‌گیرد. زیر لب با تو همراه می‌شوم: "لبیک ای پسر فاطمه". باور نمی‌کنم رفتنت را سید. انگار این روضه، نه برای رفتن که برای بودن توست. اینجا آغاز توست؛ آغاز نصرالله. ۱_سیدحسن نصرالله: خامنه‌ای حسین زمان است. https://www.aparat.com/v/n72x212 (س) "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
دوست نداشتم بخاطر فضای کم منزل و ترس از سر و صدای مهمان‌های کوچک، فرصت روضه را از دست بدهم. چند روزی بود ذهنم درگیر انتخاب بهترین ساعت و بهترین فعالیت برای بچه‌ها بود که کمترین سر و صدا ایجاد شود. تا شرایط طوری فراهم شود که هم مامان‌ها بهترین استفاده را از روضه ببرند و هم همسایه‌ها کمتر اذیت بشوند. در نهایت به ایده‌ی ساخت تسبیح فلسطینی توسط بچه‌ها رسیدم که پیوندی هم به وقایع اخیر جبهه مقاومت بدهیم و یادمان باشد برای پیروزی حق، دست از دعا برنداریم. روز قبل از روضه به خرازی محله رفتم و دانه‌های تسبیح با رنگ پرچم فلسطین خریدم. مهمان‌ها که آمدند، بعد از پذیرایی مختصر، زیارت عاشورا خواندیم و بعد همخوانی کتاب تفسیر رهبری را شروع کردیم. تفسیر سوره ممتحنه؛ سوره‌ای برای امروز انقلاب ما. دانه‌های تسبیح را به همراه کاسه‌های کوچک در یک سینی بزرگ گذاشتم. از یکی از مامان‌ها خواستم تا از هر رنگ به تعداد یازده دانه و شش مهره‌ی قرمز در کاسه‌ها بگذارد و به همرا نخ، دراختیار بچه‌ها قرار دهد برای ساخت تسبیح. بچه‌های بزرگتر سخت مشغول ساخت تسبیح بودند و کوچکترها با قطعات خانه‌سازی سرگرم بودند. مامان‌ها هم با تمرکز به مطالب کتاب دل داده بودند. کتاب از حرکت انقلابی می‌گفت. چه در زمان اختناق و وجود سلطه و چه در زمان گشایش و حکومت حق. داستان سوره از قصه‌ی یک شخص شروع می‌شود که با دشمن نامه نگاری می‌کند و موضوع را بسط می‌دهد به چارچوب و اصول ارتباط با دشمن در همه‌ی زمان‌ها و همه‌ی موقعیت‌ها. از بلاهای بزرگ افراد و اجتماعات، نشناختن دشمن و عدم توجه به دشمنی دشمن نام می‌برد. از خواندن تفسیر سوره ممتحنه یک تلنگر عمیق گرفتم که اگر یک جامعه یا یک نظام یا یک فرد در برابر دشمن (دشمنی که در چارچوب ارتباط با جامعه اسلامی نیست)، نرمش به خرج بدهد، دشمن او را از موضعی که دارد و راهی که می‌رود، گمراه خواهد کرد و اگر دستش برسد، نابود می‌کند. چشمم به ساعت افتاد، یک ساعت از شروع‌مان گذشته بود. به زهرا اشاره کردم که خواندن کتاب را متوقف کنیم و کمی نوحه بخوانیم. ساخت تسبیح بچه‌ها هم تمام شده بود. یکی یکی با لبخند کنار مامان‌ها می‌آمدند و هنر دست‌شان را نمایش می‌دادند. زینب هم در مداحی کم نگذاشت. روضه خواند و سینه‌زنی کردیم و از خدا کمک خواستیم برای پیدا کردن درست ترین وظیفه خودمان در کربلای امروز تاریخ... (س) "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary