روضهای نذر شهدای خدمت
خبر سخت و دردناک بود... دلهایمان بیقرار بود، قلبهایمان از فکر کردن به آنچه از دست دادهایم تیر میکشید. هر از گاهی فرصتی دست میداد تا تلویزیون مثل همیشه روی پویا روشن نشود، تصاویر را میدیدم و اشک میریختم، هنوز چند قطره اشک بیشتر مجال سر خوردن پیدا نکرده بودند که سر و کله یکی از بچهها پیدا میشد که مامان چرا داری گریه میکنی؟! گریه نکن! دوست داشتم روضهای بگیرم، دوستان بیایند و در کنار هم قرآن و دعا بخوانیم و گریه کنیم بلکه کمی غم سبکتر شود. اما این توفیق نصیب زهرا شد، پیام داد در گروه حلقه معماران که بچهها میاین فردا روضه بگیریم یا حلوا بپزیم پخش کنیم؟! انگار همه همدرد بودیم و دلمان چنین روضهای میخواست. سریع همه پیام دادند که ما هم میآییم. هر کسی برای حلوا چیزی آورد، یکی خوراکی برای بچهها، یکی میوه و... مهلا برایمان زیارت عاشورا خواند و حقا هیچ مصیبتی سنگینتر از مصیبت امام حسین(ع) و یارانش نیست. آیا میشود زندگی و ممات ما نیز همانگونه باشد که در زیارت عاشورا طلبش میکنیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد». دور هم سورهی یس نیز میخوانیم و هدیه میکنیم به روح مطهر شهدای خدمت و دعا میکنیم به پاکی خون این شهدا، خداوند مملکتمان را از شر بدخواهان حفظ کند و عاقبت ملتمان را نیکو گرداند.
🖊عطیه گلستان نژاد
#مادرانه_شمالغرب
#مادرانه_پونک_جنتآباد
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*