مدار مادران انقلابی "مادرانه"
روبرویم ایستاده بود. سرحال بود و چشمهایش از خوشحالی برق میزد. یک دفعه یاد دختر همسایه افتادم. چند روزی بود سخت بیمار بود. گفتم: راستی مریم میای برای شیما یه سوپ و غذای مقوی درست کنیم؟ مامانش با دو تا بچه کوچیک خیلی دست تنهاست. حالت چهره اش تغییر کرد، ابروهایش چنان گرهی خورد که اثری از خندههای چند ثانیه قبل نبود. با لحن تندی گفت: وا! به ما چه! استراحت میکنه خوب میشه! تو انقدر وقت اضافه داری که به فکر غذای دختر همسایهم باشی! اگه کاری نداری من برم خیلی کار دارم خدافظ. صدای بستنِ در، چندین بار در مغزم تکرار شد...
*به من چه؟!*
چه عبارت آشنایی بود برایم. نفس عمیقی کشیدم
خدایا کاش آدمها میدانستند که چقدر از این عبارت بَدَت می آید!
بوی پیاز و شلغم و سبزی سوپ پخته هوای خانه را پر کرده بود و هر لحظه داشت از عبارت «به من چه؟!» چیزهای بیشتری یادم می آمد...
حالم خیلی بد بود. زانوهایم سست شده بود. حرف مریم بدجوری دلم را شکسته بود. بی اختیار اشکهایم میریخت.
- خدایا، خدایا باهام حرف بزن.
قرآن توی دستم بود و قلب فشرده ام منتظر بود تا اشکها مجالی برای دیدن به چشمهایم بدهند. قرآن را باز کردم. خط به خط را با دقت تا آخر صفحه خواندم. دیگر اشک امانم نمیداد.
- خدایا چی میخوای بهم بگی؟
رسیدم به آیه ۲۷ و ۲۸ سوره تکویر
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ
لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ
«یستقیم» از استقامت میاد. یادم افتاد که باب استفعاله و معنی طلب داره، طلب «قیام». توی ذهنم شلوغ شده بود. طنین صدایی از پس حافظه م شنیده شد:
- قیام، حرکت و تلاشی است که هر فرد برای اصلاح خودش و جامعه ی اطرافش انجام میدهد!
جوابم را گرفته بودم. قلبم آرام شده بود
- این قرآن برای کسی مایهی ذکر و هدایته که اهل قیام باشه، اهل ایستادن و ایستاده ماندن باشه، اصلاح خودش و جامعهش براش مهم باشه، *اهل به من چه نباشه!*
میدونستم باید به مریم چی بگم...
🖊فهیمه بهنام نیا
#مادرانه_شمالغرب
#مادرانه_گلستان
#انتخابات۱۴۰۲
#تواصو_بالحق
#جهاد_تبیین
#دامنه_نفوذ
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *