@nasimintezar_نسیم_انتظار_امیر_کرمانشاهی_۲۰۲۱_۰۸_۰۶_۱۷_۰۳_۴۷_۸۲۷.mp3
5.93M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ روزهای دلتنگی
💠 نوآهنگ| نهایت عشق
🌴 من که دلم خیلی برات
🕯 تنگ شده عشقم
💔 نمیدونم دلت برام
🥀 تنگ شده یا نه
🎙 امیر کرمانشاهی
اللّهُمَ اَرزُقنـٰا فِی اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن
وَ فِی اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن
#ماه_محرم
#امام_حسین علیه السلام
🥀
🕯🥀🍂
#مداحان_محلات
#کانون_بسیج_مداحان_محلات
لینک کانال مداحان محلات👇
https://eitaa.com/maddahanbsj
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#مدح_حضرت_زینب_س
بانوی برتر
با چادرش قیامت عظما رقم زده
بانویِ برتری که جهان را بهم زده
در علقمه علم به زمین زَد برادرش
در شام و کوفه اوست که حالا علم زده
با «یاحسین» گفتن خود عشق می کند
او که فقط زِ عشق حسین آه.. دم زده
غم های او چو کوه بلند است و اُستوار
با صبر خود چه طعنه بر این کوهِ غم زده
از کودکی به غصّه و غم مبتلا شده
لطمه به صورتش زِ همان سنّ کم زده
زینب عفیفه ایست که در راه عفتش
معجر نداده، بوسه به دست قلم زده
از آسمان بپرس چه شد عاقبت، که او..
در کربلای خونِ خدایش قدم زده!
ای «ملتمس» قیام خدا زنده شد از او،
او زیرِ تازیانه دَم از این ستم زده..
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نگویید خانم چادری بلکه بگویید شهیدزنده، مجاهد فی سبیل الله
#حجاب
مقتل_امام_حسین ع
دارالاماره
وقتی سرِ مقدس حضرت را وارد دارالاماره کردند،از دیوارهای قصر،خون می جوشید و از بعضی از دیوارها به طرف عبیداللّه،آتش بیرون می زد.
او به شخصی که در کنارش بود گفت:این ماجرا را برای کسی بیان نکن.آن گاه از آن جا فرار کرد و رفت.سرِ مقدس امام حسین(ع)با صدای رسایی سخن گفت و فرمود:
"ای ملعون!کجا می گریزی؟اگر آتش در این دنیا تو را در بر نگیرد و نسوزاند،بی شک جایگاهت در آخرت آتش خواهد بود.
سخن رأس مبارک ادامه داشت تا این که آتش ها خاموش شدند و فرو نشستند،همه حاضران در قصر به وحشت افتاده بودند.
تا ۲ یا ۳ ماه،مردم هنگام طلوع و غروب خورشید آن دیوارها را می دیدند که خون آلود می شود و یاد آور کشتن فرزند رسول اللّه می گردد.
📚مقتل مقرم،ص۳۵۷_۳۵۸
📚مقتل خوارزمی،ج۲،ص۸۷
📚کامل ابن اثیر،ج۶،ص۳۷
مقتل_امام_حسین ع
دارالاماره
سرِ مقدس را در مقابل ابن زیاد گذاشتند،با شاخه ای که در دست داشت چند لحظه ای به دندان های مبارک حضرت زد.
زیدبن ارقم به او گفت:چوبت را از روی آن لب ها بردار!به خدا قسم خودم دیدم که رسول اللّه دو لبِ مبارکش را روی همین لب ها گذاشت.زید این را گفت و به گریه افتاد.
ابن زیاد به او گفت:اگر پیر نبودی و عقلت نپریده بود،دستور می دادم گردنت را بزنند. زید از مجلس بیرون رفت و زیرِ لب می گفت:بَرده ای مردم را به بردگی گرفته و آنها را مالِ خود می داند،گویی خودش آنها را زاییده است.ای مردم عرب!پس از این بَرده و نوکر خواهید شد.پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود کردید.او بهترین مردان شما را به قتل رساند و اشرارتان را به خدمت گرفت.شما هم تن به این ذلت دادید و اعتراضی نکردید،من از چنین قوم ذلیلی برائت می جویم.
📚مقتل مقرم،ص۳۸۹_۳۹۰
📚البدایه والنهایه،ج۸،ص۱۹۰
📚تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۲