eitaa logo
کانون مداحان
26.2هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
20.5هزار ویدیو
189 فایل
کانون مداحان استان مرکز آموزش عمومی ، تخصصی و سطح عالی مداحی. خیریه فرهنگی ذاکرین امام حسین (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شریح قاضی که بود؟ چه شد که حکم قتال با حسین علیه السلام را صادر کرد؟ در زمان امام علی چه می کرد؟ داستان شریح قاضی را از زبان رهبر انقلاب بشنوید @mobahesegroup
هدایت شده از حاج محمود کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حسن امین، استاد دانشگاه گلاسکو و استاد راهنمای حسن روحانی: از رای دادن به #روحانی پشیمانم؛ اگر می‌توانستم رای خودم را پس می‌گرفتم. 🎬به کانال جوانان انقلابی بپیوندید👇 ☑️ eitaa.com/joinchat/1810956288C8796cb6e62
هدایت شده از کانال ‌متن روضه
babolharam _Narimani.mp3
16.38M
⇦🕊مناجات و توسل جانسوز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف _سید رضا نریمانی ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir
◾️🚨کربلای امروز#یمن است که بیش از۵ میلیون کودک قحطی زده درآن گرفتار لشکرابن زیادهستندکه به نیابت ازیزیدیان زمان،این مردم مظلوم ومقاوم رامحاصره کرده‌اند.مرگ بردولتی که توان کمک داردونمیکند @jebhefatemiyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا شیشه بر: یده ی عشق ای وارثِ کربلای خونین حقّا که تویی شهیده ی عشق ای اسوه ی ایثار و شهامت پُر شورترین قصیده ی عشق! @shia_poem دلبر شب ماه باشد ، دلربای من حسین گر عقیق حُسن یوسف شد ، بُوَد معدن حسین بی نیاز از باغ جنت بی خیال از دوزخم گر به روز حشر بردارد قدم با من حسین گاه ما را می کُشی گاهی مسیحا می شوی وای از عشقی که شد هم دوست هم دشمن حسین پشت پای زائرانت ریخت آب و گفت دل لذتی دارد شکستن های تو ، بشکن حسین بوده ای تنها سه شب بی سر میان قتلگاه بعد از آن بودی به روی نیزه ها بی تن حسین پیرهن ها شد از آن روزی برایت رو سیاه که وفا با تو نکرد آن پاره پیراهن حسین بی کفن گشتی که آسان تر رساند عاشقت با نگاه غرق اشکش دست بر دامن حسین بوده از روز ازل پشت و پناه ما غریب! در تمام زندگی چون کوهی از آهن حسین @shia_poem از دم دروازه دارد کار میریزد به هم بس که اعصاب مرا انظار میریزد به هم لات ها جمع اند دور محملم کاری بکن حرمتم را خنده اشرار میریزد به هم من به هرکس میرسد سنگی بسویم میزند محملم را از سر آزار میریزد به هم آستینم جای معجر بود آنهم پاره شد موی من از آتش دیوار میریزد به هم با سر تو نیزه دارت تا که بازی میکند روزگار زینبت بسیار میریزد به هم تازه دارم میروم بازار چشمت را ببند دارد از این جمعیت بازار میریزد به هم اهل بیتت را به زندانی قدیمی میبرند خواب مارا ریزش الوار میریزد به هم تو خیالت جمع باشد شام در مشت من است خطبه هایم شهر را اینبار میریزد به هم.. @shia_poem
یاسِ رنگ پر
ا شیشه بر: اسب زمینم میزد من ز افتادن بر خار بدم می آید محمل عمه ی ما را چقدر هل دادند بخدا از سر بازار بدم می آید دست من بسته که شد برده فروشی رفتیم من از این دست گرفتار بدم می آید مردم و زنده شدم بسکه نگاهم غم دید عمه ی من چقدر مجلس نامحرم دید @shia_poem در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت در کربلا هر آنچه بلا بود، عرضه شد تیری دگر قضا و قدر در کمان نداشت از این شراره خرمن عمر ستاره سوخت بود آسمان به جای ولی کهکشان نداشت بعد از عروج حجت رحمان به عرش نی دیگر زمین سکون و قرار آسمان نداشت زین‌العباد باز به گیتی قرار داد ورنه سکون، عوالم کون و مکان نداشت او شمع راه قافله در شام تار بود حاجت به نور ماه، دگر کاروان نداشت او قطره‌قطره آب شد و سوخت همچو شمع با آنکه در بساط خود آب روان نداشت کارش رسیده بود به جایی ز تاب درد کز بهر آن که سر دهد افغان، توان نداشت با کوله‌بار درد در آن دشت پر لهیب جز دود آه بر سر خود سایبان نداشت گفتند: ماه بود و درخشید و جلوه کرد دیدم که مه به گردن خود ریسمان نداشت گفتند: سرو بود و خرامید و ناز کرد دیدم که سرو، طاقت بند گران نداشت در انقلاب سرخ حسینی کسی چو او نقش حماسه‌ساز «ولی» را بیان نداشت در گیر و دار معرکۀ کفر و شرک نیز دوران چو او سوار حقیقت‌نشان نداشت او را سلاح منطق و نطق و خطابه بود گیرم که تیغ و نیزه و برگُستوان* نداشت حق را زیان ز جانب باطل نمی‌رسد بیمی گل همیشه بهار از خزان نداشت تنها نه شمع از شرر شعله برفروخت «پروانه» هم ز شعلۀ آتش امان نداشت * بَرگُستوان: زره @shia_poem یوسف، ای گمشده در بی‌سروسامانی‌ها! این غزل‌خوانی‌ها، معرکه‌گردانی‌ها سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی همه جمع‌اند، چه شهری، چه بیابانی‌ها چیزی از سورۀ یوسف به عزیزی نرسید بس که در حق تو کردند مسلمانی‌ها همه در دست، ترنجی و از این می‌رنجی که به نام تو گرفتند چه مهمانی‌ها... «این چه شمعی‌ست که عالم همه پروانۀ اوست؟» این چه پروانه که کرده‌ست پرافشانی‌ها؟ یوسف گمشده! دنبالۀ این قصه کجاست؟ بشنو از نی که غریب‌اند نیستانی‌ها بوی پیراهن خونین کسی می‌آید این خبر را برسانید به کنعانی‌ها @shia_poem گاهي اگر با ماه صحبت كرده باشي از ما اگر پيشش شكايت كرده باشي گاهي اگر در چاه مانند پدر آه اندوه مادر را حكايت كرده باشي گاهي اگر زير درختان مدينه بعد از زيارت استراحت كرده باشي گاهي اگر بعد از وضو مكثي كني تا آيينه يي را غرق حيرت كرده باشي در سال هاي سال دوري و صبوري چشم انتظاري را شفاعت كرده باشي حتي اگر بي آن كه مشتاقان بدانند گاهي نمازي را امامت كرده باشي يا در لباس ناشناسي در شب قدر از خود حديثي را روايت كرده باشي يا در ميان كوچه هاي تنگ و خسته نان و پنير و عشق قسمت كرده باشي پس بوده يي و هستي و مي آيي از راه تا حق دل ها را رعايت كرده باشي پس مردمك هاي نگاه ما عقيم اند تو حاضري بي آن كه غيبت كرده باشي! @shia_poem آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم هفت آسمان را برسرم آوار دیدم در بین گودال آیینۀ جسم پدر را تار دیدم بابای خود را دربین یک لشکر بدون یار دیدم اینها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شبهای بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و... بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را نزدیک محرم های خود بسیار دیدم @shia_poem ای نابترین قصیده ی عشق بانوی بلا کشیده ی عشق پرورده ی دامنِ شقایق ای زینبِ قد خمیده ی عشق گریانتر از سرشکِ شبنم خندانتر از سپیده ی عشق پروانه ی بال و پَر شکسته نایابترین پدیده ی عشق تو قامتِ واژه های صبری ای خواهرِ سر بریده ی عشق با ندبه ی بی صدا چه گفتی؟ بر جسمِ بخون تپیده ی عشق در مقتلِ لاله های بی سر ای جامه به تن دریده ی عشق تو معنیِ والفجرِ حسینی ای گوهرِ آب دیده ی عشق پرورده ی بستانِ ولایت وی میوه ی نو رسیده ی عشق ای تداومِ قیامِ خورشید در عرش شدی حمیده ی عشق ای نامِ تو شعرِ حضرتِ صبر ثبت است به هر جریده ی عشق ای مظهرِ حِلم و استقامت ای دیده به خون چکیده ی عشق در کرببلا چه کرده ای آه! از جان بلا خریده ی عشق عالم همه مبهوتِ مرامت ای سینه ی غم چشیده ی عشق وان تجسّمِ سوره ی کوثر ای
بسته نبود
ا شیشه بر: لایی یک گاهواره بود چیزی که برد قافله با خود ز کربلا چشم به خون نشسته، دلی پرشراره بود می دوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه انگشتری که همسفر گوشواره بود راهی که کوچه کوچه به بن بست می رسید در طول این مسیر فقط راه چاره بود! @shia_poem چهل سال هرشب روضه گردان تو بودم با عمه ها پاره گریبان تو بودم چهل سال شد حرف از تنت چهل سال مردم رفتم سر سفره ولی چیزی نخوردم چهل سال تقدیر دل من درد و غم بود هرچیز میدیدم گریز روضه ام بود نعلین پا کردم بیابان یادم آمد رفتن روی خار مغیلان یادم آمد چشمم به زیر انداز حجره خورد تر شد داغ حصیری بر دل من شعله ور شد هرجور میشد روضه را مکشوفه کردم هرکس سلامم داد یاد کوفه کردم وقتی عبا دوشم کشیدم گفتم ای وای تا اشک دختر بچه دیدم گفتم ای وای در کوچه ها رد طناب آمد به چشمم نوزاد تا دیدم رباب آمد به چشمم رفتم.به تشییع جوانها گریه کردم با خنده های ساربانها گریه کردم عمامه ام افتاد و بی حد روضه خواندم انگشتر از دستم درامد روضه خواندم بازار رفتم بوی نانش اذیتم کرد بازاریان بد زبانش اذیتم کرد هرجا شلوغی بود ماتم سهم من شد شرمندگی از خواهرانم سهم من شد قرآن که میخوانم ز غصه نیمه جانم یاد لب خشک تو زیر خیزرانم حق میدهی از تشنگی قلبم کباب است در ظرف آبم روضه ی جام شراب است @shia_poem من سلاحم گریه و با گریه طوفان می کنم سنگ را حتی به وقت گریه ، گریان می کنم مثل زهرا مادرم ، مثل رقیه خواهرم دودمان ظلم را با اشک ویران می کنم زندگانی مرگ تدریجی است بعد از کربلا کنج غربت درد را با درد درمان می کنم بی اراده ذکر لب عجل وفاتی می شود هر زمان که یاد از شام غریبان می کنم گاه یاد قاسم و گاهی به یاد اکبرم هر زمان که قصد رفتن بر گلستان می کنم حرمله داد مرا بدجور در آورده است تا توانم لعن بر آن نامسلمان می کنم هر کجا که حرف کفن و دفن آید در میان بی اراده یاد از آن جسم عریان می کنم تا صدای قاری قرآن به گوشم می رسد یاد از آن مجلس و آن چوب و دندان می کنم خواهرم آن شب جلوی چشم من دق مرگ شد شرم از آن ماجرای کنج ویران می کنم @shia_poem من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زنهای شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سيل اشک ریختم و او شراب ریخت با آن که بود آیهء کوثر به شأن من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من... @shia_poem درد بسیار، مداوا گریه ارث جامانده زهرا گریه روزها ناله و شب ها گریه آب می خورد، ولی با گریه گریه بر آب وضویش می ریخت خون دل بر سر و رویش می ریخت گریه بر شاه شهیدان خوب است گریه بر کشته ی عریان خوب است گریه بر دامن طفلان خوب است گریه بر آن لب و دندان خوب است خواسته هر سحرش گریه کند در فراق پدرش گریه کند گریه بر ناله آن مادرها گریه بر گریه آن دخترها گریه بر غارت انگشترها گریه بر سوختن معجرها رنگ مهتاب، زمینش می زد دیدن آب، زمینش می زد گریه بر ناقه نشسته سخت است گریه با پیکر خسته سخت است گریه با بال شکسته سخت است گریه با گردن بسته سخت است "گریه خوب است که هر شب باشد گریه بر چادر زینب باشد" آن که را هست پیاده نکشید تشنه را بر لب باده نکشید طفل را این همه ساده نکشید ذبح را آب نداده نکشید هیچ کس آب به گودال نبرد پدرم ذبح شد و آب نخورد آمد و دید تنی افتاده کشته بی کفنی افتاده شه بی پیرهنی افتاده پاره پاره بدنی افتاده همه پروانه و شمعش کردند بوریا آمد و جمعش کردند آمد و دید کنارش پر نیست بدن افتاده ولیکن، سر نیست چند انگشت، و انگشتر نیست این حسین است ولی دیگر نیست بس که با نیزه قلیلش کردند ذبح کردند قتیلش کردند @shia_poem من از این مردم بی عار بدم می‌آید از مکافات، از آزار بدم می‌آید ذبح را آب نداده جلویم سر نبرید تا قیامت من از این کار بدم می‌آید سنگ‌ها از در و دیوار به ما میخوردند تا ابد از در و دیوار بدم می‌آید پای من
از شور لای
ا شیشه بر: از یک نسب بین عرب ها بی قرینی از یک نسب بین عجم ها بهترینی شکر خدا که مادر تو شهربانوست اینگونه پس تو بچه ایران زمینی گفتند علی اکبر شده شبه پیمبر قطعا تو هم شبه امیرالمؤمنینی با تو نماز ما که زیبایی ندارد بین همه تنها تو زین العابدینی باید که در کرب و بلا زنده بمانی چون دست تقدیر خدا در آستینی بی تو از اسلام خدا چیزی نمی ماند زنده نگهدارنده ارکان دینی اشک و دعاهایت همه عین قیام است کذب است در یک گوشه سجاده نشینی دین خدا را با کلامت زنده کردی کفار را با حرف هایت بنده کردی غرق دعایی بین دریای مناجات بعد از علی هستی تو آقای مناجات از خواب غفلت شهر را بیدار کردی بیدار ماندی بسکه در پای مناجات میخواستی مردم به دنیا دل نبندند بردی پس آنها را به دنیای مناجات همسایه هایت گفته اند از خانه تو... هر شب میاید صوت زیبای مناجات دلسردها را با دعا دلگرم کردی جمع اند مردم گرد گرمای مناجات در آسمان پر ستاره میدرخشد ماه رخت در بین شب های مناجات گه گاه میخواندی دعایی جای روضه گه گاه خواندی روضه ای جای مناجات ذکر لبت العفو یارب بود گاهی یا وای زینب وای زینب بود گاهی یک عمر غم خوردی و با غم گریه کردی هر روز و شب پشت سر هم گریه کردی با هر نفس گفتی حسینم وا حسینم از روز عاشورا دمادم گریه کردی پشتت شکست از روز عاشورا نشد راست پس سالها با قامت خم گریه کردی اشک تو یک سو اشک عالم سوی دیگر تو بیشتر از اهل عالم گریه کردی اشکت تمام ماه های سال جاری است خیلی ولی ماه محرم گریه کردی در کربلا با باغ گل هایت چه کردند؟ با دیدن یک شاخه گل هم گریه کردی بسیار گریه کردی اما روز آخر... گفتی برای عمه ات کم گریه کردی گفتی که در بازار بر زخمم نمک خورد گفتی که خیلی عمه جان ما کتک خورد @shia_poem سر خاک کف پای تو یا حضرت سجاد جان، مست تولّای تو یا حضرت سجاد دل غرق تجلّای تو یا حضرت سجاد دست من و اعطای تو یا حضرت سجاد پرواز دهد ذکر تو تا عرش دعا را جنت، شنود از نفست بوی خدا را تو وجه خدا، دست خدا، چشم خدایی تو روح دعا، بال دعا، قلب دعایی تو کعبه و تو زمزم و تو سعی و صفایی تو مشعر و خیف و عرفاتی و منایی تا دور تو ای کعبه مقصود نگردند حجاج، طواف حرم الله نکردند ای آب بقا، قطره ای از آب وضویت وی خضر نبی، نخله سبزی، لب جویت گلبوسه ی جان دو جهان بر گل رویت ارباب دعا چشم گشودند به سویت خورشید دو گیتی مه هر انجمنی تو آئینه زهرا و حسین و حسنی تو مهر تو همه خیل رسل راست وظیفه گفتار تو در لوح الهی است لطیفه بر لعل لبت، بوسه ی آیات شریفه مصحف، بود از فاطمه و از تو، صحیفه اول علی از سلسله ی خیرالانامی چارم ولی حق پدر هشت امامی تو نور فروزنده ی مصباح هدایی سر سلسله ی نسل امام شهدایی و الله تو، پیغامبرِ خون خدایی همسنگر سرهای ز تن گشته جدایی هر چند که بر گردن خود، سلسله داری جا در دل بشکسته ی هر سلسله داری پرواز کند طایر وحی از چمن تو شمشیر خدا خطبه ی دشمن شکن تو افسوس که شد سنگ جواب سخن تو زنجیر کند گریه به زخم بدن تو بس گل، که به سر ریخت ز سنگ لب بامت افسوس که بردند به ویرانه ی شامت غیر تو که ای یوسف زهرای شهیده گردیده پیام آور سرهای بریده جای صلوات از همه دشنام شنیده خون دلش از حلقه ی زنجیر چکیده؟ گیرم که عدو برد سوی شام خرابت ای کاش نمی برد سوی بزم شرابت ای طایر رحمت، ز چه رو بال و پرت سوخت هر لحظه دل از شعله ی داغ دگرت سوخت افسوس که در ماه محرّم، جگرت سوخت از زهر جفا یکسره پا تا به سرت سوخت یک کرب و بلا سوز، دلت بود به سینه تا کرب و بلا شد ز غمت شهر مدینه عمری به دل سوخته ات، سوز نهان بود خون جگرت، دم به دم از دیده، روان بود چشمت به عزای شهدا، اشک فشان بود از کعب نی اَت، بر بدن خسته نشان بود در غسل تو یاران ز جگر آه کشیدند بر پیکر پاکت اثر سلسله دیدند هر شب دل زارم شده، زوّار بقیعت ای کاش نهم چهره به دیوار بقیعت چون شمع بسوزم به شب تار بقیعت خون گریه کنم، لحظه ی دیدار بقیعت گیرم به دل شب ز دل خاک سراغت گریم به تو و تربت بی شمع و چراغت من «میثم» دلسوخته ی زار شمایم خاک قدم میثم تمّار شمایم شرمنده که با هیچ، خریدار شمایم هر چند بدم، عبد گنهکار شمایم نامم ز ره لطف به خاطر بسپارید در مصحف صدّیقه ی کبری بنگارید @shia_poem آن شب که آسمان خدا بی ستاره بود مردی، حضور فاجعه را در نظاره بود در سوک خیمه های عطش، زار می گریست مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود سهم کبوتران حرم از حرامیان بال شکسته، زخم فزون از شماره بود زخمی که تا همیشه به نای «رباب» ماند
از گلستان لاله‌های پرپرم آید به یاد از نیستان داغ‌های خاطرم آید به یاد با دل خود هر زمانی را که خلوت می‌کنم در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد سال‌ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز هر نظر آن صحنه‌ی حزن‌آورم آید به یاد هرکجا آب است آتش می‌زند بر جان من چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد هر جوانی را که می‌بینم به یاد کربلا گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش از رباب و گریه‌های اصغرم آید به یاد می‌شوم از آتش شرم و محن چون شمع آب چون زحال عمّه‌ی غم‌پرورم آید به یاد من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز - از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد @shia_poem تا اشک هست در بصرم گریه می کنم با این توان مختصرم گریه می کنم تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم با خون مانده بر جگرم گریه می کنم رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد یا مادری که کودک شش ماهه می برد با هر چه هست دور و برم گریه می کنم روح صحیفه پر شده از گریه کردنم خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم بین نوافل سحرم گریه می کنم از خنده های حرمله زجری کشیده ام من که عقیله را سر بازار دیده ام بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟ آتش میان زلف پریشان که دیده است؟ افتادن قطار اسیران که دیده است؟ عمری است با غم سفرم گریه می کنم باید چه کرد بین گلو آه و ناله را زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را یاد رقیه با پسرم گریه می کنم وقتی عقیله وارد بزم شراب شد وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد روی سرم تمام زمانه خراب شد بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم یادم نمی رود پدرم را پیاده بود هر طور بود روی دو پا ایستاده بود بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود بر حال غربت پدرم گریه می کنم عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود خیلی غریب در ته گودال مانده بود با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم بالم زمان پا شدنم تیر می کشد از داغ زهر کل تنم تیر می کشد حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد... ... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم @shia_poem آن روز پر عذاب ز یادم نمی رود فریاد آب آب ز یادم نمی رود جسم حسین بی سر و عریان به روی خاک در بین آفتاب ز یادم نمی رود تیر سه شعبه و گلوی طفل شیر خوار بی تابی رباب ز یادم نمی رود معجر کشیدن از سر طفل سه ساله و رخسار بی نقاب ز یادم نمی رود رگهای پاره پاره و فریاد "شیعتی" از حنجر کباب ز یادم نمی رود @shia_poem در میان قتلگه بر حنجرت بوسه زدم مثل عمه من به جای مادرت بوسه زدم بر تمام پیکری که چیده ام در بوریا بر تمام زخم های پیکرت بوسه زدم مثل پاره های قرآن من به اشک چشم خود دست های ساقی آب آورت بوسه زدم تشنه ی یک بوسه بودم با تلظی بارها چون سه شعبه بر گلوی اصغرت بوسه زدم تشنه بودم مثل اکبر من نه بر انگشترت بلکه جای خالی انگشترت بوسه زدم در وداع آخرم با جسم اکبر جای تو بر ترک های لبان اکبرت بوسه زدم روی زخم تازیانه بر غبار چادری مانده زیر دست و پا از خواهرت بوسه زدم وقت غسل نیمه شب با یاد غسل فاطمه بر کبودی های جسم دخترت بوسه زدم @shia_poem آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت آخری نیست بر این گریه بی پایانت آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان بیشتر می شود انگار غم پنهانت زهر هرچند که یک روز به دادت آمد تو چهل سال به لب آمده هر شب جانت غیر زینب چه کسی درد تو را می داند که چه آورده خرابه به دل ویرانت سخت سوراند دلت را غم آن جسم کبود خواهرت بود که جان داد روی دامانت زخمی بزم شراب است دلت بیخود نیست که چهل سال نکرد اشک دوا درمانت خیزران تا که به دستان کسی می بینی درد می گیرد ناگاه لب و دندانت @shia_poem از یک نسب بین عرب ها بی قرینی از یک نسب بین عجم ها بهترینی شکر
🔸حسین زاده معاون سیاسی و اجتماعی استاندار خوزستان : 🔹در جریان حمله تروریستی به رژه نیروهای مسلح در اهواز تا کنون 11نفر شهید و 30 نفر زخمی شدند. 🔹مجروحین و مصدومین حادثه به بیمارستانهای گلستان، طالقانی، ارتش و آپادانا منتقل شدند و کار درمان مجروحان آغاز شده است. 🔹اوضاع اکنون تحت کنترل نیروهای نظامی امنیتی و انتظامی است/yjc 🔹آرامش در اهواز برقرار شده و مشکلی امنیتی و...وجود ندارد. احتمال افزایش شهدا وجود دارد؛ حال برخی از مجروحان وخیم است. @khabarefouri1
سلام شماهم باارسال به دیگران مبلغ کانال باشید: ابر آمد و گریه کرد با باد گریست باران شد و قطره قطره افتاد، گریست تا کرببلا زنده بماند ، هر روز در سوگ پدر حضرت سجاد گریست
سلام شماهم باارسال به دیگران مبلغ کانال باشید: از خیمه نگاه می کنی بابا را پیکار شغال ها و آدم ها را فرداست که گریه های تو خون بکند چشمان زمین و قلب هر دریا را