eitaa logo
مداح امام زمان
173 دنبال‌کننده
91 عکس
157 ویدیو
9 فایل
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ سلام پدر مهربانمان این الطالب بدم الزهرا سارِعُوا إِلى المهدی صاحب هذا الأمر الشريدُ الطريدُ الفريدُ الوحيد: بشتابید بسوی صاحب این امر، همان رانده شده دور شده یگانه و تنهاست. ارتباط با خدمتگزار کانال: @mahdeya313
مشاهده در ایتا
دانلود
. نوزدهم و بیستم ماه محرم اولین روزهای حرکت کاروان اسراء که به چندین منزل رفتند. کاروان اسرا با فرماندهی بن قیس خبیث و و ولدالزنا به سمت شام حرکت کرده ودر کاروان أسرا و سرهای مقدس را چرخاندند. امام سجاد خطاب به فرمودند زنی همچون مادرت فرزند پستی مثل تو نزائیده است. پنجاه نفر محافظ صندوقی بودند که سرمقدس درآن بود که درشهرها سر را به نیزه میزدند ودر مسیرها وشبها درون صندوق میگذاشتند. در منزل اول صندوق را به کناری گذاشتند و مشغول شراب خواری وپایکوبی گشتند. ملعون که تیر سه شعبه به پیشانی سیدالشهداء علیه السلام زد، در جریان اسارت ومسیر به شام نقل میکند: که من میلی به شراب نداشتم ولذا هوش بودم. هنگامی که قصد خواب کردم ناگهان صدای مخوفی شنیدم و نورهایی درخشان مشاهده کردم که به سمت صندوق سرمقدس میرفتند. متوجه شدم که آنها ملائکه وانبیاء الهی حضرت آدم ونوح وابراهیم واسماعیل واسحاق به همراه رسول اکرم فرود آمده اند. جبرئیل امین درخدمت ایشان بوده ودرب صندوق را بازکرد و سرمقدس را به آغوش گرفتندو میبوسند وبا حالتی گریان به حضرت رسول اکرم تسلیت وتعزیت میگفتند. دراین هنگام به پیامبر عرض کرد که اگر امر فرمائی زمین را همچون واژگون براین قوم برگردانم؟ حضرت فرمودند خیر حساب من بااین قوم در روز قیامت ودر محضر خداوند دادرسی میشود. فرشتگان عرض کردند که ما مأموریت داریم که این پنجاه تن مست رانابود سازیم. حضرت میفرماید که به وظیفه خود عمل کنید. پس هرکدام از افراد را باحربه ای به هلاکت رساندند من که هشیار بودم گفتم یارسول الله مرا امان دهید حضرت به من فرمود دورشو خدا تورا نیامرزد. صبح همه آن محافظان را خاکستر دیدم. . منزل بعدی است که درعصر امویان یک شهر نظامی بوده است و با تشریفاتی کاروان را وارد کردند. در وقت ورود، علیهاالسلام ازفرط تأثر اشعاری فرمودند: "ماتت رجالی وافنی الدهرساداتی وزادنی حسرات بعد حسراتی عزعلیک یارسول الله ماصنعوا باهل بیتک یا نور البریات..." درنزدیکی قادسیه از دو قریه و هم عبور کردند که مردم خوشته برای تماشای کاروان آمدند وجشن وشادمانی کردند ولی اهالی برصاباد بر قاتلان امام لعنت میگفتند و براهلبیت پیامبر علیهم السلام درود میفرستادند. "وقال ابومخنف وساروا بالرؤوس إلی شرقی الجصاصة ثم عبروا تکریت" بعداز آن از طرف شرقی یا حرکت کردند تا به کنار شهر تکریت رسیدند.
‌. بیست و یکم و بیست و دوم محرم کاروان اسراء آل الله علیهم السلام را در چندین منزل توقف و گذر داده اند. بعد از عبور لشکر ازکنار حصاصه در نزدیکی شب کاروان وارد به شهر تکریت شد. مردم به استقبال و تماشا بیرون آمدند و پایکوبی میکردند و به یکدیگر تبریک گفته و به سؤال نسبت به سرمطهر در جواب "هذا رأس الخارجی" میگفتند. بزرگان فهمیدند که این سر نوارنی سرمطهر امام حسین علیه السلام است و این از آل الله پیامبر علیهم السلام هستند. ها را به صدا در آوردند و حضرت را نفرین کرده وبرای با دشمنان آماده میشدند. پس آن شب کاروان در تکریت بماند وصبح زود با سرعت از آنجا فرار کردند. اسرارالشهادة ج۳ص۴۱۹ در راه به رسیدند و از آنجا گذشته وبه دیر نصرانی در رسیدند از آنجا هم گذشتند سپس را پشت سر گذاشته تا شب در وادی النخله وارد شده وفرود آمدند. ناگاه صدای و هاتفی از آسمان را شنیدند که درحال گریه هستند واین اشعار را میخوانند: "نساء الجن ساعدن الهاشمیات بنات المصطفی یبکین شجیات..." زنان جن برای یاری دختران پیامبر گریه وناله و زاری کرده ولباس سیاه به تن میکنند. آن شب را درکمال ترس کرده وصبح به سرعت رفتند. بحارالانوار ج۴۵ص۲۳۶ تذکرةالشهداء ج٢ص٣۴۴ بعد ازآنجا اول به رسیدند و توقفی نکردند. "وسارواحتی وصلوا إلی بلد لینا" رفتند تا به شهر رسیدند. زنان وپیران وجوانان بیرون آمده ونظر به سرمطهر کردند وبر او وجد وپدرش درود فرستاده و قاتلان را لعنت کردند. لشکریان به شهر حمله ور شدند وخانه هایشان را خراب کرده و رفتند، تا را نیز گذراندند. کاروان به نزدیکی رسید والی ملعون، شهر را بست وتا سه میل به استقبال لشکر اعداء رفت وبه مردم میگفت این رؤوس و أسراء خارجی را به شام میبرند. ناگاه کسی در جمعیت سرمطهر را شناخت وفریاد زد "هذا رأس الحسین علیه السلام" مردم جلو آمده ویقین کردند وصدای گریه وناله بلند شد. چهارهزار سوار از اوس و خزرج هم عهد شدند که با سپاه ابن زیاد بجنگند و سرها را به بدنها در کربلا ملحق کنند واین فخر تا قیامت برای آنان باشد. اما جاسوسان خبر را به لشکریان دادند وآنان وارد کحیله نشده راه را منحرف کردند وبه طرف جهینه رفتند. پس به رسیدند درآنجا نیز شورش شد ومردم بپا خواستند وآن لشکرخبیث به ناچار پا به فرار گذاشته و به طرف رفتند. ریاض القدس ج۲ص۲۶۳
•اربعین اومده .... و توسل ویژهٔ اربعین اربعین اومده و دلا پریشونه، حسین جانم عالمی برای تو بی سروسامونه حسین جانم همه کوله بارشون و یک به یک بستن، سفر کردن فطرس ملک داره چاووشی میخوونه: حسین جانم زائر کربلا دست بذار رو زانو یاعلی بگو پاشو زائر کربلا مثل قطره سوی دریا برو دریا شو زائر کربلا دم به دم؛ قدم قدم زائر آقا شو «ثارالله ثارالله لبیک یا ابا عبدالله» دل به جاده می زنن دوباره زینب ها، حسین مولا نغمه ی یا فاطمه نرفته از لب ها، حسین مولا این زمین بازم به یاد اسرا انگار،حسین مولا میشه پرستاره از آبله ها شب ها، حسین مولا زیارةُ الحسین یعنی: اقتدا به شاه کربلا کردن زیارةُ الحسین یعنی :کار زینبی برا خدا کردن زیارةُ الحسین یعنی: هر قدم برا یَمن دعا کردن «ثارالله ثارالله لبیک یا ابا عبدالله» قطره ایم و با عنایت تو دریاییم حسین مولا واسه جون دادن به راه تو مهیاییم، حسین مولا راه کربلا رو خون شهدا وا کرد، چه غوغا کرد اربعینا سر سفره ٔشهیداییم حسین مولا تو راه انقلاب مرد و زن؛ پیر و جوون؛ همه عَلمداریم سازش نمی کنیم هیچ امیدی واسه دشمنا نمی ذاریم با سعی و صبرمون بانگ "عجل لولیک الفرج" داریم «ثارالله ثارالله لبیک یا ابا عبدالله» آهِ یا زَینبُ یا زَینبُ یا زینبْ ..أَغِیْثِینی إنَّنی أسألُ یا زَینبُ یا زَینبْ ... أَجِیبینی أینَ عباسُکِ یا زَینبُ یا زَینبْ ؟... و دُلِّینی هل بَقَى یَحْرِسُ خَیْماتِکِ یا زینبْ.. .بِلا عَینِ ؟!! جَرَى الَّذی جَرَى ... و أتاکِ الأربعینُ یُرْجِعُ الذِّکری أتْعَبَکِ السُّرى ... و قَضَیْتِ العُمرَ بالأحزانِ کالزَّهرا قُلتِ :" کما تَرَى ... یا أخی عُدْتُ من السَّبیِ مع الأَسْرى " «یا زهرا ..یا زهرا ... إنَّ أَخی قَد بَقى عُریانا»   زینبیاتُ الهَوی قد جِئنَ " مَشایَّه " ...کَما زَینبْ ولسانُ الحالِ " یا زینبْ إِلِشْ جَایَه ... اِبْدَمِعْ یِلْهَبْ " و الحجابُ الزینبیُّ لهمُ رایةْ ...رِضاً للرَّبْ هُنَّ مِعراجُ رجالِ اللهِ للغایةْ ..بِوقتِ الحَربْ نَهجیَ زینبیْ ..بِحِجابی و عَفافی و شَجاعَتی أَدْعَمُ مذهبیْ...وهو یَحمینی و یَحمی لی مَکانتی أختاهُ فارغَبی ... فی الحِجابِ فهو تاجٌ من کَرامةِ «یا زینب ..یا زینب ... إنَّ أخاکِ قَضَى عُطشانا» فارسی: علی اکبر لطیفیان عربی: احمد حسن الحجیری از بحرین
@Maddahionlin4_5915988945371400117.mp3
زمان: حجم: 4.69M
احساسی بانوای حاج جمعه ها دارند میگذرند میگذرند با غم های تو عاشقات کم کم جون میدن پیر میشن آدم های تو الهی منم مو سپیدت شم تو این نا امیدی امیدت شم یعنی میشه من هم شهیدت شم یا مولا یا مولا یا مهدی .... یا مولا جمعه ها دارند میگذرند میگذرند با غم های تو خوش به حال دیوونه هات ما کجا و دنیای تو شده زندگی بی تو بی سامون ببخشید که از ما شدی دل خون تو رو یادمون رفته آقا جون یا مولا یا مولا یا مهدی ..... یا مولا جمعه ها دارند میگذرند میگذرند با غم های تو منتظر اونه که یه روز جون بده آخر پای تو چی میشه پر از عطر رؤیا شم تو آغوش تو غرق دریاشم برات مثل بحرالعلوم باشم یا مولا یا مولا یا مهدی ..... یا مولا
به کهکشان هدایت ستاره ای دارد  هر آنكه مِهر حَسَن را چراغ راه کند   اگر که عکس جمالش به آب چاه افتد دوباره یوسف مصری هوای چاه کند   سلام بر حَسن ابن علی که از حُسنش همان كه خدا تمام وقت به رويِ مَهَش نگاه كند   *يه آقايي با اين همه جلال و زيبايي اما اينقدر غريب، اينقدر مظلوم، امام صادق مي فرمايند: فرداي قيامت انبياء و اوليايِ الهي رو خدا يكي يكي صدا ميزنه، مي فرمايد: با انصارتون با يارانتون با هوادارانتون بلند شيد بياييد، عيسي يه عده اي باهاش بلند ميشن، موسي! يه عده اي باهاش بلند ميشن، ابراهيم همينطور، تا ميرسن به پيغمبر خاتم يه عده ي زيادي بلند ميشن، تا خدا صدا ميزنه: حسين جان! بلند شو يه عده اي توي محشر بلند ميشن، محشر رو محشر ميكنن، اون وقت امام صادق مي فرمايند: وقتي نوبتِ عمو جانم حسن ميشه، سه چهار نفر با امام حسن بلند ميشن، اينقدر اين آقا غريبه... اما اون سه چهار نفر هر كدومشون به يه لشكر توي عالم مي ارزن، يكيشون حسينِ، يكيشون عباسِ، يكيش علي اكبرِ... امام حسن خيلي غريبِ، چند دهه براي امام حسين گريه مي كنيم،امشب رو هم برا امام حسن اشك بريزيم، ناله بزنيم، يه گوشه اي امام حسن مي نشست، هي به در و ديوار نگاه مي كرد، عاقبت زينب بي تاب شد، يه روز اومد نشست كنارش، حالش رو پرسيد، گفت: داداش! بي مادر شدي، بي مادر شدم، منم داغ ديدم، داداش! سينه ي خون آلود ديدي منم ديدم، داداش! مادرِ هجده سالمون توي خونه دست به ديوار مي گرفت راه مي رفت، تو ديدي منم ديدم، چي شده هي يه گوشه ميشيني گريه مي كني؟ مگه نمي بيني بابام داره از دست ميره؟ صدا زد: زينب جان! اوني كه داره من رو ميكُشه اينه، مادرم وقتي ميخواست بره سراغِ فدك، رويِ من حساب كرد و رفت، گفت: حسنم! پاشو بريم، يه مرد همراه من باشه... زينب! جلو مادرم خيلي بد شد، نتونستم كاري بارش بكنم، جلو چشام مادرم رو سيلي زدن...*   در پیچ کوچه بود که ولگردِ  لعنتی سد كرد راهِ فاطمه، بی درد ِ لعنتی    دیدم به جنگ مادرِ رنجورم آمده فریاد می زدم : برو نامرد ِ لعنتی   *زينب! سينه ام رو سپر كردم رفتم جلو... گفتم: چي ميگي بي ادب؟ برو كنار، اما زينب نبودي ببيني، هر چي مادرم عقب مي رفت، اون يه قدم جلو مي اومد، مادرم چسبيد به ديوار، چنان سيلي زد به مادرم، مادرم يه سيلي از اون نانجيب خورد، يه سيلي از ديوار... واي مادرم...*    خط و نشان برای زنی خسته می کشی !؟ لعنت به هرکه گفته به تو مرد، لعنتی!   *امام صادق فرمود: ما يه پرده اي روي دلهاي شما مي كِشيم كه شما مصيبت هاي مارو درك نكنيد، وَ اِلا در دَم جون ميداديد... زينب جان! نبودي من رفتم جلو، گفتم: برو عقب، مگه نمي بيني دختر پيغمبر اينجا ايستاده...*    خونت حلالِ خشم حسن می شود، برو خونم به جوش آمده ، خون سردِ لعنتی   *زينب جان! با كمال خونسردي، مي دونست قد من بهش نميرسه، دستش رو بلند كرد، جلو چشماي من...*   دیوارهای سنگی آن کوچه شاهدند  با مادرم چه کرد بي دردِ لعنتی   *يا امام حسن! ميدونم ناموست بوده، مي دونم بي ادبي كرده، اما هر چي بوده يه زن بوده، كجا بودي كربلا، حسين از بالاي نيزه نگاه مي كرد، هر كدوم از دخترا از يه طرف فرار مي كردن، اين دامن ها آتش گرفته بود، با تازيانه و كعب ني...*   كودكِ بي تاب را هم مي زدن طفلكِ در خواب را هم مي زدن
|⇦•دوباره بغل کردم... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفس حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ دوباره بغل کردم این پیرهنو دارم خاطراتت رو بو میکنم به وقتش نشد مانعش شم ولی حالا زخم هاتو رفو میکنم میدونی یه وقتایی حس میکنم دلم اون روزای قدیمو میخواد تو باشی پدر باشه مادر باشه دلم روزای بچگیمو میخواد داداش! هنوز یادت هست اون روزِ مادرم همه کاری کردم بمونه نشد تا حالا به هیشکی نگفتم ولی دیگه بعدش اون خونه خونه نشد تو سرمای روزای بی مادری دلم گرم بود که برادر دارم دلم گرم بود وقت دلتنگیام سرم رو روی شونه هاش میذارم *زینب داره خاطراتشو مرور میکنه..* داداش! دم عصر اون روز و یادت میاد؟ چقد بی کس و یار و یاور شدم نگفتم دلم خیلی شور میزنه دیدی آخرش بی برادر شدم *همه مقدمه بود، حالا زینب وارد روضه شده، دیگه انگار حال بی بی هم عوض شده، این پیراهنو محکم به سینه چسبونده، این زنهایی که دورِشَن میبینن چهره ی زینب عوض شد، مگه زینب چی به یادش اومده...؟* همونجایی که صورتت آشنا با اون غربت تنگ گودال شد تو اون گیر و دار شلوغی حسین با جسمت غرورم لگدمال شد نمیدیدمت اما تو ازدحام صدای بُنیّ به گوشم رسید یه حسی مث بچگیام بازم منو سمت آغوش مادر کشید *داداش صدای مادرمه.. بنیّ بنیّ بنیّ حسین* دوباره همه پیش هم بودیم و تو بودی و من بودم و مادرم ولی ایندفعه جای گلبوسه هاش چقد میزدم من به روی سرم *داداش! میدونی یهو چی دیدم؟* او می‌دوید و من می‌دویدم او می‌نشست و من می‌نشستم او می‌کشید و من می‌کشیدم *آقا ببخش منو، دیگه صدای زینب هم قطع شد تو این یه جمله، چیه؟..* او می‌برید و من می بریدم.. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
4.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز جمعه است روز امام زمان با امام زمان (عج) حرف بزنید و درد و دل کنید...🌿🤍 یکم روحتون جلا بگیره. 🤲