eitaa logo
مداحی عالمانه
950 دنبال‌کننده
77 عکس
65 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ شهادت حضرت جون(ع) جون (غلام ابوذر) كه غلام سياه بود شرفياب حضور سيّدالشهدا گرديد و اذن جهاد طلبيد. آن حضرت فرمود: «به هر جا كه خواهی برو؛ زيرا تو با ما آمده‌ای برای طلب عافيت، چون قدم در ميدان جنگ نهادی حالا در راه ما خود را در آتش بلا ميفكن.» جون عرض نمود: «يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ! من در زمان خوشی و هنگام آسايش، كاسه‌ليس خوان نعمتت بودم اكنون كه هنگام سختی و دشواری است چگونه توانم شما را تنها گذاشته و بروم؟! به خدا سوگند كه رايحه من بد و حَسَبم پست و رنگم سياه است، اينك بر من منّت گذار تا من نيز اهل بهشت شوم و رايحه‌ام نيكو و جسمم شريف و روی من هم سفيد گردد.» «لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ؛ به خدا كه هرگز از خدمت شما جدا نشوم تا آن‌كه اين خون سياه خود را با خون‌های شما مخلوط نسازم.» سپس هم‌چون نهنگ، خود را به دريای لشكر زد و جنگ نمايان نمود كه تا به امتياز خاص شهادت ممتاز و مرغ روحش به ذُرْوه اَعْلی پرواز نمود. و ادامه در بحارالأنوار علامه مجلسی این‌گونه آورده شده است: فوقف عليه الحسين علیه السلام و قال اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ امام حسين عليه‌السلام به بالين او آمد و فرمود: «بار خدايا! صورت وى را سفيد و بوى او را نيكو گردان و او را با ابرار محشور بفرما و بين او و محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه عليهم اجمعين شناسائى و آشنایی برقرار بفرما!» امام محمّد باقر علیه‌السلام از حضرت امام زين العابدين عليه‌السلام روايت می‌كند كه فرمود: «هنگامى‌كه گروهى در ميدان جنگ آمدند تا اجساد شهيدان آل محمّد را دفن نمايند جسد اين غلام يعنى جون را بعد از ده روز در حالى يافتند كه بوى مشك از آن می‌وزيد.» 📚منبع سوگنامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/a87230
▪️داستان پیوستن زهیر ع به امام(ع) زهير بن قين رحمة الله علیه روايت كرده‌اند: جماعتی از بنی فَزاره و طائفه بَجيله گفتند: ما با زُهَيْر از مكه معظّمه بيرون آمديم و در راه بر اثر و دنبال امام حسين(ع) راه می‌رفتيم تا آن‌كه به آن جناب ملحق نگرديم. و چون به منزلی می‌رسيديم كه امام عليه‌السّلام اراده نزول می‌فرمود ما از اردوی آن جناب كناره‌گيری می‌نموديم و در گوشه‌ای دور از ديد آن‌ها سکنی می‌گزيدیم. تا اين‌كه اردوی همايونی آن حضرت در يكی از منزل‌ها فرود آمد و ما نيز چاره‌ای نداشتيم جز آن‌كه با آن‌ها هم‌منزل شويم. پس از مدّتی، هنگامی‌كه طعام برای خود ترتيب نموده و مشغول خوردن چاشت بوديم، ناگهان ديديم فرستاده‌ای از جانب امام حسين عليه‌السّلام به سوی ما آمد و سلام كرد و خطاب به زُهير بن قين نمود و گفت: ای زُهير! امام عليه‌السّلام مرا به نزد تو فرستاده كه به خدمتش آيی. پس هر كس از ما كه لقمه‌ای در دست داشت (از وحشت اين پيام ) آن را بينداخت كه گويا پرنده بر سر ما نشسته بود (كه هيچ حركتی نمی‌توانستيم بكنيم). زوجه زهير كه نامش ديلم دختر عمرو بود به او گفت : «سُبْحانَ اللّه! فرزند رسول خدا تو را دعوت می‌كند و تو به خدمتش نمی‌شتابی!؟ سپس زوجه‌اش گفت: ای كاش به خدمت آن جناب می‌رفتی و فرمايش ايشان را می‌شنيدی.» زُهير بن قين روانه خدمت آن جناب شد. اندكی بيش نگذشت كه زهير با بشارت و شادمان و روی درخشان باز آمد. آن‌گاه امر نمود كه خيمه و خرگاه و ثقل و متاع او را نزديك به خيمه‌های فلك احتشام حضرت امام حسين عليه‌السّلام زدند و به زوجه خود گفت: «من تو را طلاق دادم؛ زيرا دوست نمی‌دارم كه از جهت من جز خير و خوبی به تو رسد و من عازم شده‌ام كه مصاحبت امام حسين عليه‌السّلام را اختيار نمايم تا آن‌كه جان خود را فدای او كنم و روح را سپر بلا گردانش نمايم.» سپس اموال آن زن را به او داد و او را به دست بعضی عموزاده‌هايش سپرد كه به اهلش رسانند. آن زن مؤمنه برخاست و گريه كرد و او را وداع نمود و گفت: «خدا يار و معين تو باد و خيرخواه تو در امور، از تو مسئلت دارم كه مرا روز قيامت در نزد جدّ‍ِ حسين عليه‌السّلام، ياد نمايی.» سپس زهير به اصحاب خويش گفت: «هر كس خواهد به همراه من بيايد و اگر نه اين آخرين عهد من است با او.» 📚منبع سوگنامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/a87230