◾️ کیفیت شهادت امام رضا(ع)
روایتی را شیخ مفید از عبدالله بن بشیر نقل کرده که عبدالله گفت: مأمون به من دستور داد که ناخنهای خود را بلند کنم. سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه تمرهندی بود و به من گفت: این را به همه دو دست خود بمال. سپس نزد امام رضا ـ علیهالسلام ـ رفت و به من دستور داد که انار برای ما بیاور؛ من اناری چند حاضر کردم و مأمون گفت:
با دست خود آن را بفشار، من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار دو روز بیشتر زنده نماند.(۱)
روایت دیگری را شیخ مفید از محمد بن جهم ذکر کرده که میگوید: حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ انگور دوست میداشت؛ پس قدری انگور برای حضرت تهیه کردند. در حبههای آن به مدت چند روز سوزنهای زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را کشیده و به نزد آن بزرگوار آوردند. آن حضرت از آن انگورهای زهرآلود بخورد و سبب شهادت ایشان شد.(۲)
روایتی از اباصلت هروی نیز نقل شده که میگوید: مأمون امام رضا ـ علیهالسلام ـ را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد، آن حضرت بهواسطه آن انگور مسموم شد.(۳)
📚منبع
(۱) الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۲۶۱
(۲) الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۲۶۲
(۳) اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، ج ۲، ص ۸۲
#امام_رضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5207
🔳 وداع امام رضا(ع) با اهل و عیال خود
ابن بابویه به سند معتبر از وشاء روایت کردهاست که حضرت امام رضا(ع) فرمود: «چون خواستند مرا از مدینه بیرون آورند، عیال و زن و بچه پرشیان احوال خود را جمع کردم و خبر شهادت خود را به ایشان دادم و گفتم: من از این سفر بر نمیگردم، اکنون قیام به عزاداری نمایید و بر من زاری کنید و آب حسرت از دیده خود ببارید پس هر یک از اهل بیت خود را وداع نمودم.»
در جای دیگر نوشتهاند: زمانی که حضرت مهیای حرکت به سوی خراسان گردید و چون دیده بود پدرش موسی بن جعفر(ع) را از مدینه تبعید نمودند، در حدود چهارده سال فرزندانش به آتش فراق میسوختند، به انتظار پدر به سر میبردند که روزی از سفر آید و بگرد او بنشینند.
آن حضرت خواست امید همه را قطع نماید و به آتش انتظار که سختتر از آتش فراق است نسوزند لذا بالصراحه فرمودند: «دیگر انتظار مرا نکشید از این سفر بر نمیگردم.»
«و جمع اولاده عالیه و امرهم بالبکاء علیه قبل وصول الموت الیه.»
چون در حدود سی و شش نفر خواهر و برادران و عیال و فرزند چهار ساله او امام جواد(ع) این کلام را شنیدند که این دیدار آخرین آنهاست از آنجا صدا را به گریه و ضجه بلند کردند که از گریه آنان اهل مدینه هم گریان شدند.
📚منبع
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۲۳۵
#امام_رضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5207
▪️ سخنان درشت مأمون به امام رضا(ع)
چون مأمون از زبان حضرت رضا(ع) شنید که میفرماید مرا به زهر ستم شهید خواهندکرد، مأمون از شنیدن این سخنان گریان شد و گفت یابن رسول الله چه کسی میتواند شما را به قتل رساند؟ چه کسی یارای آن هست که تا من زنده هستم نسبت به شما بدی اندیشه کند؟
حضرت فرمود: «اگر بخواهم میتوانم بگویم چه کسی مرا شهید خواهدکرد.»
مأمون گفت: یابن رسول الله غرض شما از این سخنان آن است که ولایت عهد مرا قبول نکنی تا مردم بگویند که شما ترک دنیا کردهای.
حضرت فرمود: «به خدا سوگند از روزی که پروردگار من مرا خلق کردهاست تا حال دروغ نگفتهام و ترک دنیا نکردهام و غرض تو را میدانم.»
مأمون گفت غرض من چیست؟
حضرت فرمود: «غرض تو آناست که مردم بگویند علی بن موسی الرضا ترک دنیا نکرده بلکه دنیا ترک او کردهبود، اکنون که دنیا او را میسر شد برای طمع خلافت ولایت عهد را قبول کرد.»
مأمون در غضب شد و گفت: پیوسته سخنان ناگوار در برابر من میگویی به خدا قسم که اگر ولایت عهد مرا قبول نکنی گردنت را خواهم زد.
📚منبع
جلاء العیون، علامه مجلسی، ص ۹۳۶
#امام_رضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5207
◾️ حضور امام جواد(ع) بر بالین امام رضا(ع)
ممن (اباصلت) در وسط خانه محزون و ناراحت ایستادهبودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیهترین کس به حضرت رضا(ع) است. جلو رفتم و عرض کردم: از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود، فرمود: «آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.»
پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: «من حجت خدا بر تو هستم. ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم.» سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود: «تو هم داخل شو!»
تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید.
حضرت جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید.
سپس آهسته شروع کردند به گفتوگو که من چیزی نشنیدم، اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.
امام جواد(ع) به تغسیل امام رضا(ع) پرداخت
امام جواد(ع) فرمود: «ای اباصلت! برو از داخل آن تخت و لوازم غسل و آب را بیاور.»
گفتم: آنجا چنین وسایلی نیست.
فرمود: «هر چه میگویم، بکن!»
من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه چیز هست. آنها را آوردم و دامن خود را به کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم، حضرت جواد(ع) فرمود: «ای اباصلت! کنار برو، کسی که به من کمک میکند غیر از توست.» سپس پدر عزیزش را غسل داد. بعد فرمود: «داخل خزانه زنبیلی است که در آن کفن و حنوط است. آنها را بیاور.»
من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم. کفن و حنوط کافور را آوردم، حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود: «تابوت را بیاور» عرض کردم: از نجاری؟ فرمود: «در خزانه تابوت هست.» داخل شدم. دیدم تابوتی آماده است. آن را آوردم.
امام جواد(ع) پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد.
ناگهان تابوت به سوی آسمان رفت.
هنوز نمازش تمام نشدهبود که ناگهان دیدم سقف شکافتهشد و تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت. گفتم: یا ابن رسول الله! الان مأمون میآید و میگوید بدن مبارک حضرت رضا(ع) چه شد؟
فرمود: «آرام باش! آن بدن مطهر به زودی بر میگردد. ای اباصلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمیمیرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصیاش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصیاش در غرب عالم بمیرد.»
در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست، سپس حضرت جواد(ع) بدن مبارک پدرش را از تابوت خارجکرد و به وضعیت اولیه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شدهبود. بعد فرمود: «ای اباصلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن.»
ناگهان مأمون به همراه غلامانش با چشمی گریان و گریبانی چاککرده داخل شد. همان طور که بر سر خود می زد، کنار سر مطهر حضرت رضا(ع) نشست و دستور تجهیز و دفن امام را صادر کرد.
تمام آنچه را که امام رضا(ع) به من فرموده بود به وقوع پیوست.
📚منبع
عیون اخبار الرضا، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۲۴۲
#امام_رضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5207
◾️ ساعات پایانی عمر امام رضا(ع)
یاسر خادم میگوید: چون ساعتهای آخر روز وفات حضرت رضا(ع) رسید، بسیار ضعیف بود، پس از ادای نماز ظهر به من فرمود: «آیا غلامان و خدمتکاران غذا خوردهاند؟»
گفتم: آقا جان با این حالی که شما دارید، چه کسی در اینجا غذا میخورد؟
حضرت برخاست و نشست و فرمود:
«سفره را بیاورید.» خدمتکاران را کنار سفره نشانید و خود نیز کنار سفره نشست و از حال یکایک آنها تفقد کرد و سپس به دستور آن حضرت غذا برای زنها بردند و پس از غذا خوردن آنها، امام بیهوش شد و ضعف بر آن حضرت غالب گردید، از حاضران صدای شیون برخاست.
مأمون (برحسب ظاهر) میگریست و اشک بر گونههایش میریخت و اظهار تأسف میکرد، او بالای سر حضرت بود که به هوش آمد و به مأمون فرمود: «با ابی جعفر (فرزندم محمدتقی) خوشرفتاری کن.» امام پس از گذشتن پاسی از شب رحلت نمود.
📚منبع
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۲۴۱
#امام_رضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5207