eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.7هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: جبرئیل همراه با نوح قدمی جلو نهاد و همانطور که زمین سرسبز پیش رو که با کوه های بلند و استوار محصور شده بود را نشان میداد با صدایی بسیار بلند که از هیبت ملکوتی اش نشأت میگرفت، فریاد زد: هل من ناصر ینصرنی؟! فریاد جبرئیل کوه ها را به لرزه انداخت و ناگاه نوح با چشمان خود دید و با گوشهای خود شنید که هر آنچه از مخلوقات خدا چه زمین و چه درخت و چه کوه و چه بیابان و...در پیش رویش بود،همانطور که میلرزیدند جواب میدادند: لبیک یا رسول رب العالمین! در این حال بود که نوح متوجه شد این فرد ناشناس یکی از فرستادگان خداوند است و قدرت فرابشری دارد. سپس جبرائیل امین خودش را معرفی کرد و گفت: من جبرائیل هستم که همراه پدرانت آدم و ادریس بودم. خداوند به تو سلام می رساند و تو را بشارت می دهد که جامه صبر و یقین و پیروزی را بر تن کن چرا که تو از سوی خداوند برای پیامبری و رسالت برگزیده شده ای. احساسی بسیار لطیف که قابل گفتن نبود به نوح دست داد چرا که خداوند بلند مرتبه به او سلام رسانده بود: سلامٌ علیٰ نوح فی العالمین.... اینک حضرت نوح از طرف خداوند به رسالت مبعوث شده و اولین پیامبر اولوالعزم پروردگار است. جبرائیل پس از آن که خبر رسالت نوح را برای او آورد پیغامی را از طرف خداوند به او ابلاغ کرد و پیغام دوم دیگری نیز برای او داشت، پیغامی که می تواند یک اشاره به تمام بنی بشر باشد که این زندگی دنیوی تک نفره نیست و اگر می خواهی موفق باشی باید زوجی برگزینی و خانواده ای برپا نمایی جبرئیل بار دیگر لبخندی ملیح زد و رو به نوح فرمود: ای نبی خدا! خداوند امر کرده که تو ازدواج نمایی همانا اراده خداوند بر آن تعلق گرفته که با عموره دختر ضمران ازدواج کنی چرا که او اولین کسی خواهد بود که به تو ایمان می آورد. و این نکته ای بسیار ظریف است چرا که تشکیل بنیان خانواده آنقدر برای خداوند مهم است که پس از ابلاغ رسالت نوح دستور به تشکیل خانواده می دهد و این همان سبک واحدی است که خداوند متعال آن را رعایت کرده است و هنگام روایت آدم ابوالبشر از همسر او حوا سخن گفته است و اینک پس از روایت رسالت نوح از همسر او عموره سخن گفته است. ازدواج اولین ماموریت نوح پس از آن که نوح به رسالت برگزیده شد حالا قرار است به میان قوم خود بازگردد و پیام رسان پروردگار باشد، البته با تکیه بر قدرت خداوند یکتا... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: روز عید بزرگ بت پرستان بود و چند روز از پیغام خدا که توسط حضرت جبراییل به عبدالغفار رسیده بود می گذشت، حالا خداوند اراده کرده بود که حضرت نوح در بزرگترین عید قومش و در بین جمعیت انبوهی که داخل بتکده و دورا دور آن جمع شده بودند و از ملاء و مترفین گرفته تا مردم عادی و مستضعفین، همه حضور داشتند دعوتش را علنی کند. حضرت نوح آهی کشید و زمزمه کرد: آن روز را به روشنی خورشید در ذهن دارم و سپس دوباره در خاطراتش غرق شد حضرت نوح به فرمان خدا از کوه پایین آمد، خداوند عصای سفیدی به او عطا کرده بود که این عصا از آنچه که در ذهن اطرافیان می گذشت نوح را خبر دار می کرد و خداوند قدرت تکلمی به نوح عطا کرده بود که وقتی نوح لب به سخن می گشود طنین صدایش در تمام مجلس و حتی شهر می پیچید و هر کس هر کجای شهر بود، صدای او را می‌شنید. نوح به سمت مجلس سنا یا همان بزرگترین بتکده مردم به راه افتاد، صدای ساز و آواز بلند بود، به بتکده که رسید متوجه شد جمعیت عظیمی دور بتکده جمع هستند و هیاهویی که از داخل مجلس سنا به گوش می رسید نشان دهنده آن بود که داخل مجلس هم جمعیتی زیاد از اشراف جمع شده است. مردم اطراف بتکده در حال خوردن شراب و رقص و پایکوبی بودند و با دیدن عبدالغفار با عصای سفیدی در دست که به آنها نزدیک می شد،انگشت به دهان ماندند و از یکدیگر می پرسیدند: عبد الغفار را با ما چکار؟ او از این جشن و بت ها گریزان بود، حال چه شده که در این روز، رو به سوی بتکده آورده؟! یکی از میان جمع فریاد زد: راه را برای عبدالغفار باز کنید، احتمالا به اشتباهش که بی احترامی به بت ها بوده پی برده و اینک پشیمان شده و می خواهد در این روز بزرگ از محضر اشراف و بت ها عذر خواهی کند، راه را برایش باز کنید که داخل مجلس شود. مردم با شنیدن این حرف، راهی برایش باز کردند و حضرت نوح بدون اینکه نگاهی به انان بکند راه ورود به مجلس را در پیش گرفت. خیلی زود تمام ملاء و مترفین از وجود عبدالغفار در جمعشان آگاه شدند و به خیال اینکه او قصد توبه دارد و آمده تا پشیمانی اش را ابراز دارد با روی باز او را به بالاترین سکوی مجلس راهنمایی کردند. نوح که خوب می دانست چه در اذهان آنها میگذرد، با طمأنینه بالا رفت و اینچنین شروع کرد: بسم الله الرحمن الرحیم... صدای نوح آنچنان بلند بود که همگان را به حیرت انداخت و او ابتدای کلامش را با نامی غیر از بت ها شروع کرده بود و انگار باز هم می خواست دم از خدایی غیر از خدایان آنان زند. یکی از مترفین از جا برخاست و گفت: منظورت از به زبان آوردن این کلام چیست؟! دوباره می خواهی چگونه مردم را منحرف کنی و منظور تو کدام خداست؟! نوح نگاهی به جمع کرد و باز فرمود: خدای یکتا که آفریدگار زمین و آسمان است و بلندتر ادامه داد: شهادت می دهم لا اله الا الله... آدم الصفی الله... و ادریس الرفیع‌ الله.. و ابراهیم الخلیل الله... و موسی الکلیم الله‌... و عیسی المسیح خلق من روح القدس و محمد المصطفی آخر الانبیاء و هو رسول الله شهیدی علیکم و من نوح فرستاده خداوند یکتا به سوی شما هستم. لحن کلام نوح و کلمات مقدسی که بر زبان می راند انگار مردم را لال کرده بود، همگان مبهوت که این عظمت بودند که نوح باز نام مبارک خاتم الانبیاء را بر زبان جاری کرد و در این هنگام گویی قیامت بر پا شد. بت های اطراف مجلس شروع به لرزیدن کردند و تعدادی از آنها سرنگون شد و آتشی که در آتشدان ها شعله ور بود و مترفین با آن آتش سحر و جادو می کردند و اعمال ابلیسی انجام میدادند، خاموش شد و همگان در عمق جانشان می فهمیدند که بی شک نوح پیامبری از جانب خداست اما خوی آنها با اعمال شیطانی عادت کرده بود و نمی خواستند این واقعیت را به زبان آورند. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
سرما و نماز شب ( شهید غلامرضا ابراهیمی) نیمه‌های شب از سردی هوا، از خواب بیدار شدم هنوز تكان نخورده بودم كه متوجه شدم «شهید غلامرضا ابراهیمی» نیز بیدار است. او آرام از جا برخاست و هر سه پتوی خود را، روی بچه‌ها كه از شدت سرما مچاله شده و به خواب رفته بودند، انداخت. من نیز بی‌نصیب نماندم. یك پتو هم روی من انداخت. فكر كردم صبح شده كه حاجی از خواب برخاسته و دیگر قصد خواب ندارد ولی او وضو ساخت و به نماز ایستاد. او آن شب مثل همه شب‌ها تا اذان صبح به تهجد و راز و نیاز مشغول بود.
فرماندهی که از نماز شب فراری بود. علی توی خواب و بیداری فحش می داد. پتویش را می کشید روی سرش و می گفت” عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب الهی ها. نمی گذارید بخوابم.” ساعت خودش سر اذان زنگ می زد . بعضی شب ها تنها می خوابید ، توی چادر فرماندهی. یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را می شنیدم. تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب هاش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁خدایا... 💫دوستان و عزیزانی دارم 🍁رسمشان معرفت 💫یادشان صفای دل 🍁و دلشان پر از محبت 💫خدایا... 🍁آنگاه که 💫دست نیاز بسوی تو میآورند 🍁پرکن از آنچه 💫دررحمت‌ و برکت خدایی توست "شبتون بخیر "🍁
🌷۴نشانه اهل بهشت: 🌷«اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعُ عَلاماتٍ، وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ، وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلْبٌ رَحیمٌ وَ یَدٌ مُعْطِیَةٌ» امالی ص ۶۸ 🌷 امام صادق علیه السلام: اهل بهشت ۴ نشانه دارد: 🌷1.گشاده رو 🌷2 . گفتارش زيباست. 🌷3.مهربان 🌷4.باسخاوت
_ (2).mp3
3.55M
اثرات بیدار ماندن در صبح اثرات بیداری هر چه که از خیرات هست در همان ‌یک‌ ساعت مانده به صبح است 🎙مرحوم موسوی با ارسال این پیام صوتی برای دیگران، آنها را به نمازشب و سحرخیزی علاقه مند کنید. اجر شما با خداوند متعال
.. از خواب ما بین طلوع فجر و طلوع آفتاب اجتناب کند که از آن نهی شده است و مکروه می باشد . بعد از صبح و در تعقیب آن ، تا طلوع آفتاب به عبادت و به و و بپردازد .....🔅 📚منبع : کتاب « مقالات جلد سوم ، صفحه ۲۸۵ »
📍دستورالعملی از امام زمان علیه السلام برای رفع گرفتاری در حال اضطرار: یک وقتی برای من مشکلی پیش آمد که در عمرم تاکنون چنین مشکلی پیش نیامده است و به گونه ای بود که به تلف شدنم منتهی می شد. کاملاً مضطر شده بودم. این دستورالعمل را انجام دادم همزمان با تمام شدن آن، مشکلم حل شد. مشکل من به گونه ای بود که به حساب اسباب عادی اصلاً قابل حلّ نبود ولی جای شگفتی بود که با این عمل مشکل حل شد. :درباره کیفیت آن دستورالعمل، در دارالسلام عراقی چنین نقل شده است یک وقت ابن ابی البغل کاتب مورد غضب ابومنصورِ وزیر قرار گرفت به گونه ای که از ترس وزیر خود را مخفی کرد. وزیر به دنبال او بود و او هراسان و گریزان. شبی به کاظمین رفت و از کلیددار حرم خواهش کرد که شب را اجازه دهد تا در حرم بماند. او هم موافقت کرد. ابن ابی البغل شب در حرم مشغول توسّل و تضرّع بود. با این که درهای حرم بسته بود، ناگهان می بیند کسی وارد شد و مشغول زیارت حضرت کاظم و حضرت جواد علیهما السلام شد و شروع کرد به انبیاء اولوالعزم و ائمه علیهم السلام سلام داد. ولی در خطابات خود به حضرت ولی عصر علیه السلام سلام نداد. با خود گفت: شاید نام حضرت را فراموش کرده است یا از فرقه های منحرفی است که حضرت ولی عصر علیه السلام را قبول ندارند. آن شخص ناشناس فرمود: چرا از دعای فرج غافلی؟ سپس این عمل را به او تعلیم داد. ابن ابی البغل هم مشغول انجام عمل شد. آن مرد هم رفت. ابن ابی البغل، خادم حرم را صدا زد. خادم از دارالزیت بیرون آمد. از او پرسید: مگر شما درها را نبسته بودید؟ خادم پاسخ مثبت داد. پرسید: پس آن شخصی که داخل روضه آمد، چه کسی بود و چگونه آمد؟ خادم گفت: او مولای ما صاحب الزمان علیه السلام است و او را بارها در مثل این شب در اوقات خلوت دیده ام. هنوز آفتاب نزده بود که از حرم خارج شد و به مخفیگاه خود رفت. هنوز آفتاب بلند نشده در زده شد. در را باز کرد، عدّه ای از طرف وزیر پشت در بودند و امان نامه ای از طرف وزیر دادند و گفتند که وزیر تو را می خواهد. آیساً من الحیات نزد وزیر رفت. تا وارد شد، وزیر با قیافه ای بشّاش با وی برخورد کرد و گفت: رفته ای و شکایت مرا به حضرت ولی عصر علیه السلام کرده ای؟ سپس تعریف کرد که شب گذشته در خواب صاحب الزمان علیه السلام را دیده که مرا به ملاطفت با تو امر نموده است. ابن ابی البغل نیز حکایت تشرّف شب گذشته را برای وزیر بازگو کرد. وزیر از گناه ابن ابی البغل گذشت و او را از مقرّبین خودش قرار داد. در کیفیت آن ختم در نقل دارالسلام عراقی اغلاطی وجود دارد که باید با نقل بحارالأنوار و دلائل الإمامة مقابله و تصحیح شود. من هم در موقع انجام دستورالعمل، دعا را با هر دو کتاب مقابله کردم و هر جا نیاز بود، مطابق احتیاط عمل کردم. کیفیت عمل مطابق نقل بحارالأنوار از این قرار است: دو رکعت نماز بگذار و بعد از آن این دعا را بخوان: 📿«يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا مُنْتَهَى كُلِّ نَجْوَى وَ يَا غَايَةَ كُلِّ شَكْوَى يَا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعِينٍ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا» ده مرتبه بگو: یا رَبّاهُ، ده مرتبه بگو: یا سَیّداهُ، ده مرتبه بگو: يَا مَوْلَيَاه‏، ده مرتبه بگو: یا غایتاهُ، و ده مرتبه بگو: یا مُنْتَهی غایةِ رَغْبَتاهُ. سپس بگو: «أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ع إِلَّا مَا كَشَفْتَ كَرْبِي وَ نَفَّسْتَ هَمِّي وَ فَرَّجْتَ غَمِّي وَ أَصْلَحْتَ حَالِي‏» سپس حاجت خود را از خدا بخواه. سپس گونه راست خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: «َ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَاي‏»، بعد از آن گونه چپ خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: «أَدْرِکْنی» و این را بسیار تکرار کن. سپس آن قدر بگو: «اَلْغَوْثَ، اَلْغَوْثَ» تا نفس قطع گردد. بعد از آن سر بردار که خداوند به کرم خود حاجت تو را برآورده می کند، ان شاءالله 📖منبع :سایت آیت الله شبیری 📚بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 95 صفحه : 200 کتاب دلائل الامامه صفحه ۵۵۱
تاریخ فاطمی 8.mp3
40.45M
🎙 📌 جلسه 8 ✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
آیا بهشت و جهنم وجود ندارد و فقط بهشت و جهنم در درون ماست؟.mp3
6.59M
🎙 آیا بهشت و جهنم وجود ندارد و فقط بهشت و جهنم در درون ماست؟ ✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.