eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.7هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از نماهنگ مدرسه عشق جدیدترین اثر مرگ بر آمریکا 🎥 لبیک جوانان و نوجوانان دهه هشتادی و نودی قمی به سخنان صریح امروز امام خامنه‌ای در پاسخ به تهدیدهای ترامپ قمارباز
part12_final.mp3
14.78M
📗 📗 📚🎧 "آداب ، سنن و روش رفتاری حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله " اثر تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی با صدای قسمـــت : 12
نماهنگ هلهله مبروک.mp3
3.5M
🔊 | تنظیم 📝 هلهله مبروک 👤 کربلایی‌حسن
1401120610.mp3
23.51M
🔊 | 📝 سلام، ساکن نشونی امام حسین 👤 کربلایی 🌺 ولادت
بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی و پدافند… - Khamenei.ir.mp3
26.81M
✌️ بشنوید | در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش. ۱۴۰۳/۱۱/۱۹
یهود در قرآن و تاریخ 14.mp3
36.29M
🎙 📌 جلسه 14 ◀️ مهندسی معکوس یهود براساس احادیث و روایات شیعیان برای محقق نشدن ظهور و یا در دیرترین زمان ممکن باهدف تشکیل حکومت جهانی یهود بر غیر یهود... ◀️ بالانس بین مادیات و معنویات: رابطه معکوسی که هر چه یک طرف صعود کند، طرف دیگر افول و نزول می‌کند. ◀️ تغییر سبک زندگی از پنجاه سال پیش از زندگی ساده زیستانه به تجمل گرایانه. عناوینی مانند جهان سوم، کشورهای عقب افتاده، مستعمره و... با تدابیری مانند تولید فیلمها و سریالهایی با نمایش زندگیهای لوکس. ◀️ تبدیل جمهوری اسلامی ایران به بازار فروش محصولات بازار مشترک، با هدف چپاول پول و ثروت ایرانیان و پایین آمدن اعتقادات. ◀️ نمونه تلاشهای نفوذ یهود، با هدف تغییر سبک زندگی منتظران ظهور و فراموشی یاد امام زمان: ۱.جلوگیری از خود کفایی و تولید محصولات و اختراعات ایرانی ۲.فرار مغزها ۳.ورود کودکان به فضای مجازی، باهدف به دست گرفتن تربیت کودکان ما در مسیر زندگی حیوانی و شیطانی. و... ✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چه خوبه که 🦜کلید باشیم نه قفل 🌸نوازش باشیم نه سیلی 🦜با هم بخندیم نه به هم 🌸راه باشیم نه سد 🦜نمک لحظه‌ها باشیم 🌸نه نمک زخم‌ها 🦜دست هم رو بگیریم 🌸نه پشت پا بزنیم 🦜دنیـا 🌸ناچیز است.. محبت کنیم❤️
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️ﻭﺳﻌﺖِ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﻧﯿﺎﯼِ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ به اﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ، ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻭ ﺭﻓﺘﺎرِ ﺍﻭﺳﺖ... ﻫﺮ ﭼﻪ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﻣﺤﺒﺖ، ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ، ﺧﺮﺩ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺭﻭﺷﻦ‌ﺗﺮﯼ. ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺩﺕ، ﮐﯿﻨﻪ، ﻧﻔﺮﺕ، ﺧﺸﻢ ﻭ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎﺭﯾﮏ‌ﺗﺮﯼ... ﻫﯿﭻ ﻧﻘﺎﺏ ﻭ ﭘﻮﺷﺸﯽ ﺗﺎ ﺍَﺑﺪ يارایِ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻥ دنیای‌مان را ندارد و چه خوب که مملو از نور باشیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼☀️🌼 💛امروزتون مترنم به عطر خوش زندگی❣️ دلتون بی غصه💛 و نگاه خدا بدرقه لحظه هاتون🌼❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دوست من زندگی را نمیشود 🌿 به تعویق انداخت؛ 🌸نمیشود به آخر هفته ، تعطیلات 🌿و یا سالهای بعد از 🌸بازنشستگی موکولش کرد، 🌿زندگی راهمین الآن زندگی کن، 🌸فردا دير میشود. 🌿دوستان گلم هدیه ام راپذیرا باشید 🌸هدیه ای همراه با 🌿عشق و مهر و محبت💖 🌸نیکی و دعای خیر 🌿یکرنگی وصداقت 🌸و یک دنیا آرزوی خوشبختی
سامری در فیسبوک 🎬: دقایق به کندی می گذشت و بالاخره بعد از گذشت زمانی نه چندان کوتاه دیوارهٔ اتاق که بیشتر شبیه یک دخمهٔ نیمه تاریک و ترسناک با دیوارهایی از سنگ سیاه، کنار رفت و گویی این دیوار، دری بود به دنیای تاریک دیگری و از بین ان در مردی با هیبتی ترسناک و لباس هایی سرتا پا مشکی که شنلی مشکی هم روی دوشش بود و کلاه گرد مشکی کوچکی که معمولا یهودیان بر فرق سر می گذارند بر روی سر داشت. مایکل به محض ورود آن شبح ترسناک از جا بلند شد، حاخام جلوتر که امد، احمد تازه صورت گوشتالود او با چشم های درشت مشکی که هاله ای قرمز رنگ اطراف مردمک آن را گرفته بود، دید. مایکل که انگار مقام این مرد را بالاتر از خود می دانست قدمی پیش گذاشت و همانطور که تعظیم کوتاهی می کرد گفت: سلام حاخام بزرگ، درود یهو بر تو باد و بعد با اشاره به همبوشی ادامه داد: این مرد احمدالحسن است، همانطور که قبلا برایتان گفتم قرار است با کمک قوم برگزیده کاری بسیار بزرگ انجام دهد، کاری که تماما به نفع ملت ما و به ضرر دشمنان ماست،دشمنانی که نامشان در تلمود امده و به ما امر شده به هر طریق ممکن آنها را نابودسازیم، حال این مرد در خدمت شماست، به آن طریقهٔ معجزه کردن بیاموزید و اسرار عالم ماورائی را به او بنمایانید و طریقهٔ استفاده از آن را نیز بفرمایید. حاخام که چشم به دهان مایکل داشت از زیر چشم به همبوشی نگاهی انداخت و گفت: آیا او را توجیه کرده اید که هر امری ما کردیم بدون چون و چرا انجام دهد؟! مایکل دستی به شانه احمد همبوشی زد و گفت: ما روی این مرد خیلی سرمایه گذاری کردیم، پس نمی تواند روی حرف ما حرف بزند، او خوب می داند، اگر مخالف سخن ما کاری کند با مرگی دردناک از بین خواهد رفت واگر هم قدم با ما پیش برود هر انچه که در رؤیاهایش است برایش دست یافتنی خواهد شد و ما همه جانبه او را حمایت کرده و می کنیم. حاخام سرس تکان داد و گفت: بسیار خوب، پس ما را تنها بگذارید تا او را برای این مأموریت عظیم آماده نماییم. مایکل چشمی گفت و عقب عقب از در خارج شد و در را پشت سرش بست. حاخام به طرف احمد امد و همانطور که با نگاه تیز و گزنده اش او را آنالیز می کرد به سمت نیمکت سنگی اشاره کرد و گفت: برو بنشین. همبوشی بدون اینکه کلامی بگوید مانند گربه ای که ترسیده به طرف نیمکت رفت و نشست حاخام اطراف اتاق را نگاهی انداخت و سپس به طرف یکی از ستاره هایی که به دیوار وصل بود رفت، ستاره ای که از همه بزرگتر بود. کلیدی را که در ظاهر اصلا پیدا نبود و بیننده فکر می کرد یکی از نوشته های عجیب و غریب روی ستاره است، فشار داد ستاره به همراه دیوار پشت آن کناری رفت و دریچه ای که چنان عمیق هم نبود باز شد. با باز شدن دریچه بویی نامطبوع در فضا پیچید و همبوشی به نظرش رسید که شاید انجا روزنه ای به مستراح داشته باشد، حاخام دست برد و با احتیاط چیزی را بیرون اورد و همبوشی متوجه شد که آن شیئ چیزی جز یک کتاب نیست. حاخام کتاب را داخل چاله ای کوچک که به شکل یک تغار بود گذاشت و به احمد اشاره کرد که جلو برود. احمد نزدیک حاخام شد و با نگاه به دریچه گفت: بوی مشمئز کننده ایست میشود آن دریچه را ببندید؟! حاخام نگاه تندی به همبوشی کرد و گفت: با چه جرأتی از من این تقاضا را کردی، تو اصلا لیاقت... همبوشی با دستپاچگی به میان حرف حاخام پرید و گفت: من عذر خواهم، عفو بفرمایید،دیگر تکرار نمی شود، من به خاطر خودتان... حاخام نگذاشت حرف همبوشی تمام بشود و گفت: ساکت باش، من بعد هر چه گفتم بدون چون چرا انجام بده و اشاره به کتاب کرد و گفت: می دانی این چیست؟! همبوشی خیره به پایین و جلوی پایش شد، باورش نمی شد...این... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞