‼️نماز با چادر نازک
🔷س 4238: #نماز خواندن زن با #چادری که #حجم_بدن و دست ها در آن مشخص است، جايز مي باشد؟
✅ج: پیدا شدن حجم بدن اشکال ندارد اما اگر چادر در اثر نازکی، بدن نما باشد و عرفاً #ساتر و #پوشش محسوب نشود، نماز با آن صحیح نیست و تشخیص موضوع به عهده مکلف است.
#احکام_بانوان #نماز_خواندن_بانوان #شرایط_پوشش_در_نماز
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرگ_همسر
این که میگن اگه هرکدوم از زن وشوهر فوت کنن، طرفِ دیگه به همسرش نامحرم میشه درسته؟
یعنی نمیونه دست به همسرش بزنه یا دفن کنه
پاسخ صوتی حجت الاسلام والمسلمین فلاح زاده☝️
#بوقت_دلتنگی
دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم
دو قدم روضه بخوان، دو قدم گریه کنم
بروم سمت ضریحی که بهشتم آنجاست
تا به پابوس نگارم برسم گریه کنم
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
*روز مخصوص زیارت
4_5976828187911391135.mp3
6.1M
#زیارت_آل_یس
بنا بر روایات هر دوشنبه و پنجشنبه اعمال ما به محضر ولی زمان، صاحب الزمان علیه السلام عرضه می شود. بیایید با قرائت زیارت آل یس خود را به آن حضرت نزدیک تر کنیم.
خلاصه بحث پشت پرده کرونا- حجت الاسلام مهدوی ارفع.mp3
4.71M
خلاصه بحث پشت پرده کرونا
حجت الاسلام مهدوی ارفع
🗓 ۱۳۹۹٫۴٫۱۶
4_5983416491649795625.mp3
4.18M
طرح ختم خطابه غدیر
صوت بخش هفتم خطابه غدیر
4_5983416491649795624.pdf
4.05M
طرح ختم خطابه غدیر
متن خطابه غدیر-بخش هفتم
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
سنگین ترین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال قرار داده می شود صلوات بر محمد و اهل بیت اوست.✨
#ریحانہ🌸🍃
هر جا برود
حجبـــ و حیا پابرجاست🌺
در چادر شبـــ
چهرهے ماهش پیداستـــ🌙
آرایش صـــورتـــ
چه نیازے باشد❓
هر جاذبه اے
بڪـــر بماند زیباستـــ☝️
💕💕💕
✍آیٺ اللہ بهجٺ (رہ) :
✅شب که انسان می خوابد،
ملائکہ موکل بر انسان، او را
برای نماز بیدار می کنند.
و بعد چون انسان اعتنا نمی کند
و دوباره می خوابد
باز او را بیدار می کنند.
دوباره می خوابد، باز او را بیدار می کنند…
این بیداری ها تصادفی و از روی اتفاق نیسٺ،
بلکہ بیداریهای ملکوتی اسٺ کہ به وسیله
فرشتگان انجام می گیرد.
اگر انسان استفاده کرد و برخاسٺ،
آنها تقویت و تایید می کنند، و روحانیت
می دهند. وگرنہ متأثر می شوند و کسل
بر می گردند.
اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمی
بینید، اقلاً به آنها سلام کنید و تشکر نمایید!
روزی اگه مهدیمون بیاد :
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟
باطنت هست پسندیـده ی صـاحب نظری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
پـول بی شبـهـه و سالـم ز همـه دارایـی ؟
داری آنقـدر که یک هدیـه برایـش بخـری؟
حاضری گوشی همراه تو را چک بکنـد ؟
با چنین شرط که در حا فظـه دستی نبـری؟
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران ؟
میـتوان گفت تو را شیعـه ی اثنی عشـری؟
!! !! !! !! !! !! !! !! !!
😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمترین شئون عاقبت بخیری چیست؟؟
ولله ولله ولله مهمترین شئون عاقبت بخیری اطاعت از این حکیم فرزانه ولی امر هست
#عاقبت_بخیری
#ولی_امر
34.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید ابوتراب
با سخنرانی استاد خیرآبادی
🔸قرارگاه سایبری حضرت بی بی رقیه (س)
♥️ #پیامبر_اکرم (ص) فرمودند:
🍃 سرلوحه نامه اعمال مومن در قیامت؛
محبّت علی ابن ابی طالب (ع) است.
📖الغدیر؛ ج ۱
💕💕💕
🌠☫﷽☫🌠
🌸 ✨دستورالعمل مرحوم #سید_علی_قاضی برای رفع مشکلات دنیوی واخروی:✨🌸
✅#علاّمه_انصاری_لاهیجی که ازشاگردان مرحوم قاضی هستند ، فرمودند: روزی از ایشان پرسیدم که : در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟
📌 سید علی قاضی در جواب فرمودند:📌
🌟 ”پس از پنج مرتبه #صلوات و یک #آیة_الکرسی ، در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:🌟
💎 «اللّهُم اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تََجعَلُ فیها مَن تَشاءُ»“. إ ن شاء الله گشایش یابد.
✅ #علاّمه_انصاری فرمودند:من در مواقع گرفتاری های صعب و مشکلات لاینحلّ به این دستور عمل کردم و نتیجه های عجیب گرفتم.
مَن أخَذَ بالحَزمِ اسْتَظْهَرَ
آن كه دور انديش باشد، احتياط كند
َ
#امام_علی_علیه_السلام
#غررالحكم_حدیث7913
#انتشار_عمومی
🎯 درمان ساده و سریع بیماری #کرونا
1⃣⇦ فالوده سیب و عسل هر ۸ ساعت ۱ لیوان
2⃣⇦ غرغره کردن مخلوط سرکه سیب خانگی و نمک، رقیق شده(نصف لیوان آبجوش ولرم و نصف لیوان سرکه +نصف قاشق چایخوری نمک) هر ۶ ساعت ۱بار
3⃣⇦ هر ۱۲ ساعت در هر حفره بینی ۱قطره روغن بنفشه پایه کنجد
4⃣⇦ شیر و عسل گرم را هر ۱۲ ساعت یکبار جرعه جرعه با قاشق بنوشید(یک کاسه کوچک شیر + ۱قاشق چایخوری عسل)
✅ برخی از دوستان با این روش بیش از 300 نفر رو تا حالا تونستن درمان کنن به لطف خدا.
✔️ بله بهداشت رو رعایت بکنید ولی از کرونا نترسید.☺️😊
#طب_سنتی
💕💕💕
.
37
#اصلاح_خانواده
#اصلاح_دیگران 11
🔹قدم بعدی در اصلاح دیگران اینه که بستگی به مشکلش میتونید از سخنرانی های استاد پناهیان و سایر بزرگان استفاده کنید.
😞مثلا یه خانمی بود میگفت شوهرم نماز نمیخونه.😔
هر چی هم بهش میگم بدتر میشه.😔
❌گفتم شما نمیخواد بهش هی بگی نماز بخون. مجموعه سخنرانی استاد پناهیان رو با نام
"چگونه یک نماز خوب بخوانیم"
🔍از اینترنت بگیرید و توی خونه، زمان هایی که شوهرتون خونه هست، با صدای نسبتا بلند📢 گوش بدید طوری که صداش به شوهرتون هم برسه👤
💬نفس استاد و گرمی کلامشون جذب میکنه.👌🏼🌺✔️
💯خلاِصه رفته بود و این کار رو کرد و شوهرش نمازاش خیلی بهتر از خانمش شده الان😊
🌷بابا انسان ها آدم هستن. اگه قشنگ بهشون گفته بشه همه دین رو میپذیرن.
تنهامسیر آرامش...
💠تجربه ی یه زندگی واقعا مومنانه💠
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️ (قسمت31)
بهار با ناراحتے گفت:حالا جدے نمیاے؟
با یادآورے ماجراے چند روز پیش عصبے شدم،با حرص گفتم:نہ پس الڪے الڪے نمیام،پسرہ ے...
ادامہ ندادم،بهار بطرے آب معدنے رو گرفت سمتم.
_بیا آب بخور حرص نخور!
با عصبانیت دستم رو ڪوبیدم روے نیمڪت و گفتم:آخہ با خودش چے فڪر ڪردہ؟ڪہ عاشقشم؟لابد عاشق اون ریش هاش شدم!
بهار ڪمے از آب نوشید و نفس عمیق ڪشید!
متعجب گفتم:چرا اینطورے میڪنے؟
ڪمے رفت عقب انگار ترسیدہ بود! _خشم هانیہ!
پوفے ڪردم:بے مزہ!
یهو بهار با ترس بہ پشت سرم زل زد و بلند شد ایستاد،سریع گفت:سلام استاد سهیلے!
نفسم تو سینہ حبس شد!
دهنم باز موندہ بود،یعنے حرف هام رو شنیدہ؟!
بہ زور دهنم رو بستم،آب دهنم رو قورت دادم،هانیہ مگہ مهمہ؟خب شنیدہ باشہ!
اصلا حق داشتے!
سرفہ اے ڪردم و بلند شدم اما خبرے از سهیلے نبود!
با صداے خندہ ے بهار سرم رو برگردوندم!
با خندہ نشست،چپ چپ نگاهش ڪردم،همونطور ڪہ داشت مے خندید گفت:واے هانیہ!قبض روح شدیا!
حق بہ جانب گفتم:اتفاقا میخواستم ڪلے حرف بارش ڪنم!
چادرم رو مرتب ڪردم و دوبارہ نشستم!
_نمیشہ ڪہ نیاے!
بطرے آب معدنے رو برداشتم،همونطور ڪہ بہ بطرے زل زدہ بودم و مے چرخوندمش گفتم:خودم میخونم چند تا جلسہ ڪہ بیشتر نموندہ،جزوہ ها رو برام بیار!
بهار چیزے نگفت،چند دقیقہ بعد با تعجب خیرہ شد بہ ورودے ساختمون دانشگاہ سریع بلند شد و گفت:هانیہ پاشو بریم!
زل زدم بهش:چرا؟
دستم رو گرفت،بلند شدم،بنیامین با عجلہ داشت مے اومد بہ سمتمون،سهیلے و رسولے هم پشت سرش!
همہ چیز رو حدس زدم،چند قدم موندہ بود بنیامین بهم برسہ ڪہ سهیلے از پشت بازوش رو گرفت و با اخم گفت:سریع برو بیرون!
بنیامین پوزخندے زد و گفت:حسابم با تو جداست برادر!
رسولے با تحڪم گفت:ولش ڪن امیرحسین،الان از حراست میان!
سهیلے همونطور ڪہ بازوے بنیامین رو گرفتہ بود گفت:ولش ڪنم یہ بلایے سرشون بیارہ؟!
بنیامین انگشت اشارہ ش رو بہ سمتم گرفت و گفت:خودت بازے رو شروع ڪردے،منم عاشق بازے ام!
بدون اینڪہ حرف هاش روم تاثیر بذارہ زل زدم توے چشم هاش بدون ترس!
چیزے نگفتم،بازوش رو از دست سهیلے جدا ڪرد و از دانشگاہ خارج شد!
سهیلے همونطور ڪہ با اخم بہ رفتن بنیامین نگاہ مے ڪرد گفت:
شما مگہ ڪلاس ندارید؟!عذر تاخیر قبول نیست!
رسولے با دست زد رو شونہ ش و گفت:استاد من برم تا ترڪشت بہ من نخوردہ!
معلوم بود خیلے صمیمے هستن،سهیلے برگشت سمتش و آروم چیزے گفت،رسولے رو بہ من گفت:خانم هدایتے نگران چیزے نباشید حرف زیادے زد پروندہ ش براے همیشہ بستہ شد!
با خونسردے سرم رو تڪون دادم،بهار بازوم رو گرفت با لبخند گفت:نشنیدے استاد چے گفتن؟!بدو بریم سرڪلاس!
چشم غرہ اے بهش رفتم.
_برو بهار ڪلاست دیر نشہ!
سهیلے برگشت سمتم با تحڪم گفت:خانم هدایتے من اجازہ ندادم ڪلاس هام نیاید!سریع سر ڪلاس وگرنہ طور دیگہ اے برخورد مے ڪنم!
با تعجب نگاهش ڪردم،با خودش چند چند بود؟!
خواستم چیزے بگم ڪہ بهار بازوم رو بشگون گرفت و سریع دنبال خودش ڪشید بہ سمت ساختمون!
سهیلے همونطور ڪہ نزدیڪمون راہ مے اومد گفت:منظور من چیز دیگہ اے بود،اشتباہ برداشت ڪردید!
منظورش برام مهم نبود،ڪلا برام مهم نبود!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
گہ با مهر و لبخندے
گاهے بہ جنگ
آشناست حال و هوایت....
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️ (قسمت32)
آروم پاهام رو،روے برگ هاے خشڪ گذاشتم،ڪوچہ خلوت بود و چادرم رو باد بہ بازے گرفتہ بود.
ڪلید رو انداختم داخل قفل و چرخوندم،در خونہ باز بود،بہ نشونہ تاسف سرم رو تڪون دادم و همونطور ڪہ وارد خونہ مے شدم گفتم:مامان خانم خودت هے بہ ما گیر مے دے پاییزہ درو خوب ببندید اونوقت خودت درو تا آخر باز گذاشتے؟
چادرم رو درآوردم و آویزون ڪردم،مادرم جواب نداد!
در رو بستم و بلند گفتم:مامان!
جوابے نگرفتم،وارد آشپزخونہ شدم،هروقت بیرون مے رفت روے در یخچال برام یادداشت مے ذاشت،اما خبرے از یادداشت نبود!
حس بدے بهم دست داد،دلشورہ!
سریع موبایلم رو درآوردم و شمارہ موبایلش رو گرفتم،صداے زنگ موبایلش از اتاق خواب مشترڪش با پدرم اومد!
وارد اتاق شدم،در ڪمد باز بود و لباس ها روے زمین پخش شدہ بود!
نگران شدم،حتما اتفاقے افتاد بود!
موبایل رو از ڪنار گوشم پایین آوردم و در همون حین علامت قرمز رو لمس ڪردم!
با عجلہ رفتم بہ سمتم در و چادرم رو برداشتم،در رو باز ڪردم،داشتم چادرم رو سر مے ڪردم ڪہ شهریار وارد شد!
ڪمے آروم شدم،نگاهش افتاد بهم،صورتش درهم بود!
مطمئن شدم اتفاقے افتادہ!
رو بہ روش ایستادم و گفتم:داداش چیزے شدہ؟
چیزے نگفت و وارد خونہ شد!
ڪلافہ دنبالش رفتم.
_شهریار،داداشے دارم با تو حرف میزنم!چرا مامان نیست؟نگو نمیدونے!
برگشت سمتم،دستش رو برد بین موهاش و پوفے ڪرد!
با نگرانے نگاهش ڪردم اما چیزے نگفتم!
لب هاش بہ هم خورد:مریم تصادف ڪردہ!
گنگ نگاهش ڪردم فڪرم رفت سمت هستے دوماهہ!
گفتم:چیزیش شدہ!اتفاقے براے هستے افتادہ؟
سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد:نہ هستے همراهش نبودہ!
با تردید نگاهم ڪرد و ادامہ داد:هانیہ،مریم درجا تموم ڪردہ!
چشم هام رو بستم،سخت نفسم رو بیرون دادم!
خبر برام عجیب و نامفهوم بود!
مریم،مرگ،هستے،امین،علاقہ!
همش توے سرم مے چرخید!
احساس عجیب و بدے داشتم!
چشم هام رو باز ڪردم:بگو شوخے میڪنے!
سرش رو تڪون داد و اشڪے از گوشہ چشمش چڪید!
گذشتہ نباید برمے گشت!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے