❣❣
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت 41 بخش هفتم)
زن روے مبل نشستہ بود،با دیدن من لبخند زد و از روے مبل بلند شد!
رفتم بہ سمتش و سلام ڪردم،جوابم رو داد و گرم دستم رو فشرد.
مادرم رو بہ روش نشست و بہ من اشارہ ڪرد پذیرایے ڪنم.
وارد آشپزخونہ شدم و با سلیقہ مشغول چیدن میوہ ها توے ظرف شدم،ظرف میوت رو برداشتم و بہ سمت مادرم و مادر حمیدے رفتم.
بشقاب ها رو چیدم و میوہ تعارف ڪردم،مادر حمیدے با مهربونے گفت:زحمت نڪش عزیزم.
لبخندے زدم و گفتم:زحمت چیہ؟
نشستم ڪنار مادرم،مادر حمیدے با لبخند نگاهم ڪرد،چادر مشڪے و روسرے مدل لبانے سبز رنگش صورتش رو قاب ڪردہ بود،صورت دلنشین و مهربونے داشت رو بہ من گفت:من مادر یڪے از هم دانشگاهتیم....
سریع گفتم:بلہ میدونم.
_پس میدونے براے چے اینجام؟
سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم و تڪرار ڪردم:بلہ!
نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:با مادرت صحبت ڪردم و توضیح دادم،این پسر من یڪم خجالتیہ روش نشدہ با خودت صحبت ڪنہ
با تعجب گفتم:ولے دیروز بہ من گفتن!
لبخندش پررنگتر شد:پس گفتہ با من هماهنگ نڪردہ! آخہ انقدر خجالت میڪشید روش نشدہ آدرس بگیرہ تعقیبت ڪردہ.
پیشونیم رو دادم بالا و گفتم:تعقیبم ڪردن؟
سرش رو تڪون داد و گفت:آرہ یڪم عجول برخورد ڪردہ بهش گفتم باید من میومدم دانشگاہ باهات صحبت مے ڪردم،جووناے امروزے اید دیگہ!
دست هام رو بهم گرہ زدم،ادامہ داد:در واقع امروز اومدم براے ڪسب اجازہ ڪہ یہ وقت مناسب با همسرم و پسرم بیایم براے آشنایے بیشتر!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
❣❣
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت 41 بخش هشتم)
موهاے بافتہ شدم افتادہ بود روے شونہ م با دست انداختمشون روے ڪمرم و گفتم:پدر و مادر اجازہ بدن منم راضے ام تشریف بیارید!
مادر حمیدے از روے مبل بلند شد و گفت:ان شاء اللہ ڪہ خیرہ!
مادرم سریع بلند شد و گفت:ڪجا؟چیزے میل نڪردید ڪہ!
بلند شدم و ڪنارشون ایستادم،مادر حمیدے ڪش چادرش رو محڪم ڪرد و گفت:براے خوردن شیرینے میایم!
دفترچہ و خودڪارے از توے ڪیفش درآورد و مشغول نوشتن چیزے شد.
برگہ رو ڪند و گرفت بہ سمت مادرم:این شمارہ ے خودمہ هروقت خواستید تماس بگیرید.
با مادرم دست داد،دستش رو بہ سمت من گرفت و گفت:چشم امیدم بہ شماستا.
و گونہ م رو بوسید.
دستش رو فشردم،توقع انقدر گرمے و مهربونے رو از مادر یڪ طلبہ نداشتم.
حتے منتظر بودم بخاطرہ پوششم بد نگاهم ڪنہ!
واقعا مادر یڪ طلبہ بود!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
|⇦• #سرود_شنیدنی
ویژۀ سالگرد ازدواج امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و #روز_ازدواج با نوای حاج میثم مطیعی •✾•
دل پر از شادی ، لب پر از لبخند
شد شب عشق و شب مهر و شب پیوند
غرق لبخنده ، چهره داماد
دم گرفتن آسمونا که مبارک باد
همه فرشته ها سوره کوثر میخونن
همه بهشتیا تو این عروسی مهمونن
همه آسمونا بازم ستاره بارونن
مبارک باد ، مبارک باد
شب وصل مهر و ماه اومد مبارک باد
مَرَجَ البَحرَین ، وصل دو دریاست
اصلِ عشقُ اصل نورُ اصل وصل اینجاست
بی نهایت شد ، نور این عالم
حق دو آینه گذاشته روبروی هم
چه شکوهی داره این جشن پر از مهر ساده
خونه کوچیکشون به ذکر یارب آباده
همه هستی ما فدای این خونواده
مبارک باد ، مبارک باد
شب وصل مهر و ماه اومد مبارک باد
کاری کن یا رب ، که جوونامون
برسن به همدیگه با دلِ خوش آسون
پر عروسی شه ، همه شهرامون
با لب خندون و با مخارج ارزون
مسکن همه فراهم شه علی برکت الله!
شرِ این گرونیا کم شه علی برکت الله!
پشتِ غول مشکلات خم شه علی برکت الله!
مبارک باد ، مبارک باد
گل بریزین سر راه عروس و دوماد
شاعر: محمد مهدی سیار
JashnEzdevajImamAli-HazratZahra1398[03].mp3
3.33M
|⇦• #سرود_شنیدنی
ویژۀ سالگرد ازدواج امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و #روز_ازدواج با نوای حاج میثم مطیعی •✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
به فاطمه فرمود: چیزی جُز زِرِهام ندارم...
بابایمان با تمـام مـردانگیاش
به خواستگاری مادرمان رفت
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
مروری بر بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار روز گذشته نخست وزیر عراق.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
استاد کفیل_ تسبیح منتظران 1.mp3
914.9K
🔸سُوَر مسبّحات🔸
پیامبر اکرم(ص) هر شب پیش از خواب سورههای مسبحات را قرائت مینمود و میفرمود: «در مسبحات آیهای است بهتر از هزار آیه»
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
✨🌹❤️💐✨🌹❤️💐
پیامبر اکرم(ص) در روز بعد از عروسی به خانه امام علی (ع) آمد و از آن حضرت پرسیدند: «همسرت را چگونه یافتی؟»
عرض کرد: «خوب یاوری است بر طاعت و بندگی خدا.» حضرت از فاطمه نیز همین سوال را پرسید، فاطمه عرض کرد: «بهترین شوهر است.»
📚(بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۱۷)
💕💕💕
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید :
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهايى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم ...
#داستانک_ها
#بهمددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#من_ماسک_میزنم
#درخانه_بمانیم
💕💕💕