|⇦•قرارمون بود بیای..
#سینه_زنی و توسل به سه ساله حضرت اباعبدالله، حضرت رقیه سلام الله علیهما به نفس سیدرضا نریمانی •✾•
قرارمون بود بیای ، سر قرارم پدر
حالا که تو اومدی ، آروم ندارم پدر
قرار بود بیای پیش رقیّه تو خرابه
کو آغوشت تو آغوشت بخوابه
چشاتو وا کن این آفتاب بتابه
سرت رو میبوسم به روی زانوهام
نیفتی از دستم امون از بازوهام
نه تو دستی داری نه من مویی دارم
که دستاتو بابا بذاری تو موهام
دست حرامی شده ، حوالۀ صورتم
این جای انگشتره نه چالۀ صورتم
تو گوشم صدایِ مادرت میپیچه بابا
که افتاده کنارِ کوچه بابا
فدک، کوچه، کتک، یعنی چه بابا؟
یه بی رحم ظالم منو زجر آور زد
که انگاری قنفذ لگد به مادر زد
بهش گفتم آقا این انگشتر مالِ
بابامه اون هم با همون انگشتر زد
دلم گرفته چقدر، دلخورم از آدما
به گریه افتادم از، خنده ی نا محرما
نگاه کن منو عمه الآن هم سنیم انگار
نگاه کن پیر شدیم تو کوچه بازار
ما بودیمو یه عده مردم آزار
اگه جا میموندم کتک میخورد عمه
به سختی تا اینجا منو آورد عمه
حالا قبل از اینکه بمیرم آهسته
میدونم قبل از من واسه تو مُرد عمه
شاعر: #محمد_اسدالهی
babolharam - shabe 3 moharram1399 - narimani.mp3
6.1M
|⇦•قرارمون بود بیای..
#سینه_زنی و توسل به سه ساله حضرت اباعبدالله، حضرت رقیه سلام الله علیهما به نفس سیدرضا نریمانی _ شب سوم 99•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
اگر لازم شود، کفش هایمان را هم در میآوریم؛
میگویند که این #انقلاب،برای پابرهنههاست!
#انقلابمان_را_پس_میگیریم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش امام حسین شکوه کنید تا یک نظری بکنند
🔸۳۱ شهریور ۹۹ | رهبر انقلاب:حالا بحث اربعین پیش آمده بعضیها خوب عاشق امام حسیناند عاشق اربعیناند. حالا شماها خودتان رفتید، بنده که محروم هم بودم و مشتاق هم بودم: گرچه دوریم، به یاد تو سخن می گوییم
🔹 اما رفتن برای راهپیمایی اربعین فقط متوقف به صلاحدید مسئولان ستاد ملی مبارزه با کروناست. اگر گفتند نه، که تا الان گفتند نه، باید همه تابع باشند. اینی که ما بلند شویم برویم دم مرز. مثلا اظهار ارادت به حضرت بکنیم. نه، از توی خانه اظهار ارادت بکنیم.
🔹 روز #اربعین همه بنشینند، دو سه تا زیارت مهم روز اربعین وارد است. زیارت اربعین را بشینید مردم بخوانند با حال و با توجه، و پیش امام حسین (علیه السلام) شکوه کنند بگویند یا سیدالشهدا ما دلمان میخواست بیاییم، نشد، وضع این جوری است تایک نظری بکنند یک کمکی بکنند.
‼️ادرار بچه شیرخوار
🔷س 5341: آیا #ادرار بچه #شیرخوار #نجس است؟
✅ج: ادرار بچه شیر خوار نجس است و در این حکم بین دختر و پسر تفاوتی نیست.
#احكام_نجاسات #بول_بچه_شيرخوار
🏴سجده زیارت عاشورا
🔷س 5342: اگر هنگام خواندن #زیارت_عاشورا، #مُهر برای سجده پیدا نشود، چه باید کرد؟
✅ج: به #قصد_رجا به هر صورت که می تواند، #سجده کند.
احكام_سجده_عاشورا
🍃 💖🍃💖🍃💖🍃
مطابق #محاسبات_نجومي
#تقویم_اسلامی_نجومی_سه_شنبه
اول مهر ۱۳۹۹ هجری شمسی
چهارم صفر ۱۴۴۲ هجری قمری
۲۲ سپتامبر ۲۰۲۰ میلادی
🌸 اذکار سه شنبه :
- یا اَرحَمَ الرّاحِمین ( 100مرتبه )
- یا اللهُ یا رَحمانُ
- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت
🌸 این سه شنبه روز خوبی است برای امور زیر مناسب است:
🔹زراعت و کشاورزی
🔹نقل و انتقال و جابجایی
🔹خرید و فروش و امور تجاری
🔹امور ساختمان سازی و بنایی
🔹آغاز علم آموزی و تعلیم تعلم
🔹امور درمانی و معالجات
🔹امور صید و شکار
☝ مسافرت #مکروه است و خوف خطر میرود در صورت ضرورت حتما با #صدقه همراه باشد.
🌹 نوزادی که امروز متولد شود مبارک و خوش قدم و شایسته باشد به امید خدا.
🌷 سه شنبه شب (سه شنبه که شب شد) مباشرت برای فرزند دار شدن ، مکروه است و باید از آن #پرهیز شود.
✂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری خوب نیست و موجب غم و اندوه می گردد.
🚫 #خون_دادن یا #حجامت#فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری ، خوب نیست و موجب درد سر می گردد.
🚫 سه شنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. (به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد).
🔸️️ این سه شنبه برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است.
وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
#اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹اذان صبح:۲۸ : ۰۴ 🔹طلوع آفتاب:۵۲ : ۵
🔹اذان ظهر:: ۵۷: ۱۱ 🔹غروب آفتاب: ۰۱ : ۱۸
🔹اذان مغرب: ۱۹ : ۱۸ 🔹نیمه شب شرعی: ۱۴: ۲۳
💫ذات الکرسی عمود ۲۳:۱۲
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #سه_شنبه است
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاووس ،سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190.، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
17.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرائت دعاى هفتم صحیفه سجّاديه
با نواى حاج محمود كريمى
(اين دعا به هنگام خوف از شدائد، رفع بلا و گرفتاریها توصيه شده است.)
❤️💞❣💛❤️💞❣💛
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤
#قسمت_بیست_هفتم
_إ اسماء مـݧ هنوز کلے حرف دارم
حرفاے اصلیم مونده...
باشہ داداش بگو
فقط یکم زودتر صب باید پاشم و بقیشم کہ خودت میدونے
چیہ انقد زود داداشت و فروختے❓
إ داداش ایـݧ چہ حرفیه❓شما حرفتو بزݧ
راستش اسماء مـݧ بہ مامانینا نگفتم آموزشیم تو یزد دیگہ تموم شد بخاطر خدمات فرهنگے و یہ سرے کارهاے دیگہ ادامہ ے خدمتم افتاده تو سپاه تهراݧ
_إ چہ خوب داداش،ماماݧ بفهمہ کلے خوشحال میشہ
اره تازه استخدام سپاه هم میشم
فقط یہ چیز دیگہ
چے❓
_چطورے بگم اخہ❓إم-إم
بگو داداش خجالت نکش نکنہ زݧ میخواے
اره...
اره❓😳
ینے از یہ نفر چیزه
داداش بگو دیگہ جوݧ بہ لبم کردے.
اسماء دوستت بود زهرا
خب❓خب
هموݧ کہ باهم یہ بارم رفتید تشیع شهدا...تو بسیج مسجد هم هست
_خب داداش بگو دیگہ
اسماء ازدواج کرده❓
اخ اخ داداش عاشق شدے.ازدواج نکرده
اسماء با ماماݧ حرف میزنے❓
اوووو از کے تاحالا خجالتے شدے❓
حرف میزنے یا❓
اره حرف میزنم پس بگو چرا لاغر شدے غم عشقے کشیدے کہ مپرس
از رو تخت بلند شد و گفت:
هہ هہ مسخره بگیر بخواب فردا کلے کار داری
_باورم نمیشد اردلاݧ عاشق شده باشہ ولے خوب مگہ داداشم دل نداشت❓
بعدشم مگہ فکر میکردم سجادے از مـݧ خوشش بیاد.
_ساعت ۱۱بود تقریبا آماده بودم
یہ روسرے صورتے کمرنگ سرم کردم زنگ خونہ بہ صدا در اومد
از پنجره بیرونو نگاه کردم سجادے داشت با دست موهاشو درست میکرد😂😂😂
خندم گرفتہ بود چہ تیپے هم زده.
_از اتاق اومدم بیروݧ اومدم خدافظے کنم کہ اردلاݧ عصبانے و با اخم صدام کرد کجا❓
سرجام خشکم زد
خندید و گفت نترس بابا وایسا منم بیام تا جلوے در حالا چرا انقد خوشگل شدے تو❓
خندیدم و گفتم بووووووودم
دستمو گرفت و تا جلوے در همراهیم کرد
سجادے وقتے منو اردلاݧ دست تو دست دید جا خورد و اخماش رفت توهم
مثلا غیرتے شده بود
خندم گرفت و اردلاݧ ومعرفے کردم
سلام آقاے سجادے برادرم هستـݧ اردلاݧ
انگار خیالش راحت شد اومد جلو با اردلاݧ دست داد
_سلام خوشبختم آقاے محمدے
سلام همچنیـݧ آقاے سجادے
اردلاݧ بهم چشمکے زد و گفت:
خوب دیگہ برید بہ سلامت خداحافظ بعد هم رفت و در و بست
_تو ماشیـݧ بازهم سکوت بود
ایندفعہ مـݧ شروع کردن بہ حرف زدݧ
خب،خوبید آقاے سجادے❓خوانواده خوبن❓
لبخندے زد و گفت:الحمدوللہ شما خوبید❓
بلہ ممنوݧ
خب شما بگید کجا بریم خانم محمدے❓
مـݧ نمیدونم هر جا صلاح میدونید
روبروے آبمیوہ فروشے وایساد
رفتیم داخل و نشستیم
خوب چے میل دارید خانم محمدے
آب هویج از پرویے خودم خندم گرفتہ بود
آقا دوتا آب هویج لطفا
انشا اللہ امروز دیگہ حرفاموݧ رو بزنیم و تموم بشہ
انشااللہ
خوب خانم محمدے شما شروع کنید
_مـ❓باشہ...
ببینید آقاے سجادے مـݧ نمیدونم شما در مورد مـݧ چہ فکرے میکنید ولے اونقدرام کہ شما میگید مـݧ خوب نیستم.
آهے کشیدم و ادامہ دادم
شما ازگذشتہ ے مـݧ چیزے نمیدونید مـݧ بهاے سنگینے و پرداخت کردم کہ بہ اینجا رسیدم
شاید اگہ براتوݧ تعریف کنم منصرف بشید از ازدواج با مـ....
سجادے حرفمو قطع کرد و گفت:
خواهش میکنم خانم محمدے دیگہ ادامہ ندید مـݧ با گذشتہ ے شما کارے ندارم مـݧ الاݧ شمارو انتخاب کردم و میخوام و اینکہ...
واینکہ چی❓
امیدوارم ناراحت نشید مـݧ نامہ اے رو کہ جا گذاشتید بهشت زهرا رو خوندم
البتہ نمیدونستم ایـݧ نامہ براے شماست اگہ میدونستم هیچ وقت ایـݧ جسارت و نمیکردم
اخرش کہ نوشتہ بودید "اسماء محمدے"
متوجہ شدم کہ نامہ ے شماست
یکے از دلایل علاقہ ے مـݧ بہ شما هموݧ چیزهایہ کہ داخل نامہ بود
فکر کنم سوالاتتوݧ راجب چیزهایے کہ میدونستم رفع شده
بهت زده نگاهش میکردم
باورم نمیشد با اینکہ گذشتمو میدونہ بازم انقدر اصرار داره بہ ازدواج
سرشو آورد بالا از حالت چهره ے مـݧ خندش گرفتہ بود
_آب هویجا روآوردݧ
لیواݧ آب هویج و گذاشت جلوم وبدوݧ ایـݧ کہ نگاهم کنہ گفت:بفرمائید اسماء خانم بہ اینطور صدا کردنش حساسیت داشتم
دلم یجورے میشد...
بابا ادامه داره😂منتظر تموم شدنش نباشید🤗
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
قسمت 28غرق تو افکار خودم بودم
کہ متوجہ شدم داره دستشو جلوے صورتم تکوݧ میده صدام میکنہ
خانم محمدی❓
بہ خودم اومدم
هاااا❓چییییی❓بلہ❓
یہ لحضہ نگاهموݧ بهم گره خورد
انگار همو تازه دیده بودیم
چند دیقہ خیره با تعجب بہ هم نگاه میکردیم
_چہ چشمایے داشت...
_چشماے مشکے با مژه هاے بلند،با تہ ریشی کہ چهرشو جذاب تر کرده بود
چرا تا حالا ندیده بودم خوب معلومہ چوݧ تو چشام نگاه نمیکرد
سجادے بہ چے خیره شده بود❓
فقط خودش میدونست
_احساس کردم دوسش دارم،بہ ایـݧ زودی.
با صداے آقایے یہ خودموݧ اومدیم
آقا❓چیز دیگہ اے میل ندارید❓
از خجالت سرمونو انداختم پاییـ.
لپام قرمز شده بود دلم میخواست زمیـݧ دهـݧ باز کنہ مـݧ برم توش
_سجادے هم دست کمے از مـݧ نداشت
مرد خندید و رو بہ سجادے گفت نامزد هستید❓
سجادے اخمے کردو گفت نخیر آقا بفرمایید.
هموݧ طور کہ سرموݧ پاییـݧ بود مشغول خوردݧ آب هویج شدیم
گوشیم زنگ خورد
مریم بود ینے چیکار داشت❓
جواب دادم:
_الو سلام
-سلااااااام عروس خانم بے معرفت چہ خبر❓
اقا داماد خوبـ❓
کجاے بحثید❓
تاریخ عقد و اینام کہ مشخص شده دیگہ❓
واے حالا مـݧ چے بپوشم خدا بگم چیکارت نکنہ اسماء همہ ے کارات هول هولکیہ....ماشااالا نفس کم نمیورد.
جلوے سجادے نمیتونستم چیزے بگم
یہ لبخند نمایشے زدم و گفتم:
مریم جاݧ بعدا خودم باهات تماس میگیرم فعلا...
إ اسماء وایسا قطع نکن اس...
گوشے و قطع کردم
انقد بلند حرف میزد کہ سجادے صداشو شنیده بود و داشت میخندید
از خندش خندم گرفت
_سوار ماشیـݧ شدیم مونده بودیم کجا باید بریم
سجادے دستش و گذاشت روفرموݧ و پووووووفے کرد و گفت:
خوب ایندفہ شما بگید کجا بریم❓
بہ نظریم یہ پارکے جایے حرفامونو بزنیم
باشہ چشم ....
ادامه دارد
بامــــاهمـــراه باشــید🌹