#مردی_در_آینه
#قسمت_صد_يک: غبار
حال غريبي درون وجودم رو پر کرده بود ... و ميان تک تک سلول هام موج مي زد ... مثل پارچه کهنه اي شده بودم که بعد از سال ها کسي اون رو تکان داده ... تمام افکار و برنامه ريزي هام مثل غبار روي هواي معلق شده بود ... پرده اشک چشمان دنيل، حالا روي قرنيه چشم هاي من حائل شده بود ...
من مونده بودم و خودم ... در برابر بانويي که بيشتر از چند جمله ساده نمي شناختمش ...
و حالي که نمي فهميدم ... به همه چيز فکر مي کردم ... جز اين ...
نشسته بودم کنار ديوار ... دقيقه ها چطور مي گذشت؟ ... توي حال خودم نبودم که چيزي از گذر زمان و محيط اطرافم درک کنم ... تا اينکه دستي روي شانه ام قرار گرفت ...
بي اختيار سرم به سمتش برگشت ... چهره جواني، بين اون همه نور و چراغ صحن، مقابل چشمان تر من نقش بست ...
ـ سلام ... اينجا که نشستيد توي مسيره ... امکان داره جای دیگه ای بشینید؟ ...
نگاهم از روي اون برگشت روي چند نفري که با فاصله از ما ايستاده بودن ... به خودم اومدم و از جا بلند شدم ...
ـ ببخشيد ... نمي دونستم ...
هنوز قدم از قدم برنداشته بودم که يهو به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... برگشتم سمتش ... هنوز اونجا ايستاده بود ...
ـ تو انگليسي حرف زدي ...
لبخند خاصي روي لب هاش نقش بست ... و به افرادي که ازشون فاصله مي گرفت اشاره کرد ...
ـ باهاتون که فارسي حرف زدن واکنشي نداشتيد ...
معقول بود و تعجب من احمقانه ...
ـ چرا اينجا نشستيد و وارد نمي شيد؟ ...
ـ من به خداي شما ايمان ندارم ...
جايي از تعجب توي چهره اش نبود ... اما همچنان با سکوت به من نگاه مي کرد ... سکوتي که سکوت من رو در هم شکست ...
ـ همراه هاي من مسلمان هستن ... براي زيارت وارد حرم شدن ... من اينجا منتظرشون هستم ...
توي صحن، جاي ديگه اي براي من پيدا کرد ... جايي که اين بار جلوي دست و پاي کسي نباشم ...
ـ اما شبيه افراد بي ايمان نيستي ...
نشست روي زمين، کنار من ...
ـ چرا اين حرف رو ميزني؟ ...
ـ چه دليلي غير از ايمان، شما رو در اين زيارت، با همراه مسلمان تون، همراه کرده؟ ...
چند لحظه به چهره اش نگاه کردم ... آرام ... با وقار ... محکم ... با نگاهي که انگار تا اعماق وجودم پيش مي رفت ...
سکوت عميقي بين ما حاکم شد ... ديشب با کسي حرف زده بودم که فقط چند ساعت از آشنايي من با اون مي گذشت ... و حالا کسي از من سوال مي پرسيد که اصلا نمي شناختمش ... نمی دونستم آیا پاسخ اين سوال، پاسخي بود که در جواب سوال اين غريبه بدم یا نه؟ ...
و من همچنان به چشم هاي مطمئن و پرسشگر اون خيره شده بودم ...
نگاهم براي لحظاتي برگشت سمت گنبد و ايوان آينه ... و بستم شون ...
نور و تصوير حرم، پشت پلک هاي سنگين و سياه من نقش بست ... بين من و اون جوان، فقط يک پاسخ فاصله بود ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🏴 امام كاظم عليه السلام:
🔳إنَّ العاقِلَ لایَکذِبُ و إن کانَ فیهِ هَواهُ
🔳خردمند دروغ نمىگوید، اگرچه میل او در آن باشد.
📕 تحف العقول ص ۳۹۱
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر برجام نبود چه میشد؟
▫️پاسخ صریح دکتر جلیلی به ادعای اخیر پزشکیان!
⭕️ اخیراً پزشکیان مدعی شده بود که جلیلی پاسخی برای سوالش «اگر برجام نبود چه میشد» نداده است.
مداحی آنلاین - موسی بن جعفر باغری قان - شهروز حبیبی.mp3
6.95M
🔳 #شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)
🌴موسی بن جعفر باغری قان
🌴جان وردی دینجلدی
🎤 #شهروز_حبیبی
⏯ #سینه_زنی #ترکی
مداحی آنلاین - در کنج زندان بلا جان می سپارم - جواد مقدم.mp3
4.64M
🔳 #شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)
🌴در کنج زندان بلا جان می سپاریم
🌴غیر از غم یاران خدایا غم نداریم
🎤 #جواد_مقدم
⏯ #واحد
مداحی آنلاین - مصائب امام موسی کاظم - شهید مطهری.mp3
2.14M
♨️مصائب امام موسی کاظم(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤استاد #شهید_مطهری
با دیده گریان و با قلب مضطر
ناله دارم در غم موسی بن جعفر
با غل و زنجیر از زندان بَغداد
یوسف فاطمه(س) گردیده آزاد
#یا_باب_الحوائج_ع🏴
#شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)🥀
#تسلیٺ_باد🏴
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سفرهی موسی بن جعفر علیهالسلام
🔰 #صابر_خراسانی و #پویانفر
مداحی آنلاین - برای آینه بودن که انتخاب شدم - میرداماد.mp3
6.51M
🔳 #شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)
🌴روضه باب الحوائج
🌴برای آینه بودن که انتخاب شدم
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
⏯ #روضه
#یا_ڪاظم_الغیظ💔
ما بےقرارِ روضہهاے #ڪاظمینیم
مثلِ رَئوفِ این حـرم در شور و شینیم
دربَندِ نفْسِ خود #گرفتاریم اما
آزادهایم از لحظہاے ڪہ با حسینیم
#یا_باب_الحوائج_ع🏴
#شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)🥀
#تسلیٺ_باد🏴
مداحی آنلاین - گنبد زیباتو عشقه - جواد مقدم.mp3
2.11M
🔳 #شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)
🌴گنبد زیبات عشق یا موسی بن جعفر
🌴ایوون طلات عشق یا موسی بن جعفر
🎤 #جواد_مقدم
⏯ #شور