eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.9هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
1_451374336.pdf
257.1K
متن دعای ندبه
✴️ جمعه 👈 22 اسفند 1399 👈 28 رجب 1442👈 12 مارس 2021 🏛مناسبت های دینی و اسلامی . 🌹اولین نماز جماعت در اسلام توسط پیامبر و علی صلی الله علیهما وآلههما 🐪 خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه "۶۰ هجری " 😭. 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️ روز مبارک و محمودی است برای : ✅ خواستگاری ، عقد ، ازدواج . ✅ درختکاری . ✅ مناظره و گفتگو . ✅ ورود بر رؤسا و مسؤلین . ✅ تهیه ضروریات و خرید عید . ✅ دیدار دفتر داران و منشیان . ✅ وآغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است 👶 مناسب زایمان و نوزادش زیبا و خوشرو و روزی دار و محبوب مردم و عمری طولانی خواهد داشت . ان شاءالله ✈️مسافرت : سفر بعداز ظهر آغاز شود و خوب است . 🔭 احکام و اختیارات نجومی : 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی است برای امور زیر : ✳️ برای دادن سفارشات تجاری . ✳️ بذر افشانی و کاشت . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ آغاز معالجه و درمان . ✳️ و افتتاح پروژه ها و شروع به کار نیک است. 👩‍❤️‍👩 انعقاد نطفه و مباشرت مباشرت امروز : مباشرت پس از وقت فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل از آن دانشمند مشهور گردد . ان شاالله 💑 انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب : امشب ( شب شنبه ) ، فرزند امکان سقط شدن دارد و اگر به دنیا بیاید ممکن است گروهی بی گناه را هلاک سازد . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ، (سر و صورت) ، خوب نیست . 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن سبب قوت دل می شود . ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸
‼️شستن ظاهر بدن در غسل 🔷س 5321: آیا در ، کفایت می کند؟ آیا قرار دادن گوشگیر در گوش ـ هنگام غسل ـ برای جلوگیری از نفوذ آب به گوش جایز است؟ ✅ج: در غسل شستن داخل چشم و بينى و گوش و غير اين‏ها واجب نيست‏؛ بنابر این اگر بدنه گوشگیر کاملا داخل گوش قرار می گیرد و قسمت پیدا و آشکار گوش را نمی پوشاند، اشکال ندارد.
مداحی آنلاین - بخاطر مادرم - استاد عالی.mp3
4.03M
♨️بخاطر مادرم 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
دعای‌ندبه🎼مهدی‌میرداماد.mp3
12.18M
🤲 دعای ندبه 🎙 با نوای سید مهدی میرداماد🤲🤲🤲
Hadise Kesa Farahmand_0.mp3
3.59M
🍃🌹 🌹 صوتی حدیث کسا 👤باصدای استاد فرهمند
‼️ممنوعیت رجوع به عقل در فرض نیافتن پاسخ 🔷س 5322: در صورتی که مقلد از مرجع تقلید سؤال نماید ولی ایشان به دلایلی پاسخ ندهند و از سایر مراجع نیز جواب‌های متفاوتی دریافت کرده باشد می‌تواند با رجوع به عقل خویش اقدام نماید؟ ✅ج: در فرض مذکور جای رجوع به عقل نیست و باید احتیاط کند یا از مجتهد جامع الشرایط دیگری که در آن مورد فتوا دارد تقلید نماید. 📕منبع: leader.ir
Yaghoot 159.mp3
2.78M
🍃🌷دعای عهد🌷🍃 با امام زمان علیه السلام عهد ببندیم..
زیارت‌جامعه‌کبیره۩سماواتی.mp3
13.54M
.: ا💠۩﷽۩💠ا 📖 زیارت جامعه کبیره گنجینه معرفت ائمه معصومین (ع) که از امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است 🎙 با صدای حاج مهدی سماواتی
زیارت‌امین‌الله-علی‌فانی﷽۩.mp3
2.92M
🕌 زیارت امین الله 🎙 با نوای علی فانی
شستن بار دوم در بین مردم شایع است که شستن اعضای وضو بار اول واجب و بار دوم مستحب و بار سوم حرام است. در حالی که شستن بار دوم از نظر برخی مراجع جایز است نه مستحب.1 اما برخی از مراجع تقلید همچون صافی , سیستانی و بهجت مرتبه دوم را مستحب می دانند .2 مکارم: احتیاط واجب ترک مرتبه دوم است3 1. توضیح المسائل امام خمینی«ره» , م248 2. توضیح المسائل مراجع , ج1 , ص165 3. همان , ص16 , م248
انعطاف در احکام برخی از مردم تصور می کنند احکام و دستورات دینی سخت و مشکل است، درحالی که هم دستوراتش آسان و هم در شرایط سخت انعطاف پذیر است.  مثلا اگر شخص بیمار باشد و نتواند نماز را ایستاده بخواند می تواند نشسته بخواند. اگر نمی تواند وضو بگیرد می تواند تیمم کند. اگر روزه برای شخص ضرر داشته باشد نباید بگیرد، تا علم و یقین به نجاست پیدا نشود همه چیز پاک است، اگر انسان ناچار شود در زمین گل آلود نماز بخواند و بدن و لباس او آلوده شود، باید در حالت ایستاده نماز بخواند. و برای سجده با سر اشاره کند و تشهد را ایستاده بخواند.1 کسی که به احکام اسلامی آشنایی داشته باشد می داند که اسلام در تمامی ابواب فقهی، شرایط آسانی را برای مکلفین قرار داده است. 1. توضیح المسائل مراجع، ج1، ص605، م1074
اسماء متبرکه بسیاری از مردم در حین خانه تکانی اسماء متبرکه موجود در منزل را٬ در کنار زباله ها قرار می دهند. در حالی که چنین کاری شرعا جایز نیست و روش‌های از بین بردن و امحاء اسماء متبرکه بدین شرح است: 1. داخل آب روان بیندازیم به شرطی که بی‌احترامی نشود. 2. داخل چاهی که غیر قابل استفاده است و استفاده نخواهد شد، بیندازیم. 3. داخل ظرف آبی بگذاریم تا به مرور زمان نوشته‌ها پاک شوند. 4. دفن کردن آن‌ها در جایی که بی‌احترامی به آن‌ها نشود. 5. خمیر کردن آن‌ها درصورتی‌که بی‌احترامی نشود. 6. دادن به بازیافت اگر اطمینان به عدم هتک حرمت است، اشکال ندارد و گرنه راه خوبی نیست. رساله تخصصی فقه و احکام
آداب و رسوم گاه برخی از مردم آداب و رسوم محلی خود را به پای دین می گذارند و حکم دینی بر آن بار می کنند مثلا گرفتن مراسم شب هفت و چهلم و سالگرد میت را از واجبات می دانند و اگر کسی بخواهد مخارج چنین مراسم هایی را در امور خیریه ای چون نجات جان بیمار، ادای بدهی بدهکار و... صرف کند، مذمتش می کنند. یا اگر همسر شخصی بمیرد تا یک سال و گاهی تا آخر عمر ازدواج مجدد را بر خود حرام می دانند و آن را یک ارزش برای خود تلقی می کنند، در حالی که گاه ازدواج نکردن آثار و پیامدهای منفی دارد.
صدقه به غیر مسلمان برخی ها وقتی فقیری را می بینند که مسلمان یا شیعه نیست، کمکش نمی کنند. در حالی که در صدقات مستحبی، فقر، ایمان یا اسلام صدقه گیرنده، شرط نیست، لذا به غنی، کافر ذمی و سنی نیز می توان صدقه مستحبی داد، اما به کافر حربی و ناصبی (دشنام دهنده به اهل بیت)، نمی توان صدقه داد. رساله آموزشی بخش صدقه
💚امام على(ع): 🌷هيچ ڪس با اين قرآن ننشست، مگر آن ڪہ با افزايشى يا ڪاهشى از ڪنارش برخاست: ✨ افزايش در هدايت و ✨ يا کاستى از کورى، دل و باطن
حسین در حفظ قرآن خیلی کار می‌کرد روزی یک صفحه ثبت و حفظ می‌کرد او علاوه بر این که یک ذاکر با اخلاص بود، در خانواده نیز خصوصیات ویژه‌ای داشت. حسین همیشه دست و پای من و مادرش را می‌بوسید تا ثواب ببرد.. :) 💕💛💕
💕 داستان کوتاه درس موفقیت از سقراط در یکی از مجالس مرد جوانی از سقراط در خصوص رمز موفقیت پرسید. سقراط به مرد جوان گفت: فردا صبح به رودخانه بیایید. هر دو حاضر شدند... سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی آن دو وارد رودخانه شدند... عمق آب تا زیر گردنشان رسید، اما سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد! جوان تلاش می کرد تا خود را رها کند، سقراط قوی تر بود و مرد جوان را اندکی محکم نگاه داشته بود. ناگهان سقراط، سر مرد جوان را رها کرد. اولین کاری که مرد جوان انجام داد کشیدن نفسی عمیق بود. سقراط از او پرسید، در وضعیت زیر آب تنها چیزی که می خواستی چه بود؟ جوان پاسخ داد: هوا سقراط گفت: این راز موفقیت است، اگر همانطور که هوا را می خواستی، در جستجوی موفقیت یا حقیقت هم باشی آن را بدست خواهی آورد. 💕💜💕
🍃🌻 اخلاق و 🌻🍃 👌 این نصیحت قرآن همیشه یادمون باشه: 🌴سوره بقره، آیه ۸۳🌴 💟 قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ. 💢 با مردم به نیکی سخن بگوئید، و را بپا دارید. 👈 یعنی آدمی که میخونه، باید خوش اخلاق باشه. 👈 اصلاً خاصیت اینه که آدم رو خوش اخلاق میکنه.👏👏 ☜ 😠 اگه می‌خونیم، ولی با مردم تندی می‌کنیم، و مردم از زبونمون در امان نیستند... ☜ اگه می‌خونیم، و دل دیگران رو می‌شکنیم... ☜ اگه می‌خونیم، و دیگران از اخلاقمون شکایت دارند... ⛔️ یه لحظه stop کنیم... ⚠️❗️باید به مون شک کنیم...❗️⚠️ 💕❤️💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
🌺 /۲۱ اسفند ۹۹ 📌حالا را دشمنان به گونه‌ی دیگری از آن استفاده می‌کنند اما شما از فضای مجازی جور دیگری استفاده کنید: 1⃣ برای امیدآفرینی،⚘ 2⃣ برای توصیه به صبر،⚘ 3⃣ برای توصیه به حق،⚘ 4⃣ برای بصیرت‌آفرینی،⚘ 5⃣ برای توصیه به خسته نشدن،⚘ 6⃣ تنبلی نکردن، ⚘ 7⃣ بیکارنماندن.⚘ 🦋
: ازدحام يک مسير مستقيم چشم هام رو بستم ... حتي نفس کشيدن آرام و عميق، آرامم نمي کرد ... ثانيه ها يکي پس از ديگري به دقيقه تبديل مي شد ... و من هنوز توي همون نقطه ايستاده بودم و غرق خشم به ماه و بيرون نگاه مي کردم ... حرف هايي که توي سرم مي پيچيد لحظه اي رهام نمي کرد ... ـ چطور بهش اعتماد کردي؟ ... چطور به يه مسلمان اعتماد کردي؟ ... همه چيزشون ... بي اختيار چند قطره اشک از چشم هام فرو ريخت ... درد داشتم ... درد سنگين و سختي بود ... سخت تر از قدرت تحملم ... تمام وجود و باوري که داشت روي ويرانه هاي زندگي من شکل مي گرفت؛ نابود شده بود ... اما در ميان اين منجلاب، باز هم دلم جاي ديگه بود ... از در هتل خارج شدم و رفتم سمت ماشين مرتضي ... هنوز پاي ماشين منتظرم بودن ... انتظاري در عين ناباوري بود ... خودم هم باور نمي کردم داشتم دوباره با اونها هم مسير مي شدم ... ماشين به راه افتاد ... در ميان سکوت عميقي که فقط صداي نورا اون رو مي شکست ... و من، نگاهم رو از همه گرفته بودم ... حتي از مرتضي که کنار من و پشت فرمان نشسته بود ... از پنجره به ازدحام آدم هايي خيره شده بودم که توي خيابون مي چرخيدن ... و بين ماشين ها شربت و کيک پخش مي کردن ... يکي شون اومد سمت ما ... نهايتا بيست و سه، چهار ساله ... از طرفي که من نشسته بودم ... مرتضي شيشه رو پايين داد و اون سيني رو گرفت سمتم ... به فارسي چند کلمه گفت و مرتضي نيم خيز شد و توي سيني ليوان هاي شربت رو برداشت ... 3 تا عقب ... يکي براي خودش ... و نگاهي به من کرد ... من درست کنار سيني شربت نشسته بودم و بهش نگاه مي کردم ... اون جوان دوباره چيزي گفت و مرتضي در جوابش چند کلمه اي ... و نگاهش برگشت روي من ... ـ برنمي داري؟ ... من توي عيد اونها سهمي نداشتم که از شيريني و شربت سهمي داشته باشم ... سري به جواب رد تکان دادم و باز چند کلمه اي بين اونها رد و بدل شد ... و اون جوان از ماشين ما دور شد ... مرتضي همين طور که دوباره داشت کمربند ايمنيش رو مي بست از توي آينه وسط نگاهي به عقب کرد ... ـ اين برادري که شربت تعارف کرد ... وقتي فهميد شما تازه مسلمان هستيد و از کشور ديگه اي زيارت تشريف آورديد ... التماس دعا داشت ... گفت امشب حتما يادش کنيد ... سکوت شکست ... دنيل و بئاتريس در جواب احساس اون جوان، واکنش نشان مي دادن ... و من هنوز ساکت بودم ... هر چه جلوتر مي رفتيم ترافيک و ازدحام جمعيت بيشتر مي شد ... مرتضي راست مي گفت ... وقتي از اون فاصله، جمعيت اينقدر عظيم بود ... اگر به جمکران مي رسيديم چقدر مي شد؟ ... ديگه ماشين رسما توي ترافيک گير کرده بود ... مرتضي با خنده نگاهي به عقب انداخت ... ـ فکر کنم ديگه از اينجا به بعد رو بايد يه گوشه ماشين رو پارک کنيم و زودتر پياده روي مون رو شروع کنيم ... فقط اين کوچولوي ما اين وقت شب اذيت نميشه؟ ... هر چند، هر وقت خسته شد مي تونيم نوبتي بغلش کنيم ... و زير چشمي به من نگاه کرد ... مي دونستم اون نگاه به خاطر قول بغل کردن نوبتي نورا نبود ... و منظور اون جمله فقط داوطلب شدن خودش بود ... اما ترجيح مي دادم مفهوم اون نگاه ها چيز ديگه اي باشه ... مثلا اينکه من اولين نفري باشم که داوطلب بشه ... يا هر چيزي غير از مفهوم اصلي ... مفهومي که تمام اون اتفاقات رو مي آورد جلوي چشم هام ... ماشين رو پارک کرديم و همراه اون جمعيت عظيم راه افتاديم ... جمعيتي که هر جلوتر مي رفتيم بيشتر مي شد و من کلافه تر ... با هر قدم دوباره اون اشتياق، هيجان و کشش درون قلبم مثل فانوس دريايي در يک شب تاريک ... روشن و خاموش مي شد و به اطراف مي چرخيد ... از جايي به بعد ديگه مي تونستم سنگين شدن نفس ها و مور مور شدن انگشت هام رو هم حس کنم ... دست کردم توي جيبم و از دفترچه جيبيم يه تيکه کاغذ کندم ... گرفتم سمت مرتضي ... ـ آدرس هتل رو به فارسي روي اين کاغذ بنويس ... با حالت خاصي بهم زل زد ... ـ برمي گردي؟ ... نمي تونستم حرفي رو که توي دلم بود بزنم ... چيزي که بين اون همه درد، آزارم مي داد ... اميد بود ... اميدي که داشت من رو به سمت جمکران مي کشيد ... اميدي که به زبان آوردنش، شايد احمقانه ترين کاري بود که در تمام عمرم ... براي تحقير بيشتر خودم مي تونستم انجام بدم ... ساعت از 1 صبح گذشته بود ... و ما هنوز فاصله زيادي داشتيم ... فاصله اي که در اين مدت کوتاه تمام نمي شد ... و هنوز توي اون شلوغي گير کرده بوديم ... ازدحام يک مسير مستقيم ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹