#امام_حسین
اگر پنج نوبت اذانم علی است
اگر خاکم و آسمانم علی است
اگر قبلهی آستانم علی است
اگر روز و شب بر زبانم علی است
علی دردِ عشق است و درمان حسین
علی گفت و گفتیم ای جان حسین
مرا آفریدی که حیران شوم
مرا چشم کردی که باران شوم
مرا جذبه دادی غزل خوان شوم
مرا آینه کردی ایوان شوم
زدم نعره در زیرِ ایوان حسین
که ای جانِ من جانم ای جان حسین
همانکه دلم شعلهور آفرید
همانکه مرا در به در آفرید
همانکه به شوقِ تو پَر آفرید
به عشقت برایم جگر آفرید
کسی نیست ما را به قرآن حسین
خدا گفت و گفتیم ای جان حسین
تو هستی محمد محمد تویی
وَ حَی و علی هم به اَبجَد تویی
براتِ نجف لطفِ مشهد تویی
فقط آرزویِ مجدد تویی
مدینه شد امشب چراغان حسین
نبی گفت با تو که ای جان حسین
اگر لطف زهرا مسلمان شدیم
اگر ما سلیمان و سلمان شدیم
اگر در حسینیه درمان شدیم
اگر عاشقیم از حسن جان شدیم
حسن جان نوشتیم و جانان حسین
حسن گفت و گفتیم ای جان حسین
نشسته است موسی عصایش دهی
رسیده است یوسف که جایش دهی
دویده است یحیی عطایش دهی
به خاک است عیسی عبایش دهی
حرم شد قُرقُ از گدایان حسین
حرم پُر شد از ذکر ای جان حسین
شبی که حرم مادرم رفته بود
پُر از یادِ تو هر قدم رفته بود
شبی که پُر آه و غم رفته بود
شبی که برایم حرم رفته بود
مرا نذر او کرد گریان ، حسین
که قربان سَنَ طفلیم ای جان حسین
اگر رود یا که کویرت شدم
جوانم ولی زود پیرت شدم
اگر کنج شش گوشه گیرت شدم
من از نانِ بابا اسیرت شدم
تو آبی تو نانی تو سامان حسین
تویی برکتِ خانه ای جان حسین
اگر آمدم عشق یادم دهید
اگر خواستم کم ، زیادم دهید
مرا منصبِ خانه زادم دهید
به بادم دهید و به بادم دهید
منم کاهِ ناچیز و طوفان حسین
مرا میکُشی آخر ای جان حسین
سه شب آمدم تا که چیزی بَرَم
بهاری پیِ برگ ریزی بَرَم
دعایی برای عزیزی بَرَم
شفایی برای مریضی بَرَم
سه شب آمدم زیر باران حسین
که هرشب بگویم که ای جان حسین
تو بیانتها... نقطه چین میدهی
که از پشتِ در بیش از این میدهی
چنان میدهی و چنین میدهی
که حتی به قاتل نگین میدهی
نگینت چه شد ای سلیمان حسین
که نالید زینب که ای جان حسین
رسید و صدا زد پَرَش را مَبَر
زِره را که بُردی سرش را مَبَر
از انگشتش انگشترش را مَبَر
براین ناقهها دخترش را مَبَر
صدا زد به لبهای سوزان حسین
که عریان حسین و که ای جان حسین
حسن لطفی
مناجاتشعبانیه۩سماواتی.mp3
8.28M
🤲 مناجات شعبانیه
صوت شماره 2⃣ مدت زمان 19 دقیقه
🎤 با نوای حاج مهدی سماواتی
حس و حال معنوی : ⭐️⭐️⭐️ خوب
❤️شعبان شد وپیک عشق از راه آمد
❤️عطر نفس بقیة الله آمد
❤️باجلوه سجاد،ابوالفضل وحسین
❤️یك ماه وسه خورشید در این ماه آمد
#حلول_ماه_شعبان_مبارک
🌺 حلول ماه شعبان مبارک باد 🌺
🔴 سیدبنطاووس درباره این ماه میگوید: بدان ماه شعبان ماه عظیمالشأنی است و در آن شبی قرار دارد که خداوند متعال بهسبب مولود آن شب، انوار اسلام و ایمان را نگاه داشته است. در شرف این ماه همین روایت کافی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن را برای خود اختیار کرده و هرکه او را در این ماه به روزهداری یاری کند را دعا نموده است: «شَعْبَانَ شَهْرِي، رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِي عَلَی شَهْرِي؛ شعبان ماه من است؛ خداوند بیامرزد کسی را که در این ماه، مرا یاری کند»
🔵 گزیدهای از اعمال ماه مبارک شعبان
۱. دو رکعتنماز در #شب_اول که در هر رکعت یک بار حمد و سی بار سوره توحید خوانده میشود.
۲. دوازده رکعت نماز [دورکعتی] در #شب_اول که در هر رکعت یک بار حمد و پانزده بار سوره توحید خوانده میشود.
٣. دو رکعتنماز در هر پنجشنبه از این ماه که در هر رکعت بعد از حمد، ١٠٠ مرتبه سوره توحید، خوانده میشود و بعد از سلام نماز ١٠٠ مرتبه صلوات فرستاده میشود.
۴. روزه در این ماه؛ هر مقدار که در توان شخص بود. بهویژه در روز نخست این ماه. در روایت است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله [جز رمضان] هیچ ماهی را کامل روزه نمیگرفت، مگر ماه شعبان را.
۵. دادن صدقه؛ در روایت است هر که در ماه شعبان صدقهای بدهد، خدا آن را میپرورد تا در قیامت آن را که بهاندازه کوه احد شده است، به او برگرداند.
۶. استغفار.
روزی ٧٠ مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَة»
روزی ٧٠ مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْه»
٧. گفتن این ذکر در کل ماه شعبان به تعداد هزار بار: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ معبودى جز خدا نيست، و جز او را نمیپرستيم درحالیكه عبادت را براى او خالص مىكنيم، اگرچه مشركان را خوش نيايد».
٨. خواندن صلوات شعبانیه هنگام ظهر و اذان در هر روز.
٩. خواندن مناجات شعبانیه.
مناجاتشعبانیه۩کریمی.mp3
12.55M
🤲 مناجات شعبانیه
صوت شماره 2⃣
🔉 با نوای حاج محمود کریمی
14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بیانات مقام معظم رهبری:
▫️نماهنگ | انتخاب قوی، ایران قوی
"انتخاب ما اگر یک انتخاب قوی و درست و عمومی باشد، به نظر من همهی مشکلات بتدریج حل خواهد شد. این نشاندهندهی اهمّیّت انتخابات است"
❤️ #پیامبر_اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
🍀 شَعْبَانَ شَهْرِی، رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِی عَلَی شَهْرِی؛
🍃 شعبان ماه من است، خداوند کسى را که مرا در ماهم یارى کند، بیامرزد.
🌺 #ماه_شعبان مبارک باد
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
به خودمان، فرزندان وکشورمان ظلم نکنیم.
کودکان ازهفت سالگی بایدمسوولیت پذیری رابیاموزند. انجام کارهای کوچک درمنزل مانند جمع کردن سفره ،بردن ظرفهای کوچک به آشپزخانه و...میتواندنقطه شروع خوبی باشدو درسنین بالاتر شستن ظرفها ،خریدن نان ،غذاپختن ،
یادگیری یک رشته شغلی در فصل تابستان وغیره. دختریاپسرفرقی ندارد مهم این است که یادبگیرندروی پای خودشان بایستند وبتدریج مستقل شوند.کودکان ونوجوانان ذخایرعظیم استعداد وانرژی هستند اگر بخوبی تربیت و هدایت شوند موجب پیشرفت ایران خواهندشد درغیراین صورت مخرب و ویرانگرند.
اگر والدین ضمن نظارت برتحصیل کودکان ، مسوولیتهای دیگر را کم کم بردوش آنهابگذارندتا باواقعیتهای زندگی روبه روشوند وتجربه کسب کنندوقتی به سن جوانی برسند قوی ، دارای اعتماد به نفس بالا ،قدرشناس وتکیه گاه خانواده خواهندبود . پدرومادرهایی که همه کارهاراخودشان انجام میدهند وکودکان ونوجوانان رابه تنبلی وتن پروری عادت میدهند استعدادها واعتمادبه نفس آنهارا میکشند ونابود میکنند. این فرزندان فقط درفضای مجازی هستند ، ازمتن جامعه دورهستندو نیاموخته اند که هیچ چیز بدون زحمت به دست نمی آیدچون غذا، پول ،لباس و...همیشه برایشان آماده بوده است و برای بدست آوردن آن هیچ تلاشی نکرده اندبنابراین دائما ازپدرومادر میخواهندکه خدمات بیشترو بهتری به آنها ارائه کنند،نق میزنند وطلبکارند. هرچه سنشان بالاترمیرودعمق فاجعه
بیشترمیشودحالانوبت جامعه است که درخدمت آنهاباشد زیراآنها طلبکاربودن راآموخته اند. شایددرس خوانده باشندشایدنه اما هیچ هنری ندارند وهیچ کاری بلدنیستند.بی هدف وسرگردان درخیابانها پرسه میزنند وعمرگرانمایه رابه بادفنا میدهند . بسیاری ازآنها به کارهای خلاف روی می آورند زیرا بیکاری منشا بسیاری ازمفاسداست .پدرومادرهایی هستند که باوجودکهولت سن به فرزندان بیکارشان پول میدهندو باناله ونفرین ازآنهامیخواهند که به دنبال کاربروند ودست ازسرشان بردارند اما دیگردیرشده است وشخصیت این فرزندان شکل گرفته است زیرا آنهاغروری ندارند که بادست درازکردن پیش دیگران جریحه دارشود.به احتمال زیاد جای این والدین در خانه سالمندان خواهدبود. هم بایدخندید وهم گریست که بعضی ازپدرو مادرها باهزار زحمت ورنج وخون دل خوردن فرزندانی راکه عاشقانه دوست دارند بزرگ میکنند اما بخاطرتربیت غلط این جوانان تباه میشوند.
بسیاری از کودکان ،نوجوانان وجوانان این مرزوبوم بااین دوجمله که بعضی ازپدرومادرها گفتند وبه آن عمل کردندنابودشدند:
۱- هرچی خودمون سختی کشیدیم دیگه بچه هامون سختی نکشن .
۲-توفقط درس بخون دست به سیاه وسفیدنزن .
غافل ازاین که همه کارهایمان حتی محبت کردن بایدتابع عقل باشد.
نکنددوستی ما بافرزندانمان دوستی خاله خرسه باشد.
.💕❤️💕
#مردی_در_آینه
#قسمت_صد_سيزده: گمگشته
هنوز مبهوت بودم که ماشين راه افتاد ... نمي تونستم چشم از اون خانواده بردارم ... تا اينکه از کنارشون رد شديم ...
ـ به ايران خيلي خوش آمديد ...
سرم رو بالا آوردم ... داشت از توي آينه وسط به من نگاه مي کرد ... تشکر کردم و چند جمله اي گفتم ... مشخص شد اونها هم زبان من رو بلد نيستن ... پسرشون سعي کرد چند کلمه اي باهام صحبت کنه ... دست و پا شکسته ... منم از کوتاه ترين و ساده ترين عباراتي که به نظرم مي رسيد استفاده مي کردم ...
سکوت که برقرار شد دوباره تصوير اون مرد و خانواده اش مقابل نظرم نقش بست ... مي تونست خودش سوار بشه ... شايد بهتر بود بگم حق خودش بود که سوار بشه ... اما سختي رو تحمل کرد تا من رو از غربت و بي هم زباني ... و ترس گم شدن توی یه کشور غریب، نجات بده ...
هنوز تسبيحش توي دستم بود ... دونه هاي خاکي اي که مشخص بود دست خورده است و باهاشون ذکر گفته ... بي اختيار لبخند خاصي روي لبم نقش بست ... و از پنجره به بيرون و آدم ها خيره شدم ...
مسير برگشت، خيلي کوتاه تر از رفت به نظر مي رسيد ... جلوي هتل که ايستاد، دستم رو کردم توي جيبم و تمام پولم رو در آوردم و گرفتم سمتش تا خودش هر چقدر مي خواد برداره ... نمي دونستم چقدر بايد بهش پول بدم يا اينکه اگه بپرسم مي تونه جوابم رو بده يا نه ...
تمام شرط هاي ذهنم درباره مسلمانان رو شکستم ... و براي اولين بار تصميم گرفتم به مسلماني که نمي شناسم اعتماد کنم ...
با حالت متعجبي خنديد و بدون اينکه پولي برداره، انگشت هام رو بست ...
ـ سفر خوبي داشته باشيد ...
چند جمله ديگه هم به انگليسي گفت که از بين شون فقط همين رو متوجه شدم ...
واقعا روز عجيبي بود ... ديگه از مواجهه با چيزهاي عجيب متعجب نمي شدم ... ايران عجيب بود يا مسلمان ها؟ ...
هر چي بود، اون روز تمام شرط هاي ذهني من درباره مسلمان ها شکسته شد ...
از در ورودي که وارد لابي شدم سریع چشمم افتاد به مرتضي ... با فاصله درست جايي نشسته بود که روي در ورودي احاطه کامل داشت ... با ديدنم سريع بلند شد و اومد سمتم ... معلوم نبود از چه ساعتي، تنهايي، چشم انتظار بازگشتم بود ... چیزی به روی خودش نمی آورد اما همين که ديد صحيح و سالم برگشتم، چهره اش آرام شد ...
بدون اينکه از اون همه انتظار و خستگي شکايت کنه ... فقط به سلام و خوش آمد بسنده کرد ... و من که هنوز توي شوک بودم، با انرژی تمام، هیجان ذهنی خودم رو تخلیه کردم ...
ـ اوني که من رو آورد حتي يه دلارم ازم نگرفت ...
اصلا حواسم نبود خيلي وقته پول ها رو تبديل کردیم و به جاي دلار بايد از لفظ ريال استفاده مي کردم ...
مرتضي به حالت من خنديد و زد روي شونه ام ...
ـ اصلا خسته به نظر نمياي ... از اين همه انرژي معلومه دست خالي برنگشتي ... پس پيداش کردي ...
چند لحظه سکوت کردم ... براي لحظاتي، لبخند و هيجانِ بازگشت ... جاي خودش رو به تامل داد و حالم، در افکار گذشته فرو رفت ...
دوباره به چهره مرتضي نگاه کردم که حالا غرق در سوال و حيرت شده بود ... براي اولين بار بود که از صميم قلب به چهره يه مسلمان لبخند مي زدم ...
ـ نه ... اون مرد بود که من رو پيدا کرد ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹