✍مردی نزد پیامبر(ص) آمده و گفت:
در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک میکنم.
پیامبر (ص) فرمود: دروغ را ترک کن.
مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفتهام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسولالله! تو همه راهها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم.
📚میزان الحکمه، ج۸، ص۳۴۴
💥در چنین موقعیتی حساس است که بینش دینی ما دستور میدهد دروغ شوخی و جدی، هر دو باید ترک شود. و دروغهای کوچک نیز همچنین.
📚مضمون روایت، ج ۸، ص۳۴۵
💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلسله مباحث خانوادهی آسمانی
🛤 پلهی چهارم
🏝محبّت
🔴 #حجتالاسلام_دکتر_مروّتی
ادامه دارد ...
#مردی_در_آینه
#قسمت_صد_بيست_يک: شهاب
بعد از شام سريع برگشتيم توي اتاق ... من صبح رو خوابيده بودم، مرتضي نه ... اما با اين وجود، خستگي ناپذير در برابر امواج پر تلاطم سوال هاي من استقامت مي کرد ... آرام و واضح بهشون جواب مي داد و سوال پيج شدن ها آزارش نمي داد ...
وقتي هم به سوالي مي رسيد که جواب قطعي براش نداشت ... خيلي راحت توي دفترچه جيبيش مي نوشت ... شماره مي زد و بعضي هاش رو ستاره دار مي کرد تا با اولويت بيشتري بهشون رسيدگي کنه ... و گاهي مي خنديد که ...
ـ تا حالا از اين ديد بهش نگاه کرده بودم ... بايد از اين نگاه هم بررسيش کنم ...
چند لحظه ساکت شدم و بهش خيره شدم ...
ـ چيزي شده؟ ...
سرم رو به علامت نه تکان دادم و موضوع بعدي رو وسط کشيدم ...
نگاه اون لحظات من به مرتضي، نگاه تحسين و اعتماد بود ... کسي که به راحتي مي تونست بگه نمي دونم و شجاعت اين رفتار رو داشت ... پس مي شد به دانسته هاش اعتماد کرد ... هر چقدر هم، نقص فردي مي تونست در چنين فردي وجود داشته باشه اما ضريب اعتماد غلبه داشت ... و من خوشحال بودم از اينکه مقابل اون قرار داشتم ...
تقريبا يه ساعتي فصل جديد صحبت هاي ما طول کشيد ... و شروعش با اين جمله بود ...
ـ اتفاقا در نزديکي ماه رمضان هستيم ... اين ماه قمري که تموم بشه ... ماه بعدي رمضانه ...
دست کرد توي کيفش و يه دفترچه ديگه رو در آورد ...
ـ اين مطالب رو براي منبر رفتن هاي امسال در آوردم ...
فضيلت رمضان ... آداب و شيوه روزه ... مهماني خدا ... شب قدر ... توبه ... بخشش گناهان ... رقم خوردن سرنوشت يک ساله انسان ... ضربت خوردن امام علي در محراب ... و شهادت در شب قدر ...
اون خيلي عادي در مورد تمام اين مطالب صحبت مي کرد ... و براي من که تمام اين مفاهيم بسيار غريب و ناآشنا بود ... حکم درياي بي پاياني رو داشت که داشتم توش غرق مي شدم ... و نمي دونستم از کدوم طرف بايد برم ... شايد کمي عجله داشتم و نبايد با اين سرعت به دل دريا مي زدم ... بين اون حجم از مفاهيم و معارف گيج شده بودم ...
همون طور که روي تخت نشسته بودم، بدنم رو رها کردم ... و به سقف خيره شدم ...
ـ خسته شدي؟ ...
ـ نه ... يکم گيجم ... نمي تونم اين همه مفهوم و ارزش رو درک کنم ... اينکه يه ماه گرسنگي و تشنگي چرا اينقدر ارزشمنده که اين همه از طرف خدا بهش توجه شده باشه ...
کسي که در کعبه به دنيا اومده شان بالايي داره ... و زمان شهادتش هم در چنين ايامي قرار گرفته که اين قدر از طرف خدا بهش اهميت داده شده ... این مي تونه از قداست خاص اين ايام باشه ...
اما نمي تونم حلقه هاي گمشده ذهنم رو پيدا کنم ... و اينکه چرا اينطوريه؟ ...
نگاهي به ساعت روي ديوار انداخت ...
ـ الان نمازه ... نماز رو که خوندم اگه خواستي ادامه ميديم ...
اون رفت وضو بگيره ... و من براي لحظاتي چشم هام رو بستم ... بدون اينکه بخوابم ... و دوباره از اول همه چيز رو توي سرم تکرار کردم ... مطالب رو کنار هم مي چيدم و مرتب مي کردم ... اما تا مي خواستم تصوير کامل حقيقت رو ببينم، چيزي اون رو برهم مي زد ... مثل تصوير روي آب، که با موج برداشتن بهم مي ريخت ... يا آينه اي که ناگهان بخار مي گرفت ...
بعد از تمام شدن نماز مرتضي، دوباره حرف ما ادامه پيدا کرد ... اين بار روي سوال ها و موضوعات ديگه ... مغزم ديگه ظرفيت صحبت در مورد رمضان و روزه گرفتن رو نداشت ... نياز داشتم سر فرصت دوباره همه چيز رو بررسي کنم ...
صبحانه رو که خورديم، با خانواده ساندرز راهي حرم شديم ... اون روز، آخرين روز حضور ما در قم بود ...
اونها دوباره براي زيارت وارد حرم شدن ... و جاي من همچنان گوشه صحن بود ... هر چند در حال پيشرفت بودم اما هنوز حدم، فرق چندانی نداشت ... چند دقيقه بدون اينکه چيزي از ميان ذهنم عبور کنه فقط به گنبد و ايوان خيره شدم ...
ـ مي تونم براساس پذيرش حقانيت اسلام، رمضان و روزه گرفتن رو هم قبول کنم ... اما مي خوام واقعا بفهمم و با چشم حقيقت، همه چيز رو ببينم ... اگه این درخواست به اندازه وسع فعلي من هست ... ازتون مي خوام ذهنم رو باز کنيد تا اون رو ببينم ...
آخرين زيارت ...
و از صحن که خارج شديم ناگهان، فکري مثل شهاب از ميان افکارم عبور کرد ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#مردی_در_آینه
#قسمت_صد_بيست_دو: افسانه آدم های واقعی
ـ چطور تا الان به ذهنم نرسيده بود؟ ...
نگاه همه برگشت سمت من ... تازه حواسم جمع شد از شدت هيجان، جمله ام رو بلند تر از فضاي داخل ذهنم گفتم ... بدون اينکه درصد بالای ضايع شدن رو به روي خودم بيارم، نگاهم اومد روي مرتضي ...
ـ جايي هست بتونم نوت استيک بخرم؟ ...
يه چند لحظه متعجب بهم نگاه کرد ...
ـ کنار حرم يه پاساژه ... اگه باز باشه مرکز لوازم تحرير و کتابه ...
و راه افتاديم سمت پاساژ ... بين اکثر مغازه هاي بسته ... چند تا از مغازه هاي لوازم التحرير و طبقه پايين باز بود ... در اوج تعجب مرتضي و فروشنده، 10 تا بسته برداشتم ... از مغازه که اومديم بيرون، دنيل و بئاتريس طبقه پايين بودن ... بيشتر مغازه هاي اونجا، چيزهايي داشت که براي من آشنا نبود ... پارچه هاي چارخونه سياه و سفيد ... پارچه هاي سربند مانندي که روش چيزي نوشته شده بود ... و ....
محو ديدن اونها بودن که از پله ها اومديم پايين ... تا چشم دنيل به ما افتاد ... از بين اونها پارچه اي رو بيرون کشيد ... با پارچه اي توي دست بئاتريس و تصويري از رهبر ايران که روي قاب چوبي کوچکي نقش بسته بود ...
ـ به ايشون بگو ما اينها رو برمي داريم ...
خريد اون تصوير براي من مفهوم داشت ... اما اون پارچه هاي باريک ...
مرتضي با لبخند خاصي بهشون نگاه کرد ...
ـ مي دونيد اين سربندها چيه؟ ...
ـ نه ... به خاطر نوشته هاي روش مي خواستيم برشون داريم ...
وارد مغازه شد تا قيمت اونها رو حساب کنه ... و من خيلي آروم رفتم سمت دنيل ...
ـ مگه چي روش نوشته؟ ...
ـ يا اباعبدالله ... مال بئاتريس هم يا فاطمه الزهراست ...
ـ مي توني اين حروف رو بخوني؟ ...
در جواب نه ... سري تکان داد ...
ـ فقط اسامي پيامبر، اهل بيت و يه سري از کلمات رو مي دونم توي زبان عربي چطور نوشته ميشه ...
يه ساعت و نيم بعد ... اتاق ها رو تحويل داديم و راهي تهران شديم ... بايد به پرواز بعد از ظهر مي رسيديم ... تهران ـ مشهد ...
و مرتضي تمام مسير رو درباره اون سربندها توضيح مي داد ... مفاهيمي که با اونها گره خورده بود ... شهيد و شهادت ... تفاوت بين ارتش، بسيج و سپاه ... و شروع کرد به گفتن خاطرات و حرف هايي از اونها ...
روحيه هاي گرم و صميمي ... از خود گذشتگي نسبت به همديگه و حتي افرادي که اونها رو نمي شناختن ... ماجراي ميدان مين، وقتي براي اينکه چه کسي اول از اون عبور کنه از هم سبقت مي گرفتن ... باز کردن راه براي اون نفر پشت سري که شايد حتي اسمش رو هم نمي دونستن ...
پردازش مفهوم شهادت، سخت تر و سنگين تر از قدرت مغزم بود ... و گاهی با چیزهایی که از قبل درباره جهاد در مغزم شرطی شده بود تداخل پیدا می کرد و بیشتر گیج می شدم ... در حالي که اين سختي رو نمي شد توي چهره دنيل ديد ...
اين داستان ها براي گوش هاي من عجيب بود ... چيزي شبيه افسانه پري هاي مهربان که مادرها توي بچگي براي بچه هاشون تعريف مي کنن ... با اين تفاوت که داشت در مورد آدم هاي واقعي حرف مي زد ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌷
«یا مقلب القلوب و الابصار»
«یا مدبر الیل و النهار»
«یا محول الحول و الاحوال»
«حول حالنا الی احسن الحال
🌷در این نیکو دم
و فرخنده نوروز
🌷زمان بر کامتان
باشد شب و روز
🌷به لطف حق
چو این نوروز باشید
🌷سلامت ٬ خوشدل
و سرزنده هر روز...
🌷نوروز 1400 مبارک
ان شاالله با عاقبت بخيرى🌹
💕❤️💕
⭕️ 30 اسفند بعد از تحویل سال هنوز یکم فروردین نیست پس میشه روز00
توی این ساعات اسفند تموم شده و فروردین هم نیست پس نوشته میشه ماه 00
سال 1400 هم توی سبک نگارش تاریخ بصورت کوتاه نوشته میشه 00
بنابراین نگارش تاریخ در این ساعات میشه 00/00/00
حالا اگه صبر کنیم تا ساعت 24 ، ساعت: دقیقه : ثانیه میشه 00:00:00
نتیجه میشه این لحظه بسیار عجیب ! 00:00:00 00/00/00
انگار بعد اینهمه غم و اندوه و مشکلات خدا تصمیم گرفته زمان رو ریست کنه و تولدی دوباره برای دنیای انسان ها رقم بخوره
انشاءالله امسال سال ظهور حضرتش
💕❤️💕
#حساب_کتاب سر سال
باید دفتر #حساب_کتاب امسالمان را ببندیم!
داراییها، دخل و خرجها، بدهیها و طلبها را دقیقتر مـرور کنیم؛
تا ببینیم؛ چرا باز هم کم آوردیم !
خودمانیم حالا ...
دنیا شده تمام دغدغهمان، که وقتی به اولویتهای خدا، میرسیم آنقدر خستهایم که نای فکر کردن هم نداریم!
اصلاً این اولویتهای خدا، کجای طلبها و خواستنهای ماست؟
آیا آن بقیّهالله که خدا میگوید؛ " خیرٌ لَکُمْ "... واقعاً بهترین است برایِ ما؟
ایناست که ما سالهاست هر جور #حساب_کتاب میکنیم، باز هم بدهکار ماندهایم !
دفتر #حساب_کتاب سال نو را با دغدغهای نو باید گشود، تا بالاخره جایی این بدهیها، تمام شوند!
هر سال بهار میآید و زمین زنده میشود،
امــا قرآن گفته؛ حیاتِ بی او، چیزی شبیه مُردگیست!
٭ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ٭
نو نَوار باید شُد... مگر از زمینِ مُرده، کمتریم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 پویش همگانی #لحظه_طلایی
لحظهٔ تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت میکنیم.
بخوان دعای فرج را. دعا اثر دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دلنوشته
💔 خیلی سخته باور اینکه سال تحویل بشه و #مادرت نباشه، واقعا بدترین و تلخ ترین حس دنیاست ،من داغ فراق پدر و دختربرادرجوون دیدم که خیلی سخت و طاقت فرساست ، اما غم از دست دادن مادر بدتر از همه است بعد مادر،ته قلبت همیشه خالیه. امیدوارم که هرگز تجربه اش نکنید و اگر تجربه کردید خدا بهتون صبر بده.
💔 حقیقت اینه بعد مادر همیشه کام انسان تلخه گذر زمان داغتو کم نمیکنه ،لبات به ظاهر می خنده اما دلت شاد نیست ( چون مومن شادی در ظاهرشه و اندوهش در قلبشه) . واقعا بعد مادر شادی بی معنیه.
💔 درسالی که گذشت ،درشادی ها و اعیاد ،علی رغم ، غم بزرگی که توو دلم بود سعی کردم براتون مطالب ومولودی شاد بزارم ، با اینکه عزاداربودم .
💔اما الان امیدوارم منو بخاطر این پست های غمگین که در روز عید میزارم ببخشید و درک کنید کسی رو که در سالی که گذشت داغ مادر عزیزش را دیده و قلبش شکسته و غمگینه و هیچ بهاری شادش نمیکنه.
🌹امیدوارم سال جدید براتون پر از شادی و سلامتی وخوشبختی باشه وهیچ وقت داغ عزیزاتونونبینید ،برای شادی روح همه عزیزان آسمانی ومادرعزیزم رحم الله من یقرافاتحه مع الاخلاص والصلوات.
🥀اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امامخامنهای
روایات متعددی داریم که در آنها از نوروز تجلیل شده و روز نوروز گرامی داشته شده است.
۱۳۸۹/۱/۷
#عید_نوروز
#لحظه_طلایی
ماه شعبان
آغاز سال ۱۴۰۰ هجری شمسی مبارک باد
در شروع سال جدید همدیگر را بخاطر محبت امیرالمومنین و اهل بیت(علیهم السلام) حلال کنیم.
ببینید یونس بن عبدالرحمن که یکی از اصحاب امام کاظم و امام رضا (علیهماالسلام) هست، چه روح پاکی داشت:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي اَلْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا: أَنَّ يُونُسَ بْنَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ قِيلَ لَهُ: إِنَّ كَثِيراً مِنْ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ يَقَعُونَ فِيكَ وَ يَذْكُرُونَكَ بِغَيْرِ اَلْجَمِيلِ! فَقَالَ: أُشْهِدُكُمْ أَنَّ كُلَّ مَنْ لَهُ فِي أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ) نَصِيبٌ فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا قَالَ.
🌹به یونس بن عبدالرحمن که از اصحاب امام کاظم و امام رضا (علیهماالسلام) است گفته شد:
کثیری از مردم تو را مذمت کرده و به زشتی از تو یاد میکنند.
یونس بن عبدالرحمن گفت: شاهد باشید هر کسی که محبت امیرالمومنین (علیه السلام) را داشته باشد، حلال کردم.
📚رجال کشی، ۱/۴۸۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستانی کوتاه از زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی
💠 «دعوت»
|⇦• الحمدلله که سالمو ...
|⇦ #سینه_زنی در اولین لحظات و ساعات سال نو و بهار طبیعت و به امید تعجیل در فرج مشکل گشایِ عالم حضرت بقیه الله اعظم با نوایِ کربلایی حسین طاهری •✾•
الحمدلله ..
که سالمو با تو شروع میکنم آقا
الحمدلله ..
فقط میگم حسین حسین هر جایِ دنیا
کاسۀ خالی مو ، عشق تو پر کرده
منه گنه کارو ، شبیه حُر کرده ..
مدیونم از اولِ عمر ارباب به تو و کرمت
تحویل نمیدم سالمو آقا نبریم حرمت ..
محول الاحوال ، آقام آقام آقام ..
تشنه لبِ گودال ، آقام آقام آقام ..
دل تنگت هستم ..
یه کاری کن زیاد بیام حرم زیارت
الحمدلله ..
خیال من راحته با تو از قیامت ،الحمدالله
جوونیمُ نذر جوون تو کردم
از دره این خونه محاله برگردم
من جز تو به هیچکی حسین امید ندارم به خدا
آقا شب اول قبر بالا سر من تو بیا
محول الاحوال ، آقام آقام آقام ..
تشنه لبِ گودال ، آقام آقام آقام ..
الحمد لله ..
بی اختیار دلم میگیره میگم هر بار
درد دلامو ..
یه گوشه ای میون هیئت به علمدار ، الحمدالله
عشقِ من اباالفضلِ ، گفتم اینو هر جایی
من ندیدم آقاجون مثل تو ، تو آقایی
ای اسم تو حک شده رو سر بند همه شهدا
بیچاره ی عشق تواَن حتی همه ارمنیا
محول الاحوال ، آقام آقام آقام ..
تشنه لبِ گودال ، آقام آقام آقام ..
babolharam-Taheri-2.mp3
4.84M
|⇦• الحمدلله که سالمو ...
|⇦ #سینه_زنی در اولین لحظات و ساعات سال نو و بهار طبیعت و به امید تعجیل در فرج مشکل گشایِ عالم حضرت بقیه الله اعظم با نوایِ کربلایی حسین طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#امام_صادق_عليه_السلام :
هيچ #نوروزي نيست مگر آنكه ما در آن روز منتظر فرج [ظهور قائم آلمحمّدصلي الله عليه وآله] هستيم ؛ چرا كه #نوروز از روزهاي ما و شيعيان ما است
مستدرك الوسائل ، ج 6 ، ص 352
‼️اعمال عید نوروز
🔷س 5336: آیا #اعمال_عید_نوروز (اعم از غسل و روزه)، باید به #قصد_رجاء انجام گیرد؟
✅ج: #غسل و #روزه روز اول فروردین، مستحب است اما سایر اعمالی که برای #نوروز (نماز و دعای خاص) ذکر شده است به قصد رجاء انجام شود.
#اعمال_نوروز #اعمال_مستحبی
مداحی آنلاین - لحظه ای مرا به حال خویش مگذار - صابر خراسانی.mp3
4.88M
🌸 #عید_نوروز
🍃لحظه ای مرا به حال خویش مگذار
🍃لحظه ای مرا به دست غیر مسپار
🎤 #صابر_خراسانی
⏯ #شعرخوانی