فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘روایت تلاشهای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در تامین امنیت جنوب شرق کشور و مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر
#مستند_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خاطره شنیدنی امیر عبداللهیان از مدل برد-برد حاج قاسم سلیمانی در مذاکره
🔹سردار سلیمانی در مذاکرات بینالمللی تا چیزی نمیگرفت هیچ امتیازی به کشور مقابل نمیداد حتی بهصورت همزمان.
‼️نماز قضا به جای نماز مستحبی
🔷س 5418: آیا به جای نمازهای وارد شده در لیالی قدر(صد رکعت) می توان نماز قضا خواند؟ یعنی به جای صد رکعت مستحبی، مثلاً صد رکعت قضا خوانده شود؟
✅ج: اشکال ندارد؛ لکن هر کدام احکام و دستور مستقل دارد.
اسرار روزه _17.mp3
10.12M
#اسرار_روزه ۱۷
💢 آنکس که به دنبال رشد انسانی، و قرب به خداوند است، تسلّط بر بدن، اولین قدم، در این مسیر است.
☜ تسلط بر فکر، وهم، خیال و ... بدون تسلط بر بدن ممکن نیست!
#استاد_شجاعی 🎤
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل پیوسته - مدح و مرثیه حضرت علی علیه السلام (شب قدر)
مفتخر بودم و هستم به غلامیِ شما
باز هم میروم از شهرِ نجف کرب و بلا
اَیُّهاالنّاس علی مقصد و مقصودِ من است
اربعین میزنم از شاه دَم انشاءَالله
مزدِ این سینهزنان را خودِ زهرا بدهد
با همان دستِ وَرمکردهیِ خود روزِ جزا
هر که دارد هوسِ کرب و بلا بسمِالله
میشود برگِ براتِ حرم امشب امضا
در قضا و قدَرِ ما شده تکرار... علی
حاجتم کرده روا یکصد و ده بار... علی
شیعه هر جا که دَم از عشق تو زد غوغا کرد
با همین ذکرِ علی راهِ حرم را وا کرد
سر به زیر آمد و شد زائرِ صحنِ سلطان
وَ جوازِ حرمِ شاهِ وفا امضا کرد
یاعلی زمزمهیِ ما شد و مادر خشنود...
ذکرِ تو کنجِ دلِ فاطمه ما را جا کرد
همهیِ زندگیِ ما شدهای شکرِ خدا
بندهیِ گمشده با نامِ تو رَه پیدا کرد
ذکرِ احیا شد الهی بِعلیٍ بِعلی
ای خدا گوشه نگاهی بِعلیٍ بِعلی
پدرِ خاک شده خاکِ عزایِ تو به سر
غمِ هجرِ تو نَگنجیده پدر در باور
زانویِ غصّه بغل میکند و میبارد
گوشهیِ خانه پس از رفتنِ بابا دختر
تو به عبّاس چه گفتی بدنش میلرزد
نشود روضهیِ آن پیکرِ بیسر باور
چه شود آخرِ این روضه چرا زینب تو
گِره پشتِ گِره پشتِ گِره زد بر معجر
آه از بیکسیِ دخترِ مولا... زینب
دست و پا زد پسرِ فاطمه... امّا زینب...
هر که از خیمه و گودال رسید او را زد
آن که از پشت سرِ شاه برید او را زد
آتش آمد به سراغِ حرمی... یازهرا...
هر که این زمزمه از هر که شنید او را زد
یاعلی گفت رقیّه به سویِ عمّه دوید
دستِ هر کس به سهساله نرسید او را زد
گفت اِی چنگ نَکش میدهم آویزه به تو
چنگ زد دخترکی آه کشید او را زد
ذکرِ شاهِ نجف و کرب و بلا یازینب
العجل منتقمِ عمّهیِ تنها زینب
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل - مناجات آخر دهه و روضه امام حسین علیه السلام
آخرِ هر دهه یک شامِ غریبان داریم
هر چه داریم از این ذکرِ حسینجان داریم
ما گرفتارِ حسینیم خدایا شکرت
منصبِ نوکریِ خسروِ خوبان داریم
به لبِ خشکِ حسینِابنِعلی حسّاسیم
دمِ افطار دو خط روضهیِ عطشان داریم
وای از پیکرِ صد پارهیِ بیسر مانده
بینِ صحراست تنش میلِ بیابان داریم
سرِ بر نیزهیِ او قاریِ آیاتِ خداست
روی نی قاریِ قرآن نَه... که قرآن داریم
به رگِ پارهیِ ارباب الهی العفو
روسیاهیم ولی قلبِ پشیمان داریم
به تنی که سمِ اسب از رویِ آن رد شد و رفت
قصدِ برگشت سوی خالقِ رحمان داریم
مضطرِ قصّهیِ انگشتر و انگشتِ توایم
بر سرِ سفره ولی نانِ کریمان داریم
شبِ جمعه به هوایِ حرمت بیتابیم
جمعهها حسرتِ وصلِ روی جانان داریم
#آیه_درمانی
#جهت_پیدا_شدن_گمشده 💦💦
💗 از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود : براے پیدا شدن گمشده این آیه را بخواند
✨ آیه 59 سوره انعام ✨
🌿🔆وعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ
الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ 🔆🌿
پس بگو :
🌿🍡 اللَّهُمَ إِنَّكَ تَهْدِي مِنَ الضَّالَّةِ وَ تُنَجِّي مِنَ الْعَمَى وَ تَرُدُّ الضَّالَّةَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِي وَ رُدَّ ضَالَّتِي وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلِّمْ 🍡🌿
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_هفتاد_و_یک
کی فکرشو میکرد کارن مغرور یک روز عاشق بشه و اینهمه احساس قشنگ خرج یک دختر چادری بکنه؟
خیلی این عاشقانه های یواشکی رو دوست داشتم اما به رو نمیاوردم چون فکر میکرد هولم برای ازدواج باهاش.
یک حلقه ظریف و ساده به سلیقه خودم و کارن خریدم و راهی خونه شدیم.
صبح روز بعدش بابا منو گذاشت آرایشگاه و خودش رفت به کاراش برسه.
به آرایشگر گفته بودم منو ساده درست کنه و زیاد رو صورتم کار نکنه.
دوست نداشتم قیافه واقعیم محو بشه.
ساعت۱بود که رفتم زیر دست آرایشگر و ساعت۵حاضر شدم.
با کمک دستیار ارایشگره لباسمو پوشیدم و بعد رفتم جلو آینه.
از چیزی که تو آینه میدیدم نزدیک بود جیغ بزنم.
واقعا قشنگ و در عین حال ساده درستم کرده بود.
انقدر ذوق زدم که پریدم بغل ارایشگره و بوسش کردم.
خنده اش گرفت و گفت:وای نکن عروس صورتت خراب میشه.
با خودشیرینی گفتم:نترسین حاصل دسترنج شما موندگاره. واقعا عالی شدم ممنونتونم.
دستیار آرایشگر گفت:ما از الان برای داماد بیچاره دعا میکنیم تا آخر شب سکته نکنه خوبه.
آروم خندیدم و سرمو پایین انداختم.
تصور دیدن من تو اون لباس توسط کارن برام باور نکردنی بود.
ساعت۶بود که کارن اومد دنبالم.
همون طور که گفتم یک مراسم عقد ساده بود که خونه پدرجون برگزار میشد.
لباسم رو سفید نگرفتم چون عروسی نبود.
رنگش تقریبا میشه گفت نباتی بود.
کفشای پاشنه دار سفیمو پام کردم و شنل انداختم رو سرم.
_مگه داماد نمیاد ببینت؟
_نه محرم نیستیم.
آرایشگر خندید و گفت:عه چه جالب!
تا دم در با کمک دستیار ارایشگره رفتم.
فقط تونستم کفشای ورنی مشکی کارن رو ببینم.
_سلام بانو. چطوری؟
دسته گل رز قرمز رو ازش گرفتم و گفتم:خوبم شکر خدا.
_کاش میتونستم روی ماهتو ببینم آخه من که تا خونه دق میکنم.
خندیدم و رفتم سوار ماشینی که کارن درشو باز نگه داشته بود، شدم.
چه حس خوبی داشت بودن با مردی که انقدر دوسش داری.
وقتی حرکت کرد، پرسیدم:محدثه کجاست؟
_پیش مادرجونه.
تا خونه یکم از این در و اون در حرف زدیم تا رسیدیم.
موقع پیاده شدنم درو باز کرد برام.
راه سنگفرش باغ رو فرش قرمز پهن کرده بودن و خانوما دور تا دور ایستاده بودن و با تشویق ما رو سمت جایگاه عروس و داماد که داخل ساختمون بود، همراهی کردن.
عاقد خیلی زود اومد و خطبه عقد رو خوند.
موقع خوندن خطبه اشک تو چشمام جمع شد و فقط یک نفر اومد به یادم. اونم خواهرم بود.
خیلی خیلی دلتنگش بودم و این حس دست خودم نبود.
دلم لک زده بود یک دل سیر بغلش کنم.
اون از کجا میدونست یک روزی که دیگه تو این دنیا نیست شوهرش، کنار زنی بشینه که خواهرشه؟
خیلی برای شادی روحش و بخشش گناهاش دعا کردم. کاش قبل رفتنش درست میشد. هرچند میگن درد زایمان هر گناهی رو از مادر پاک میکنه.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_هفتاد_و_دو
موقع بله گفتن من رسید.
آروم زمزمه کردم:با اجازه مادر و پدرم و آقا صاحب الزمان بله.
همه شروع کردن به دست زدن و عاقد هم بعد گرفتن چندتا امضا رفت.
باید کارن شنلم رو برمیداشت. خیلی استرس داشتم و دست خودمم نبود.
فقط چشمام رو بستم و یکدفعه دنیای جلو چشام سفید شد.
آروم چشامو باز کردم و صورت متعجب و حیرت زده کارن رو دیدم.
همه مشغول دست زدن و هلهله کردن بودم اما من خیره شدم تو چشمای همسرم.
تو چشمایی که حالا دنیای من بود.
با بهت دستشو آروم رو گونه ام کشید و گفت:فرشته کوچولوی من چقدر قشنگ شدی.
به کت شلوار مشکی و پیراهن نباتیش نگاه کردم و گفتم:تو هم قشنگ شدی.
به زور ازم چشم کند و هر دو نشستیم بعد چند دقیقه خانما راهیش کردن سمت مردا.
خیلی دوست داشت کروات بزنه اما مانعش شدم و گفتم تو آلان مسلمونی کروات اصلا شایسته یک بچه مسلمون نیست.
برای مجلسم همه دوست داشتن آهنگ و بزن و برقص داشته باشه اما من مخالفت کردم و کارن هم به زور قبول کرد.
باید خیلی روش کار کنم که تقریبا مثل هم بشیم.
اینکه صرفا مسلمون شده کافی نیست. شیعه شدنش، بچه هیئتی شدنش، آهنگ گوش نکردنش... اینا همه به عهده منه.
خانوما با زدن به میز و هلهله کردن و اینا یکم رقصیدن و من زمزمه هایی شنیدم که آرزو کردم اون لحظه خدا جونم رو بگیره اما دیگه نشنوم تهمتا و نارو هایی که بهم میزنن.
مخصوصا از زبون خودی. حالا بیگانه چیزی نمیدونه از زندگیت اما اگر از زبون خودی بشنوی قلبت تیکه تیکه میشه. حاضری زمین دهن باز کنه و بری توش.
"نه میدونی چیه هلنا؟ این دختر عموی به اصطلاح مومن و با خدای من از همون اول واسه کارن بیچاره تور پهن کرده بود.فقط انگار منتظر بود خواهرش بره زیر خاک تا زیرآب شوهرشو بزنه."
آره اینو آناهید گفت. دخترعموی با معرفتم.
"چمدونم والا این دختره بد شگون از اول قدمش نحس بود. به زور خودشو چسبوند به پسر ساده و بیچاره من. کی گفته چادریا با حیاترن؟"
اصلا باورم نمیشد عمه ام درباره من اینجوری قضاوت کنه.
اون لحظه ای که بله رو گفتم فکر این متلکا و زخم زبون ها رو نمیکردم. خیلی ترسیدم.
کاش بتونم این طرز فکرای مزخرف رو از سرشون بیرون کنم.
وسط مجلس عروسیم، عروسی برام عزا شد. اشکم در اومده بود و نمیدونستم چیکار کنم.
اما صبر کردم. تا آخر شب صبر کردم و دم نزدم در حالی که از درون داشتم آتیش میگرفتم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مومنان_مضطرانه_دعاکنن_برای_فرج
#آیت_الله_بحجت
مقصر ماییم😭😭😭
التماس دعا....
ziyarat_emam_hossein_dar_shab_ghadr.mp3
2.01M
. 🏴🍂👆🏻👆🏻🍂◼️
🚩زیارت امام حسین علیهالسلام درشب های قدر
تصميمها، قرارها و عهدهای بزرگ مختص به شب قدر است.
«شب قدر شبي است که بايد بين ما و امام زمان يک تلاقياي شود. إنشاءالله حضرت رضايتي از ما پيدا کنند و در را به روي ما باز کنند. اگر اين در به روي ما باز شد، برکاتش آرامآرام در طول زندگي ما معلوم ميشود. استادي داشتيم که ميگفت انسانِ کبابخورده دهانش بو ميدهد. اگر بابي از انسان به روي ما باز شد آرامآرام شيرينياي در زندگياش پيدا ميشود. امام عليهالسلام منتظر #دستگيري ماست. شب قدر شب دستگيري است، همه چيز آماده است.
امام مراقباند، هميشه حواسشان به ما هست. به امام هادي(ع) گفتند ما چگونه به شما برسيم؟ فرمودند شما دهانتان را باز کنيد ما هستيم و آمادهايم، بيشتر از اين نياز نيست. ما هميشه در محضر امام هستيم، امام هم مراقب و مواظب ماست. امام صادق(ع) فرمودند شيعيان ما هر کجا از عالم باشند زير نظر ما هستند، ما متوجهشان هستيم.
کافي است انسان امشب حرکتي کند و قراري با امام زمان(عج) بگذارد. آثارش در زندگي انسان معلوم ميشود. تصميمها، قرارها و عهدهاي بزرگ مختص به شب قدر است. إنشاءالله بايد انسان اهل #سرعت_و_سبقت باشد، فرصت را مغتنم بشمارد، اين ساعت و آن ساعت، و امشب و فردا شب نکند.»
#استاد_میرباقری
امشب تنها به یک چیز فکر میکنم. به همان لحظهای که پروندهٔ مرا میخوانید. بر دل مهربان شما چه خواهد گذشت؟
راستش امید دارم به لبخندی که از سر شوق، بر صورت همچو ماهتان نقش خواهد بست. اما اگر چنین نباشد، هر روز صبح با چه رویی از عهد بگویم؟ و من پناه میبَرم به خداوند از شر تعهدی که شکسته شود...
دعای مشترک شب های قدر ماه مبارک رمضان
❇️ اللَّهُمَّ إِنِّي أَمسَيتُ لَكَ عَبداً دَاخِراً
🔶 بار خدايا من شام كردم بندهاى آستان بوست
❇️ لاَ أَملِكُ لِنَفسِي نَفعاً وَ لاَ ضَرّاً وَ لاَ أَصرِفُ عَنهَا سُوءاً
🔶 كه مالك سود و زيانى نيستم و نتوانم از خود بدى را بگردانم بدان
❇️ أشهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفسِي
🔶 بر خود گواهى مى دهم
❇️ و أَعتَرِفُ لَكَ بِضَعفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي
🔶 و به آستان تو به ناتوانى و بيچارگى خود اعتراف مى كنم
❇️ فصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🔶 پس بر محمد (ص) و آل محمد (ع) درود فرست
❇️ و أَنجِز لِي مَا وَعَدتَنِي وَ جَمِيعَ المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَاتِ مِنَ المَغفِرَةِ فِي هَذِهِ اللَّيلَةِ
🔶 و به منو همه مؤمنين و مؤمنات آنچه از آمرزش در اين شب وعده فرمودى وفا كن
❇️ و أَتمِم عَلَيَّ مَا آتَيتَنِي
🔶 و آنچه بر من مرحمت فرمودى تمام و كمال گردان
❇️ فإِنِّي عَبدُكَ المِسكِينُ المُستَكِينُ الضَّعِيفُ الفَقِيرُ المَهِينُ
🔶 زيرا كه من بنده مسكين و مستمند و ناتوان و درويش و خوار توام
❇️ اللَّهُمَّ لاَ تَجعَلنِي نَاسِياً لِذِكرِكَ فِيمَا أَولَيتَنِي
🔶 بار خدايا مرا از يادت فراموش كار مگردان
❇️ و لاَ (غَافِلاً) لِإِحسَانِكَ فِيمَا أَعطَيتَنِي وَ لاَ آيِساً مِن إِجَابَتِكَ
🔶 در آنچه به من عطا كردى و نه از احسانت در آنچه به من دادى و نه نوميد از اجابتت
❇️ و إِن أَبطَأَت عَنِّي فِي سَرَّاءَ (كُنتُ) أَو ضَرَّاءَ أَو شِدَّةٍ أَو رَخَاءٍ
🔶 و اگر چه كندى باشد بر من در نهان باشم يا در زيان يا سختى يا آسايش
❇️ أو عَافِيَةٍ أَو بَلاَءٍ أَو بُؤسٍ أَو نَعمَاءَ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ
🔶 يا عافيت يا بلاء يا در تنگى يا در نعمت بدرستى كه تو شنواى دعايى
دعایمکارمالاخلاق۩حلواجی.mp3
11.25M
🤲 😇 دعای مکارم الاخلاق
💠 دعای بیستم صحیفه سجادیه
یکی از ادعیه وارده در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان و شب قدر
🌹 رهبر معظّم انقلاب در جریان دیدار رمضانی با جمعی از دانشجویان کشور، آنها را به استفاده هر چه بیشتر از دعای بیستم صحیفه سجادیه دعوت کردند.
🎙 با نوای اباذر حلواجی
دعایقرآنبهسر۩میرداماد.mp3
9.33M
📖 دعای قرآن به سر
ا😭🤲
30 دقیقه
🎙 با صدای سید مهدی میر داماد
31دعایتوبهوطلبتوفیقآن۩صحیفهسجادیه.mp3
5.99M
🤲 دعا در ذکر توبه و طلب توفیق آن از خدای تعالی
💠 دعای سی و یکم صحیفه سجادیه
یکی از ادعیه وارده در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان و شب قدر