🏖حسادت شغل دوم ماست؟!
قبلاً جدی نمیگرفتم اما حالا با ایمان میگویم که شغل دوم بسیاری از ما ایرانیان، حسادت است!
بیشتر ما به هرکس که یک قدم جلوتر رفته باشد، یک پله بالا ایستاده باشد یا حتی یک لبخند بیشتر روی صورتش نشسته باشد حسودیمان میشود.
چون رشد کردن توام با رنج و دشواری است، لم میدهیم و به جایش به کسی که درس میخواند میگوییم خرخوان، به کسی که پول درمیآورد میگوییم دزد، به آدم مودب و محترم میگوییم سوسول!
شما نه! شما فرق میکنید. اما بغلدستیتان حسود است. به زیبایی، ظرافت، هوش، سواد، ادب و ... دیگران حسودی میکند.
به جای اینکه تلاش کند قد خودش را بالا بکشد، انرژیاش را صرف این میکند که قد دیگران را با حسادت کوتاه نشان بدهد!
آدم موفق اما راهش را میرود و حسود پشت سرش حرف میزند. خون خونش را میخورد و وقت و توانش را صرف خراب کردن او میکند اما حق با پرتغالیهاست که میگویند: کاروان میگذرد و سگها فقط عوعو میکنند!
به جای حسادت کردن به دیگران و تلاش برای کوچک نشان دادن آنها، خودمان را بزرگ کنیم. به رشد خودمان فکر کنیم. اینطور این همه حرص و البته قرص مُسکن نمیخوریم!
آدمهای موفق، چراغ راهند. مثل فانوسدریایی. آنها آن سوی توفان ایستادهاند، تلاش کنیم از آنها این نکته را یاد بگیریم که ما هم میتوانیم موفق شویم به شرطی که به جای حسادت، بجنگیم، کار کنیم و راهمان را باز کنیم.
به کسانی که پشت سرتان با حسادت حرف میزنند لبخند بزنید.
آنها جایشان همان جاست؛ درست پشت سرتان!
آنها را دوست داشته باشید چون تنها کسانی هستند که موفقیت شما را باور دارند و با حسادت کردن به آن اعتراف میکنند!
💕🧡💕
3.mp3
8.12M
🌸قطعه استودیویی:
"لحظه های شیدایی"
🎊به مناسبت ایام غدیر🎊
🌸با صدای:
علی فانی و امید روشن بین
🌸 🌸:
📖 رمان «#جان _شیعه_اهل_ سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت اول
صدای قرائت آیت الکرسی مادر، بوی اسفند، اسباب پیچیده در بار کامیون و اتاقی که خالی بودنش از پنجرههای بیپردهاش پیدا بود، همه حکایت از تغییر دیگری در خانواده ما میکرد. روزهای آخر شهریور ماه سال 91 با سبک شدن آفتاب بندر عباس، سپری میشد و محمد و همسرش عطیه، پس از یکسال از شروع زندگی مشترکشان، آپارتمانی نوساز خریده و میخواستند طبقه بالای خانه پدری را ترک کنند، همچنانکه ابراهیم و لعیا چند سال پیش چنین کردند. شاید به زودی نوبت برادر کوچکترم عبدالله هم میرسید تا مثل دو پسر بزرگتر به بهانه کمک خرج شروع زندگی هم که شده، زندگیاش را در این خانه قدیمی و زیبا شروع کرده تا پس از مدتی بتواند زندگی مستقل را در جایی دیگر تجربه کند.
از حیاط با صفای خانه که با نخلهای بلندی حاشیه بندی شده بود، گذر کرده و وارد کوچه شدم. مادر ظرفی از شیرینی لذیذی که برای بدرقه محمد پخته بود، برای راننده کامیون بُرد و در پاسخ تشکر او، سفارش کرد : «حاجی! اثاث نوعروسه. کلی سرویس چینی و کریستال و... » که راننده با خوشرویی به میان حرفش آمد و با گفتن «خیالت تخت مادر! » درِ بار را بست.
مادر صورت محمد را بوسید و عطیه را گرم در آغوش گرفت که پدر با دلخوری جلو آمد و زیر گوش محمد غرّی زد که نفهمیدم. شاید ردّ خرابی روی دیوار اتاق دیده بود که مادر با خنده جواب داد: «فدای سرشون! یه رنگ میزنیم عین روز اولش میشه! » محمد با صورتی در هم کشیده از حرف پدر، سوار شد و اتومبیلش را روشن کرد که عبدالله صدا بلند کرد:
«آیت الکرسی یادتون نره! » و ماشین به راه افتاد. ابراهیم سوئیچ را از جیبش در آورد و همچنان که به سمت ماشینش میرفت، رو به من و لعیا زیر لب زمزمه کرد: «ما که خرج نقاشی مون هم خودمون دادیم ... » لعیا دستپاچه به میان حرفش دوید: «ابراهیم! زشته! میشنون! » اما ابراهیم دست بردار نبود و ادامه داد: «دروغ که نمیگم، خُب محمد هم پول نقاشی رو خودش بده! » همیشه پول پرستی ابراهیم و خساست آمیخته به اخلاق تند پدر، دستمایه اوقات تلخی میشد که یا باید با میانجیگری مادر حل میشد یا چاره گریهای من و عبدالله.
این بار هم من دست به کار شدم و ناامید از کوتاه آمدن ابراهیم، ساجده سه ساله را بهانه کردم: «ساجده جون! داری میری با عمه الهه خداحافظی نمیکنی؟ عمه رو بوس نمیکنی؟ » و با گفتن این جملات، او را در آغوش کشیده و به سمت مادر و پدر رفتم: «با بابابزرگ خداحافظی کن! مامان بزرگ رو بوس کن! » ولی پدر که انگار غُر زدنهای ابراهیم را شنیده بود، اخم کرد و بدون خداحافظی به داخل حیاط بازگشت.
ابراهیم هم وارث همین تلخیهای پدر بود که بیتوجه به دلخوری پدر، سوار ماشین شد. لعیا هم فهمیده بود اوضاع به هم ریخته که ساجده را از من گرفت و خداحافظی کرد و حرکت کردند. عبدالله خاکی که از جابجایی کارتونها روی لباسش نشسته بود، با هر دو دستش تکاند و گفت : «مامان من برم مدرسه. ساعت ده با مدیر جلسه دارم. باید برنامه کلاسها رو برای اول مهر مرتب کنیم. » که مادر هم به نشانه تأیید سری تکان داد و با گفتن «برو مادر، خیر پیش! » داخل حیاط شد.
ساعتی از اذان ظهر گذشته و مادر به انتظار آمدن عبدالله، برای کشیدن نهار دست دست میکرد که زنگ خانه به صدا در آمد. عبدالله که کلید داشت و این وقت ظهر منتظر کسی نبودیم. آیفون را که برداشتم، متوجه شدم آقای حائری، مسئول آژانس املاک محله پشت در است و با پدر کار دارد. پدر به حیاط رفت و مادر همچنان به انتظار بازگشت عبدالله، شعله زیر قلیه ماهی را کم کرده بود تا ته نگیرد.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کـلـیـپ_مـهـدوے
اگـه آقـامـون نـیـومد نـذاریـم دلا بـمـیره
انـتـظار مـهـدے امـروز هـمـه حـرف غـدیـر
🎤#عـلـے_فـانـے
🌸 🌸:
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دوم
کار آقای حائری چندان طول نکشید که پدر با خوشحالی برگشت و پیش از اینکه ما چیزی بپرسیم، خودش شروع کرد: «حائری برامون مستأجر پیدا کرده. دیده امروز محمد داره اسباب میبره، گفت حیفه ملک خالی بیفته.» صورت مهربان مادر غرق چروک شد و با دلخوری اعتراض کرد: «عبدالرحمن! ما که نمیخوایم با این خونه کاسبی کنیم. این طبقه مال بچههاست. چشم به هم بذاری نوبت عبدالله میشه، شایدم الهه.» پدر پیراهن عربیاش را کمی بالا کشید و همچنانکه روی زمین مینشست، با اخمی سنگین جواب داد: «مسئول خونه الهه که من نیستم، عبدالله هم که فعلاً خبری نیس، شلوغش میکنی!» ولی مادر میخواست تصمیم پدر را تغییر دهد که از آشپزخانه خارج شد و گفت: «ما که احتیاجی نداریم که بخوایم مستأجر بیاریم. تو که وضع کارت خوبه الحمدالله! محصول خرما هم که امسال بهتر از هر سال بوده. ابراهیم و محمد هم که کمک دستت هستن.» که پدر تکیهاش را از پشتی برداشت و خروشید: «زن! نقل احتیاج نیست، نقل یه طبقه ساختمونه که خالی افتاده! خدا رو خوش میاد مال من خاک بخوره که معلوم نیست تو کی میخوای عروس بیاری؟!!!»
مادر غمزده از برخورد تلخ پدر، نگاهش را به زمین دوخت و پدر مستبدانه حکم داد: «من گفتم اجاره میدم. حائری رفته طرف رو بیاره خونه رو نشونش بده.» و شاید دلخوری را در صورت من هم دید که برای توجیه فوران خشمش، مرا مخاطب قرار داد: «آخه همچین مادرت میگه مستأجر، خیال میکنه الآن یه مشت زن و بچه میخوان بریزن اینجا. حائری گفت طرف یه نفره که از تهران برای کار تو شرکت نفت اومده بندر. یه اتاق میخواد شب سرش رو بذاره زمین بخوابه. صبح میره پالایشگاه شب میاد. نه رفت و آمدی داره نه مهمونداری.» که صدای باز شدن در حیاط و آمدن عبدالله بحث را خاتمه داد و من و مادر را برای کشیدن غذا روانه آشپزخانه کرد.
چند لقمهای نخورده بودیم که باز زنگ خانه به صدا در آمد. پدر از جا بلند شد و با گفتن «حتماً حائریه!» سراسیمه روانه حیاط شد. عبدالله هم که تازه متوجه موضوع شده بود، به دنبالش رفت. مادر که با رفتن پدر انگار جرأت سخن گفتن یافته بود، سری جنباند و گفت: «من که راضی نیستم، ولی حریف بابات هم نمیشم.» و بعد مثل اینکه چیزی بخاطرش رسیده باشد، با مهربانی رو به من کرد: «الهه جان! پاشو دو تا ظرف و قاشق چنگال بیار براشون غذا ببرم. بوی غذا تو خونه پیچیده، خدا رو خوش نمیاد دهن خشک برگردن.» محبت عمیق مادر همیشه شامل حال همه می شد، حتی مستأجری که آمدنش را دوست نداشت. چادرش را مرتب کرد و با سینی غذا از اتاق بیرون رفت. صدای آقای حائری میآمد که با لحن شیرینش برای مشتری بازار گرمی میکرد: «داداش! خونه قدیمیه، ولی حرف نداره! تو بالکن اتاقت که وایسی، دریا رو می بینی. تازه اول صبح که محل ساکته، صدای موج آب هم میشنوی. این خیابون هم که تا تَه بری، همه نخلستونهای خود حاجیه. حیاط هم که خودت سِیر کردی، واسه خودش یه نخلستونه! سر همین چهار راه هم ماشین داره برا اسکله شهید رجایی و پالایشگاه. صاحب خونهات هم آدم خوبیه! شما خونه رو بپسند، سر پول پیش و اجاره باهات راه میاد.» و صدای مرد غریبه را هم میشنیدم که گاهی کلمهای در تأیید صحبتهای آقای حائری ادا میکرد.
فکر آمدن غریبهای به این خانه، آن هم یک مرد تنها، اصلاً برایم خوشایند نبود که بلاخره آقای حائری و مشتری رفتند و سر و صداها خوابید و بقیه به اتاق برگشتند. ظاهراً مرد غریبه خانه را پسندیده و کار تمام شده بود که پدر با عجله غذایش را تمام کرد، مدارک خانه را برداشت و برای انجام معامله روانه بنگاه شد. عبدالله نگاهش به چهره دلخور مادر بود و میخواست به نحوی دلداریاش دهد که با مهربانی آغاز کرد: «غصه نخور مامان! طرف رو که دیدی، آدم بدی به نظر نمیاومد. پسر ساکت و سادهای بود.» که مادر تازه سرِ درد دلش باز شد: «من که نمیگم آدم بَدیه مادر! من می گم اینهمه پول خدا بهمون داده، باید شکرگزار باشیم. ولی بابات همچین هول شده انگار گنج پیدا کرده! آخه چند میلیون پول پیش و چندرغاز کرایه که انقدر هول شدن نداره!» سپس نگاهی به سینی غذا انداخت و ادامه داد: «اون بنده خدا که انقدر خجالتی بود، لب به غذا هم نزد.» با حرف مادر تازه متوجه سینی غذا شدم. ظرفی که ظاهراً متعلق به آقای حائری بود، خالی و ظرف دیگر دست نخورده مانده بود. عبدالله خندید و به شوخی گفت: «شاید بیچاره قلیه ماهی دوست نداشته!»
✉️ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
-میخواهیدگناهچشمتانآمرزیدهشوند؟
-«صفات حضرت علی را بخوانید»
-میخواهیدگناهانگوشتانآمرزیدهشود؟
-«صفات حضرت علی رابشنوید»
-میخواهیدگناهانزبانتانآمرزیده شود؟
-«صفات حضرت علی را بگویید»
#استادهاشمینژاد🌿
✴️ جمعه 👈 8 مرداد / اسد 1400
👈 19 ذی الحجه 1442👈 30 ژوئیه 2021
🏛مناسبت های دینی و اسلامی .
🎇 امور دینی و اسلامی .
❇️ امروز روز مبارک و خوبی است و برای :
✅ تعلیم و تعلم و یادگیری .
✅ نوشتن کتاب و مقاله و پایان نامه .
✅ ارسال نامه .
✅ دیدار با بزرگان .
✅ و طلب خواسته ها و حوائج خوب است
👶 مناسب زایمان و نوزادش مبارک و روزی دار و از او خیر انتظار می رود .ان شاءالله
✈️مسافرت : مسافرت بعد از ظهر همراه صدقه آغاز شود .
👩❤️👩 مباشرت و مجامعت :
👩❤️👩 امروز : مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل از آن دانشمند جهانی گردد . ان شاءالله
🔭 احکام و اختیارات نجومی :
🌗 امروز قمر در برج حمل است و از نظر نجومی روز خوبی برای امور زیر است :
✳️ صید و شکار و دام گذاری .
✳️ ختنه کودک .
✳️ خرید لوازم منزل .
✳️ شروع درمان و کارها .
✳️ کودک به گهواره نهادن .
✳️ و ارسال کالاهای تجاری نیک است
📛 ولی امور زراعی و کشاورزی .
📛 و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن خوب نیست
💑 انعقاد نطفه و مباشرت .
👩❤️👨 امشب : امشب ( شب شنبه ) ، مباشرت برای سلامتی مفید هست .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ،#اصلاح_مو(سر و صورت) ، باعث توانگری می شود .
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن سبب رفع درد بدن می شود
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
❤️أمير المؤمنين علی عليه السلام:
🔺اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله
🔺همواره در انتظار (فرج و ظهور صاحبالزمان علیهالسلام) باشید و یأس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید.
📕بحار الأنوار ج ١٥ ص ١٢٣
‼️دست زدن در شادی اهل بیت
🔷س 5502: دستزدن همراه با شادی و خواندن و ذکر صلوات بر پیامبر اکرم و آل او(صلوات الله علیهم اجمعین) در جشنهایی که به مناسبت ایام ولادت ائمه معصومین(علیهمالسلام) و اعیاد وحدت و مبعث برگزار می شود چه حکمی دارد؟ اگر این جشن ها در مکانهای عبادت مانند مسجد و نمازخانه های ادارات و مؤسسات دولتی و یا حسینیه ها برگزار شوند، حکم آنها چیست؟
✅ج: به طور کلی کف زدن فی نفسه به نحو متعارف در جشنهای اعیاد یا برای تشویق و تأیید و مانند آن اشکال ندارد ولی بهتر است فضای مجالس دینی به خصوص مراسمی که در مساجد و حسینیه ها و نمازخانه ها برگزار می شود، به ذکر صلوات و تکبیر معطّر گردد تا انسان به ثواب آنها برسد.
📕منبع: khamenei.ir
‼️گوش دادن به صدای زن
🔷س 5503: گوشدادن به صدای زن هنگامی که شعر و غیر آن را به صورت دکلمه می خواند اعم از اینکه شنونده، جوان باشد یا خیر، مذکر باشد یا مؤنث، چه حکمی دارد؟ و اگر آن زن از محارم باشد، حکم آن چیست؟
✅ج: اگر صدای زن بهصورت غنا نباشد و گوشدادن به صدای او هم به قصد لذت و ریبه نباشد و مفسده ای هم بر آن مترتّب نگردد، اشکال ندارد و فرقی بین موارد فوق نیست.
📕منبع: leader.ir
‼️خواندن حمد و سوره در نماز جماعت
🔷س 5504: هنگام نماز جماعت و در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر آیا مأموم می تواند حمد و سوره را بخواند یا باید ساکت باشد؟
✅ج: در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر بنابراحتیاط واجب، مأموم نباید حمد و سوره بخواند ولی مستحب است به جای آن ذکر بگوید.
📕منبع: leader.ir
💠 #غدیر را محصور یک زمان خاص کردن ، جفا به غدیر است. غدیر موهبتی دائمی است که هر چه از آن گفته شود کم است.
غدیر می گوید: پایان عبادتها به سیاست ختم میشود...
#فقط_به_عشق_علی
دعای علقمه علی فانی 64 .mp3
7.27M
🤲 دعای علقمه
دعای بعد از زیارت عاشورا
🎤 با نوای علی فانی
صوت شماره 2️⃣ با حجم کم حدود 6 مگابایت
زیارتامینالله۩حسینحقیقی.mp3
1.95M
🕌 زیارت امین الله
🎙 با نوای حسین حقیقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کار امام زمان ارواحنا فداه با چه جور آدمهایی راه میفته؟!
⭕️ چرا حضرت ظهور نمیکنند؟
🔰 #استاد_پناهیان
روضه خانگی - امام حسین(ع) - 614.mp3
6.3M
🎙چقدر نام تو زیباست اباعبدالله...
🔻روضه #امام_حسین(ع)
🔻مناجات با #امام_زمان(عج)
⏱ #ده_دقیقه | 06:16
🔹#حرم_امام_حسین(ع)
👤استاد #میرزامحمدی
💡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ کوبنده استاد پناهیان به تاجزاده تئوریسین اصلاح طلبان که میگه زمان امیرالمومنین(ع) جوری بود که منتقد، فحش میداد به امام علی!
4_5870574863126628367.mp3
1.97M
🎥 #عید_غدیر سه روز است!
⭕️چطور دو ماه عزاداری میکنیم، اما سه روز نمیتوانیم جشن بگیریم؟
🔰 #استاد_پناهیان
دعاینادعلی۩حسینعربسرخی.mp3
1.98M
🕋 دعای نادعلی
ناد علی
💠 َنادِ عَلِیًّ مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ تَجِدْهُ عَوْناً لَكَ فِی النَّوَائِبِ
🎙 با صدای حاج حسین عرب سرخی
‼️شراکت در نذر
🔷س 5505: اگر شخصی توان پرداخت نذر خود را داشته و هیچ مشکلی در ادای انجام آن ندارد، آیا دیگران با رضایت خودشان می توانند در پرداخت مبلغ یا اقلام مورد نیاز مقداری را به عهده بگیرند، و در این نذر شریک شوند یا خیر؟
✅ج: تابع چگونگی نذر است، و اگر نذر کرده که خودش انجام دهد، نباید کسی با او شریک شود.
📕منبع: khamenei.ir
‼️شعار برادری و برابری بین شیعه و اهل سنت
🔷س 5506: برخی میگویند شعار برادری و برابری بین شیعه و سنی فقط جنبهی سیاسی دارد و حکم شرعی نیست. آیا این مطلب درست است؟
✅ج: خیر، این مطلب درست نیست. وحدت مسلمین حکم شرعی است. تعبیر حضرت آقا این است که «شعار وحدت مسلمین را یک مسئلهی استراتژیک میدانم_ یک مسئلهی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیرشیعه ارتباط داشته باشیم_ مسلمانان، به تدریج این اختلافات مذهبی و طایفهای را کم کنند و از بین ببرند چون در خدمت دشمنان است.» و خدمت به دشمنان هم حرام است.
📕منبع: khamenei.ir