وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم...
میگفت:
"جااان دل هادی..
چیه فاطمه...؟"
چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود...
فقط اشک میریختم و ناله میزدم...
دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن...
از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش...
نوشتم "هادی...
فقط یه بار...
فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..."
نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم...
بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم...
دیدمش…
با محبت وعشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد...
صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم...
"جاااان دل هادی...؟
چیه فاطمه…؟
چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟
تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای...
همسر شهید مدافع حرم هادی شجاع
🔰 جمعی از مداحان اهل بیت (ع)، یکشنبه با #رهبر_انقلاب دیدار میکنند
🌟 به مناسبت سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها، جمعی از مداحان اهلبیت علیهمالسلام با رهبر انقلاب دیدار خواهند کرد.
👈 این دیدار با رعایت دستورالعملهای بهداشتی روز یکشنبه ۳ بهمن، به صورت حضوری در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار خواهد شد و تعدادی از مادحین در ابتدای این مراسم به مدیحهسرائی خواهند پرداخت.
✍🏻 #میلاد_حضرت_زهرا #روز_مادر
تبریک به #امام_زمان_عج
#آداب_اجتماعی
اختلافات زمانی شکل میگیرندکه افرادبه جای پذیرش واحترام به تفاوتها
سعی میکنندسلیقه ونظر خودراحاکم نمایند
دراین صورت بجای یافتن نقطه مشترک
روزبه روزازیکدیگر دورترمیشوند
❄️⛄️🌨⛄️❄️
💕 داستان کوتاه
"حاکمی" کشوری را "اشغال" کرد به وزیر خود گفت "قوانینی" تنظیم کن تا بتوانیم با آسودگی "غارتشان" کنیم.
فردای آن روز "وزیر" نزد شاه آمد و قوانین را خواند…
۱- "مالیات" ۳ برابر فعلی
۲- "حقوق" ربع عرف بقیه کشورها
۳- "شاه" صاحب جان و مال همه مردم است
۴- "آروغ زدن" ممنوع!
شاه گفت: "بند چهارم" چه معنی دارد؟!
وزیر: بند چهارم "سوپاپ اطمینان" است، بعدا متوجه معنی آن خواهید شد!
"جارچیان" قوانین را اعلام کردند، ملت گفتند:
این که "جان و مال" ما از آن شاه باشد توجیه دارد چون ایشان "صاحب قدرت" است؛ ولی یعنی چه نتوانیم آروغ بزنیم!؟
مردم برای اینکه از "امر شاه" نافرمانی کرده باشند در کوچه و پس کوچه آروغ می زدند و می گریختند، جلسات شبانه آروغ برگزار میکردند و هر گاه آروغ می زدند احساس میکردند که کاری سیاسی انجام میدهند!
ماموران هم مدام در حال "دستگیری" افراد آروغ زن!! بودند و گاهی به منازل و رستورانها "یورش" میبردند و آروغ زنها را "دستگیر" میکردند…!
روزی شاه به وزیر گفت:
الان معنی "سوپاپ اطمینانی" که گفتی را میفهمم!
شما این کار را کردید مردم "حواسشان" پرت شود و هیچکس به ۳ قانون اول "توجهی" نکند!
❄️⛄️🌨⛄️❄️
🟢 *۱۵گردن بند طلا ویژه براي بانوان*
1️⃣ *پیامبراکرم(ص):*
هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد خداوند به او نظر رحمت میکند.
2️⃣ *پیامبراکرم(ص):* در هر بار شیر خوردن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد.
3️⃣ *امام علی(ع):*
جهاد زن خوب شوهرداری کردن است.
4️⃣ *امام صادق(ع):*
بهترین زنان زنی است که برای شوهرش خوشبو باشد.
5️⃣ *امام صادق (ع):*
چند گروه از زنان با حضرت زهرا(س) درقیامت محشور میشوند. یکی از آنان زنانی هستند که بر بد اخلاقی شوهر خود صبر میکنند.
6️⃣ *امام محمدباقر(ع):*
هیچ چیز برای زن در شب اول قبر بهتر از رضایت شوهرش نیست.
7️⃣ *پیامبراکرم(ص):*
یک لیوان آب دست شوهردادن بهتر از یک سال نماز شب خواندن و روزه گرفتن است.
8️⃣ *پیامبراکرم(ص):*
چون زنی به شوهر خود آب گوارایی دهد خداوند ۶۰ گناه او را میبخشد.
9️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):*
هیچ زنی نیست که دیگ غذایش را بشوید مگر آنکه خدواند او را از گناهان و خطاها میشوید.
🔟 *حضرت فاطمه زهرا(س):*
هیچ زنی نیست که هنگام نان پختن عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم، هفت خندق قرار دهد.
1️⃣1️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):*
هیچ زنی نیست که لباس ببافد (بدوزد) مگر آنکه خداوند برای هر نخی صد حسنه مینویسد و صد گناه محو میکند.
2️⃣1️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):*
هیچ زنی نیست موی فرزندان خود شانه بزند و لباس آنان را بشوید، مگر آنکه خداوند برای هر مویی حسنه ای بنویسد و برای هر موی گناهی را پاک کند و او را در چشم مردم زینت دهد.
3️⃣1️⃣ *حضرت زهرا(س):*
بهتر و برتر از همه اینها رضای خدا و رضای مرد از همسرش است. رضای همسر رضای خدا و غضب همسر غضب خدا میباشد.
4️⃣1️⃣ *حضرت زهرا(س):*
هیچ زنی نیست که با اطاعت همسرش بمیرد مگر آنکه بهشت بر او واجب میشود.
5️⃣1️⃣ *امام صادق(ع):*
هیچ زنى نیست که شوهرش را یکبار آب دهد(یک لیوان) مگر اینکه این رفتار براى او از عبادت یک سال که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش به شب زنده دارى مشغول باشد بهتر است و خداوند در عوض هر بار که شوهرش را آب دهد، شهرى در بهشت براى او بنا میکند و شصت گناه از او می آمرزد.
📚 *وسائل الشیعه،ج ۲،ص۳۹
❄️⛄️🌨⛄️❄️
❖
کودک که بودم🍂🌷
گمان میکردم
سردتر از بستنی
چیزی وجود ندارد...
حال که فکر میکنم
میبینم سرد تر از بستنی
قلب آدمهاییست
که تا میفهمند
"دوستشان داریم"
ما را ترک میکنند...!🍂🌷
❄️⛄️🌨⛄️❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ناراحتی مزدوران سعودی اینترنشنال از به نتیجه نرسیدن فشارهای حداکثری و تحریم ها علیه ایران!
🔹 اعتراف اپوزیسیون ضد ایرانی و جنگ طلب به شکست سیاست فشار حداکثری ایالات متحده علیه ایران؛ فشار حداکثری به هیچ جایی نرسید و ایران اکنون آمریکا را به بن بست رسانده است، آمریکا کاملا از ایران شکست خورده است!
#داستان_روزگار_من (۲۴)
بعد اروم چشامو بستم ...
😴😴😴😴😴
به دعوای سحر و زینب فکر میکردم
انگار کنترل ذهنم دست خودم نبود همش دعواشون تو فکرم بود
با این افکار خوابم برد
💤💤💤💤💤💤
همین جور که خوابم عمیق تر میشد یه خواب عجیبی دیدم 😱😱😱😱😱
وسط یه بیابان بودم
که کسی اونجا نبود من بودمو سکوت بیابون آفتاب خیلی سوزناک بود پا برهنه بودم از شدت داغ بودن شن های زمین پاهام داشت می سوخت
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
خیلی تشنم بود اما ابی نبود 😩😩😩
💦💦💦💦
تا چشم میخورد همه جا شن و ماسه بود
از یه تپه بالا رفتم دیدم چندتا زن و دختر دارن با گریه و شیون
به این سو و اون سو میدون 😭😭🏃🏃🏃🏃
و چندین مرد با صورتهای پوشیده و لباسهای قرمز در رنگ به دنبالشون هستن و چادرو روسری هاشون را به زور از سرشون میکشن
این صحنه چقدر آشناست اما نمیدونم چرا نمی فهمم کجاست
دختری رو دیدم که غرق در خاک نشسته و گریه میکنه و مدام شن های داغ و به سرش میریزه
دستاش از شدت داغی سوخته و سرخ شده بود
اما توجهی نمیکرد و به شیوناش ادامه میداد
صداش کردم اینجا کجاست ؟؟؟
چرا اون مردای قرمز پوش زنان و بچه هارو اذیت میکنن
اون زنا کین؟؟؟!!!
بدونه اینکه بهم نگاهی کنه در حالت گریه آه سوزناکی کشیدو گفت اونا فرزندان مادرمون فاطمه زهرا هستن ...😭
اینجااا کربلااااااست ...😭
دستمووو رو شونش گذاشتم گفتم تو کی هستی ؟.؟!!
روشو برگردوند و گفت :
من حافظ چادرم... یادگار مادرم هستم ...
یهو جا خوردم ... دیدم اون دختر دوستم زینبه...
که یهووو با صدای زنگ اخر مدرسه از خواب پریدم عرق کرده بودم 😰😰😰😰😰😰
وای چرا لبام و دهنم انقدر خشک شده از جام بلند شدمو کیفمو برداشتم ...
رفتم حیاط یه آبی به صورتم زدم و رفتم خونه...
سر کوچه که رسیدم سحرو دیدم که جلو درشون ایستاده ..ـ. پشت دیوار مخفی شدم تا بره بعد من برم ... چون اصلا دوست نداشتم باهاش روبه رو بشم ... تا رفت خونشون منم سریع دویدم خونه ...
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#داستان_روزگار_من (۲۵)
بدون اینکه ناهارمو بخورم مستقیم رفتم تو اتاقم ...با همون لباسای مدرسه رو تخت دراز کشیدمو خوابم برد😴😴😴😴😴😴
مامانم که سفره رو چیده بود صدام کرد، فرزاااانه...فرزاااانه
بیا دخترم ناهار آماده ست
بعد از دو سه دقیقه که خبری ازم نشد بازم با صدای بلند صدام کرد، فرزاااانه ...فرزااانه
مگه صدامو نمی شنوی دختر
دید که جوابی از من نشنید ترسید، بسم الله چرا دختره جواب نمیده ..یا خدااا...
مامان با ترس وارد اتاقم شد دید من خوابیدم چشاشو بست و یه نفس عمیق کشید...
آخی ترسیدم ...
مامان فدات بشه اینقدر خسته بودی که گشنه با مانتو و مقنعه خوابیدی...
اومد و پتورو کشید روم و بعد اروم پیشونیمو بوسید و رفت بیرون ...
مامان سحر تو این مدتی که من خواب بودم اومده بود خونمون
با مامانم نشسته بودن .
مامان سینی چایی رو گذاشت رو میز و خودشم نشست
چه خبر اعظم جون
اعظم خانم - سلامتی تو چطوری روبه راهی ؟.؟
مامان- هی شکر خدا بد نیستم
مرجان جون ببین یادته اون شب ازت خواستم که دیگه وقتشه به خودت برسی ؟؟
اره یادمه...
خب پس امروز وقتشه شروع کنی ..
شروع کنم یعنی چی ... چیکار باید کنم
متوجه منظورت نمیشم !!!
یعنی اول از همه برای اینکه غم و غصت و فراموش کنی .. باید به ظاهرت و چهرت برسی
مثلا رنگ موهاتو عوض کن یه رنگ شاد بزار به ارایش صورتت برس ...
فلان کن بسان کن
مامانم همین جور با حالت مات به حرفاش گوش میداد،،، خب حرفام تموم شد حالا موافقی که الان باهم بریم ارایشگاه؟؟؟
والا چی بگم...گیج شدم اعظم جان
!!
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🕯مثل شمع!
❄️ شمع را ببين هر چه به آن نزديك و نزديكتر باشي نور و روشنايي بيشتري دريافت ميكني.
❄️ قرآن كريم ميخواهد ما هم از جنس شمع و هم صفت شمع باشيم. ميگويد: به گونهاي باش كه هر كس به تو نزديكتر بود، بهره و سود بيشتري ببرد.
❄️و نزديكترين كسان به ما نخست پدر و مادرند و آنگاه همسر، و سپس فرزندان، و در آخر هم، بستگان و خويشان.
❄️يعني اول پدر و مادر خودت را مورد لطف و محبت قرار بده، آنگاه نزديكانت را، همچون همسر، فرزندان و خويشان.
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
#داستان_روزگار (_من (۲۶)
تقریبا ساعت نزدیکای ۵عصر بود که از خواب بیدار شدم
از گشنگی صدای غارو غووره شکمم بلند شده بود لباسامو عوض کردمو رفتم از اتاق بیرون
سلام خاله اعظم خوش اومدی
به..سلام خانم خوشگله ممنون
خوبی عزیزم
ممنون خاله جون خوبم 😊
یه دفعه مامانم پرسید راستی اعظم جوون یادم رفت بپرسم سحر کجاست ؟؟؟
چرا نیاوردیش😅😅
سحرم رفته خونه یکی از دوستاش کار درسی داشت
مرجان جان بریم ...؟؟
مامانم یه نگاه به من انداخت
فرزانه ما با خاله اعظم میریم بیرون تو برو ناهارت و بخور اماده ست دخترم ...
از روی کنجکاوی پرسیدم کجا مامان؟؟!!
تا مامانم خواست جواب بده سریع اعظم خانم گفت داریم میریم ارایشگاه فرزانه جووون
اهااان ...باشه خوش بگذره
مامانم در حالی که اماده می شد گفت دخترم مراقب خودت باش یادت نره ناهارتو بخوری
من زودی بر میگردم
باشه مامان به سلامت
مامان اینا رفتن . منم رفتم آشپزخونه سراغ غذا ،، شروع کردم به خوردن
سحرم اون روز مامانشو به بهونه ی خونه دوستش پیچونده بود
در واقع با شاهین قرار داشت
تو یه بستنی خوری با شاهین نشسته بودن که ۵دقیقه بعدش بهنامم اومد و نشست
بهنام- خب فرزانه کوو پس؟؟؟!
سحر- نیومده...
بهنام - عههه چرااا؟؟!
شاهین- هیچی بابا دختره یه لووس کلاس میذاره الانم با سحر قهره😒😒😒
سحر- نه قضیه کلاس گذاشتن نیست یه کنه هست که همه چی رو بهم میریزه...
بهنام - کنه؟؟؟..... کنه کیه دیگه؟؟😂😂😂
سحر- کنه یه دختر امله که همکلاسیمونه ... همش میخواد مخ فرزانه رو شست و شو بده ... عامل قهرمونم اونه
👿👿👿👿👿👿
بهنام- یعنی دیگه تموم شد قضیه دوستی منو و اون !!!?
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
|⇦•اونکه واسم یاره مادرِ ..
#سرود ویژۀ ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر _ محمد حسین پویانفر •ೋ
اونکه واسم یاره مادرِ
اونکه دوسم داره مادرِ
اونکه دستای پر مهرشُ
رو سرم میزاره مادرِ
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
من که عشق نابم فاطمه اس
مهر و هم مهتابم فاطمه اس
خیلی دوسش دارم اخه چون
مادر اربابم فاطمه اس
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
زندگیم مدیون فاطمه اس
توی سفرم نون فاطمه اس
روزگارش با حیدر خوشه
هر کسی مجنون فاطمه اس
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
اونکه واسم یاره مادرِ
اونکه دوسم داره مادرِ
اونکه دستای پر مهرشُ
رو سرم میزاره مادرِ
من فدای قد و قامتش
من فدای اشک صورتش
ارزوم لبخند فاطمه اس
زندگیمو میدم بابتش
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
اونکه دنیا مونده معطلش
من فدای دستای یلش
مثل آقامون مهدی منم
مادری بودم از اولش
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
اونکه واسم یاره مادرِ
اونکه دوسم داره مادرِ
اونکه دستای پر مهرشُ
رو سرم میزاره مادرِ
فاطمه مولاتی فاطمه