eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(مزه ترکی)😍😋 خداییش از کدو و هویج انتظار نداشتم انقد خوشمزه باشن ترکا بیشتر کنار غذاهای کبابی و گوشتی این مدل مزه هارو سرو میکنن معرکه اس مقدار هویج و کدو نصف نصف مقدار بقیه مواد هم سلیقه اییه ماست چکیده برای این ترکیب خیلی خوشمزه تره اگر پاپریکا نداشتین از پول بیبر شیرین استفاده کنید
10.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تعبیر زیبای فعال رسانه‌ای مسیحی از سردار دل‌ها؛ حاج قاسم به مانند شیشه عطری بود که رایحه‌اش در همه جا پخش شد 💢 «زینه کرم» فعال رسانه‌ای مسیحی: 🔺 "تا زمانی که قاسم سلیمانی در قلب و روح و خون من باشد، عکس‌های حاج قاسم به روی دیوار باقی خواهند ماند و حتی تعدادشان بیشتر هم خواهد شد." 🔺 "همانگونه که شهید قاسم سلیمانی در راه رهبری ثابت قدم ماند و پیش از شهادتش به ما وصیت کرد که همه ما پیرامون رهبر گردهم آییم و ایشان را تنها نگذاریم؛ از برادران ایرانی می‌خواهم که رهبری را تنها نگذارند."
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنیر خونگی😍😋 👩مواد لازم پنیر خونگی 🌼 🍀شیر 🍀سرکه سفید 🥰همه مراحل داخل فیلم مشخصه بازم سوالی بود داخل کامنت ها بپرسین 🥰 ❌ نکته ها❌ ✅برای هر ۱کیلو شیر ۳قاشق سرکه ✅شیر بعد اینکه جوش اومد قبل اینکه سرکه رو بریزید ۱۰دقیقه بجوشه ✅از شير محلي يا لبنياتي پر چرب استفاده کنید که پنیرتون خوشمزه تر میشه ✅قبل اینکه آب پنیر رو بریزید روی پنیر ها بچشید تا نمکش اندازه باشه ✅داخل شیر نمک نریزید که پنیرتون خیلی سفت میشه آخر کار داخل آب پنیر یا روی پنیرها بریزید ✅موقعه ایی که پنیر رو ریختین داخل پارچه میخواستین جمع کنید میتونین داخلش سیاهدونه یا گردو بریزید مخلوط کنید بعد پنیرو جمع کنید وجسم سنگین بزارید روش ✅سرکه اصلا رو طعم پنیر تاثیری نداره فقط برای دلمه کردن و جمع شدن پنیره ✅بزارین دو سه روز بمونه تو یخچال و نمکش به خورد پنیر بره بعد استفاده کنین ✅پنیر لاکتیکی خیلی خوشمزه ایی میشه
32.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند"به بهانه آزادی" ⭕️ کودتای بزرگ علیه ایران با رمز مهسا امینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژه‌ای در منزل شهید سلیمانی: مشغله‌ شهید سلیمانی زیاد بود اما همیشه خودش برای پیگیری امور خانواده شهدا حاضر می‌شد
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😋 یک بسته نان تست ۲ عدد سینه مرغ ۱ عدد پیاز ۱ عدد هویج ۱ عدد فلفل دلمه پنیر پیتزا برای سس ۱ ق غ پنیر ماسکارپونه ۱ ق غ سس مایونز ابتدا پیاز و سینه ی مرغ رو تفت داده سپس هویج و فلفل دلمه اضافه میکنیم و داخل ظرف مورد نظر نان اسنک رو چیده و روش پنیر پیتزا و موادمون و دوباره نان اسنک و سس و بعد با پنیر پیتزا روشو میپوشانیم و در فر ۱۸۰ درجه یکربع میذاریم.
یکی از راه های بندگی خداوند این است:👇 ➕هر روز با شور و شوق از خواب بیدار بشی ➕بهترین خودت باش، ➕رویاهایی که خدا در قلبت قرار داده رو تعقیب کن. ➕در سیاه چاله های زندگی گرفتار نشو ➕از توهین و گناه خودت را خلاص کن ➕از حرف های بقیه خودت را خلاص کن ➕از تحقیر خود و احساس ناامیدی خلاص شو ➕خدا همه اتفاقاتی که برای تو رخ میده را می بینه، می دونه که چه اتفاقاتی ناعادلانه بوده ، می دونه چطور با تو رفتار شده ➕هیچ اتفاقی برای خدا سورپرایز نیست اگر رو به جلو حرکت کنی نه تنها تو را از این شرایط خارج می کنه بلکه اوضاع بهتر از گذشته خواهد شد.
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مقایسه جالبی که در شبکه‌های اجتماعی مکزیک پخش شد ⭕️ تفاوت برخورد با دختر بچه فضول که وسط پخش لایو در برنامه زنده می‌آید. کارشناس BBC👈 عدم توجه به دختر بچه ایران (شیخ قمی)👈 بغل کردن بچه در پایان نوشته بودند این همان تفاوت فرهنگی ایران و غرب است در برخورد با دیگران.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما انسانها گاهی دیر قدر همدیگر را میدانیم ! وقتی یک نفر را از دست میدهیم ، تازه یادش میکنیم ، خوبی هایش از جلوی چشمانمان میگذرد ، مینشینیم خاطراتی که با او رقم خورده را مرور میکنیم ، غصه میخوریم ، بغض میکنیم و با خود میگوییم کاش بودی ... کاش به همین راحتی از دست نمیدادمت ... خلاصه کنم رفیق ، اگر خواستی حرمت کسی را بشکنی ، به کسی بی مهری کنی ، یک لحظه با خودت به نبودن اش فکر کن به نبودن اش برای همیشه ......
🌹لباس فرم معلم‌های زن کت‌های بلند با شلوار بود. زنگ‌های تفریح کت‌هاشون را در می‌‌آوردند و با بلوز آستین کوتاه وسط حیاط والیبال می کردند . مهدی کلاس چهارم بود. با دیدن این صحنه خیلی‌ ناراحت شد. گفت: " چرا باید این قدر راحت مسائل اسلام را زیر پا بگذارند. می‌خوام ادبشان کنم... 🌹جواد دوید جلو و گفت: می‌خوای چی‌ کار کنی‌ نکنه دردسر بشه ! خندید و گفت : نه ، فقط می‌خوام مجبورشون کنم با چادر برند خونه... " 🌹مهدی چادر‌های نماز خانه را برداشت؛ رفت بالای پشت بام. آهسته پرید توی حیات. کت‌های معلم ها را بدون این که متوجه شوند برداشت و جای آنها چادر گذشت... 🌹بعضی‌ معلم‌ها که نمیتوانستند با این وضع ‌‌ جلوی روستائیان از مدرسه بیرون روند مجبور شدند چادر ها را سر کنند و به خانه روند. 🌷🕊🌷🕊🕊
تنها امیدم به فردا بود که برم برای بار آخر دنبال کار هرچند با شرایطی که من داشتم هرکاری هم باشه اونقدر نیست ک بتونم پول پیش خونه بدم خودمم که پولی واسم نمیموند واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم انقدر توی فکر کار بودم که نفهمیدم کی شب شد کی شام خوردیم یه لحظه به خودم اومدم دیدم ساعت ۱۲شبه داشتم میرفتم تو اتاقم بخوابم که جانان در اتاقشو باز کرد افرا:تو چرا هنوز بیداری جانان:خوابم نمیاد میشه پیش تو بخوابم افرا:باشه بیا دستشو گرفتم رفتیم تو اتاقم ساعت گذاشتم واسه فردا با کلی فکر بلخره خوابم برد ●●●●●●● با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم ی دوش ۵دقیقه ای گرفتم موهام رو شونه کردمو بستم مانتو مشکی رنگم رو پوشیدم با شال مشکی یکم آرایش کردم چون شرکت ها به سرو وضع خیلی اهمیت میدن گونه جانان رو بوسیدم رفتم پایین یکم صبحونه خوردم بعد ۵دقیقه رفتم بیرون راننده منتظر بود نشستم تو ماشین آدرس رو دادم ●●●●●●● رفتم صحبت کردم با مدیر شرکت اما حقوقش ۱۰ملیون بود خیلی خوب بود ولی هرکاری میکردم هم نمیتونستم خونه اجاره کنم وکیل هم زنگ زد گفت تا ۲روز دیگه باید از عمارت بریم یاد پیشنهاد اون پیرمرد ۶۰ساله افتادم تنها چاره ام پیشنهادش بود درسته خودم اذیت میشدم اما حداقل نمیزاشتم خواهرم آواره بشهو ایندش خراب بشه راجب این مسئله حسابی باید فکر میکردم هرچند چاره ای نبود رسیدیم ب عمارت همین که رفتم داخل جانان پرید تو بغلم افرا:سلام جون من جانان:سلام آجی ملیحه خانوم اومد سمتم افرا:سلام خسته نباشید ملیحه خانوم:سلام دخترم ممنون ملیحه خانوم:برو لباساتو عوض کن آبمیوه بیارم بخورید افرا:چشم لباسمو عوض کردم و بعدش رفتم پایین ملیحه خانوم آبمیوه هارو اوورد خودشم پیشمون نشست ملیحه خانوم:چخبر افرا:سلامتی یهو متوجه شدم جانان بغض کرده افرا:قشنگم من؟چرا چشم های نازت پر شده هیچی نگفت آروم اشک ریخت دلم کباب میشد اشکشو به هر دلیلی میدیدم افرا:ناز من بگو چی شده جانان:بابایی آبمیوه دوست داشت با تموم شدن حرفش منو ملیحه خانوم هم بغض کردیم دستشو گرفتم اووردمش رو پام نشوندمش موهاشو نوازش کردم افرا:گریه نکن عزیزم نتونستم جلو خودمو نگه دارم  اشکام سرازیر شد سرشو گذاشتم رو سینم خیره شد به مبلی که بابا همیشه می‌نشست آروم اشک میریخت افرا:جانان من گریه نکن جانان:دیگه بابا ندارم افرا:چرا داری بابا حواسش بهت هست الان گریه میکنی ناراحت میشه ها گریه نکن پس دیگه به خاطر حرفم زود اشکاشو پاک کرد چقدر دلم میسوخت