eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
آب دهنم و قورت دادم و سعی کردم یه جمله ی درست بگم _لطف کردین ممنون. با اینکه سعی کرده بودم خودم رو کنترل کنم بی اختیار گفتم: _عمو و زن عمو خوبن؟حالشون خوبه؟ مصطفی که راهش رو کج کرده بود بره ایستادو سرش رو تکون داد و بدون اینکه به من نگاه کنه گفت: +سلام دارن خدمتتون . دسته ی کالسکه رو گرفتم تا برم نمیدونستم باید چه واکنشی از خودم نشون بدم بعد از این همه مدت! تو این شرایط!شاید اگه میفهمید محمد نیست دوباره قصد میکرد اذیتم کنه. +با تعریف هایی که عمو ازش کرده بود دلم میخواست ببینمش،ولی خب حالا که دقت میکنم میبینم خیلی بامزه تر از اون چیزیه که فکرش رو میکردم. گیج سرم رو تکون دادم که به زینب اشاره کرد .سعی کردم به زور لبخند بزنم که بهش برنخوره ولی انگار زیاد موفق هم نبودم.میخواستم بپرسم اینجا چیکار میکنه که بعد از یه مکث چندثانیه ای گفت: +تو راه گشنم شد گفتم یه چیزی بخرم بخورم به زور دهنم که از تعجب باز شده بود رو بستم و گفتم _اهان. من دیگه باید برم دیرم شده . ببخشید! سلام برسونید به عمو اینا خدانگهدار. اینو گفتمو راهم رو کج کردم و رفتم سمت در.به فروشنده که با تعجب به من نگاه میکرد توجهی نکردم و ازدر خارج شدم . ماشین مصطفی اون طرف خیابون پارک شده بود و یه خانوم جلوش نشسته بود. چند ثانیه خیره ایستادم و بعد حرکت کردم سمت خونه. ذهنم بشدت درگیر شده بود.چرا باید بعد از این همه مدت اینجا میدیدمش؟ازدواج کرده ؟ولی چقدر پخته تر از قبل شده. مثل همیشه جذاب بود داشتم فکر میکردم باید کامل راجع بهش ازبابا بپرسم .کل راه فکرم درگیر مصطفی بود ‌.وقتی رسیدم خونه مامان هم تازه اومده بود.بچه رو دادم دستش و ماجرا رو براش تعریف کردم و سعی کردم زیر زبونش رو بکشم. تازه داشت نم پس میداد که زینب دوباره صداش دراومد .بغلش کردم و رفتم بالا تو اتاق خواب .با اینکه حوصله نداشتم ولی سعی میکردم تو رفتارم با زینب کم نزارم.یکم باهاش بازی کردم .بعد از اینکه حسابی خسته شد جاشو عوض کردم ، بهش شیر دادم و روی پام خوابوندمش. ___ زینب تب و لرز کرده بود.با ریحانه بردیمش بیمارستان.تو راه خونه بودیم امروز بیست وسومین روزی بود که محمد رو ندیده بودم. دلم واسه دیدنش پر میزد. حداقل دلم به شنیدن صداش گرم بود که اونم تقریبا سه روزی میشد که ازش محروم بودم. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید.خیلی استرس داشتم. انگار تو دلم رخت میشستن . گوشیم رو تو دستم گرفته بودم و هر آن منتظر یه تماس بودم.عصبی تر و بی حوصله تر از همیشه شده بودم . ریحانه و شمیم و نرگس و بقیه هم هرکاری میکردن که حال و هوام رو تغییر بدن فایده ای نداشت. خیلی دلم میخواست از لحظه به لحظه ی اتفاقاتی که براش میافته خبردار بشم.به محض رسیدن به خونه از ریحانه خداحافظی کردم و رفتم بالا . به بچه دارو دادم و خوابوندمش. تلویزیون و روشن کردم و روی مبل نشستم . همه ی توجهم رو به اخبار داده بودم که تلفنم زنگ خورد. با عجله رفتم سمتش و به صفحه اش نگاه کردم. ریحانه بود با دیدن اسمش پوفی کشیدم و رد تماس دادم که وقتی محمد زنگ میزنه تلفن اشغال نباشه.خواستم گوشی رو پرت کنم رو مبل که دوباره زنگ خورد ولی این بار ریحانه نبود قسمت اتصال رو لمس کردم. سکوت کردم تا مطمئن بشم که خودشه که دوباره صدای نفساش رو بشنوم و جون تازه بگیرم،که دوباره بتونم قیافش رو موقع حرف زدنش تصور کنم و هزار بار واسش بمیرم.نفسامو تو سینم حبس کردم که مانع شنیدن صداش نشه. با صدای سلامش دلم ریخت. انقدر دلتنگش بودم که با شنیدن صداش بغضم بشکنه و اشکم در بیاد. سعی کردم خودم رو کنترل کنم گفتم _سلام عزیز دلم، خیلی منتظر بودم +خوبی فاطمه جان ؟ _الان که صداتو شنیدم عالی +قربونت برم،چه خبرا؟ چیکارا میکنی؟ زینبِ بابا چطوره؟ _خوبیم همه. دعاگویِ شما،زینب هم خوبه خدارو شکر . +کجاس؟خوابه؟ _اره تازه خوابوندمش،خودت خوبی؟ کجایی؟ +منم خوبم؟یه جایی نشستم اندر فکر تو _به به +راستی فاطمه _جانم؟ +امروز رفتیم زیارت جات خالی صداش قطع و وصل شد _چی؟نشنیدم +میگم رفتیم زیارت به یادتون بودم همش _اها قربون تو بشم من،چه خبر ازاونجا ؟ +هیچی.والا خبرا دست شماست _اخه الان خبر خودتی... خندیدکه به شوخی گفتم _شهید که نشدی...؟ لحن صحبتش تغییر کرد +شهادت ماله بنده هایِ خوب خداست نه مالِ ما ... از صدای گرفته اش بغضم شکست و با گریه ادامه دادم _هر تلفنی که به خونه میزنن دلم میریزه، به زینب که نگاه میکنم دلم میریزه گریم شدتش بیشتر شد امااون سکوت کرده بود و گوش میکرد _به عکسات که نگاه میکنم دلم میریزه +اینجوری از پا میافتی... _ولی آخه من دوستت دارم محمد، دوستت دارم... +موضوع همینه دیگه عزیزم،باید یه کم کمتر دوستم داشته باشی !
گریه ام به هق هق تبدیل شده بود . _محمد نمیدونم چرا ولی حس میکنم دیگه صداتو نمیشنوم،محمد به خدا همه ی وجودم داره کنده میشه با هر زنگ تلفن ، با هر زنگ در ده سال از عمرم کم میشه.محمد برگرد زودتر،زینب خیلی دلتنگی میکنه.قسمت میدم زود برگرد _چشم عزیزم اروم باش،قول میدم زودتر برگردم +قول میدی؟ _اره قول میدم تا چهار روز دیگه ورِ دلت باشم،نگران نباش. میدونستم داره سر به سرم میزاره برای همین چیزی نگفتم +میتونی زینب و بیدار کنی؟ _نمیدونم بیدار شه اذیت میکنه +خب برو بیدارش کن یکم گریه کنه صداشو بشنوم،دلم واسش یذره شده _واسه من چی؟ +شما دل ما رو بردی هم خیالت راحت نشد؟دلم واسه زینب تنگ شده فقط ولی دل من واسه تو رفته،خیلی وقته که رفته! _محمد خیلی عاشقتم! صداش رو خیلی اروم کرد و گفت +من بیشتر _چیکار میکنی؟ +نشستم دارم خاطرات اولین روزی که دیدمت تا الان رو مرور میکنم. _چقدر قشنگ +راستی ریحانه خوبه؟ _اره خوبه. دلش واست خیلی تنگ شده. همچنین مامان بابا +به مامان بابا که خیلی زحمت دادم شرمندشونم واقعا،حلالیت بگیر ازشون _اهاااان اینو یادم رفته بود راستی واسم شفاعت نامه نوشتی ؟دور حرم چرخوندی؟حضرت زینبو شاهد قرار دادی؟ +اره اره خیالت راحت _خیلی خب،حالا دیگه حلالت کردم. میتونی با خیال راحت شهید شی با صدای بلند زدزیر خنده _شام خوردی؟ +نه بچه ها دارن میخورن ولی من ازاونجایی که بهت قول دادم تو اولین فرصتی که پیدا شد باهات تماس بگیرم اومدم انجام وظیفه کنم. _اها چه سرباز وظیفه شناسی هستی _بله دیگه میخواستم بگم برو شامتو بخور که با بلند شدن صدای زینب منصرف شدم رفتم تو اتاقشو بچه رو بغل کردم +زینبم بیدار شد؟ _اره انقدر لجباز شده که نگو +دختر باباست دیگه،میگن دخترا بابایین واسه فراق از باباش داره اینجوری گریه میکنه خندیدم و _بله شما راست میگی +اره _راستی برو زودتر شامتو بخور گرسنه نمونی +چشم _قربون چشمات،خیلی مراقب خودت باش +چشم _چشمت بی بلا. تونستی بازم زنگ بزن . نگران میشم +چشم ،امر دیگه ای ندارین؟ _نه عزیزم .برو شامتو بخور +چشم _اره بچه هم گریه میکنه برم ارومش کنم +مواظب خودتون باشین.به بقیه هم سلام برسون بگو به یادشون هستم. اگه کاری نداری خداحافظ _خدا به همرات عزیزدلم مواظب خودت باش +چشم خداحافظ _خداحافظ و صدای بوق قطع تماس... ____ زینب از دیشب حتی یک ساعت هم دست از گریه نکشیده بود .انقدر گریه میکرد که واقعا نمیدونستم باید چیکارش کنم.انقدر که اذیتم کرده بود میخواستم بشینم گریه کنم.کلی تو دلم از محمد گله کردم که رفت و منو با این بچه تنها گذاشت ‌.از خود اذان صبح یک دم گریه کرد.زنگ زدم به ریحانه و قرار بود بیاد دنبالم تا بریم خونه ی خودمون رو مرتب کنیم که وقتی محمد برگشت تمیز باشه . رفتم و از تو یخچال شربت استامینیوفن برداشتم که با قطره چکان بریزم تو دهن زینب.این مدل گریه اش بی سابقه بود هم جاش تمیز بود هم شیرشو خورده بود.تازه حمومش هم کرده بودم . عجیب بود واسم که چرا انقدر گریه میکنه. مشغول نق زدن بودم که ریحانه در زد ‌ درو براش باز کردم تا بیاد بالا. سلام علیک که کردیم زینب رو دادم دستش تا برم حاضر شم .کیف زینب رو جمع کردم و شیرخشک وپوشک و دو دست لباس انداختم توش. چادر خودمم سر کردم و رفتم پایین . بعد از قفل کردن در، سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه ی خودمون تمام مدت زینب بغل ریحانه بود . ریحانه هم خیلی تعجب کرده بود ازاینکه چرا بچه به این ارومی اینجوری شده . داشتم از اخرین تماسم با محمد برای ریحانه تعریف میکردم که رسیدیم . ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم و رفتیم بالا. لباسامون رو که عوض کردیم شوینده ها رو در اوردم و مشغول شدم سقف هارو گردگیری کردم و جارو برقی کشیدم فرش هارو تمیز کردیم بخار شوی رو در اوردم و مبل ها و پرده رو بخارشوی کشیدم . زینب هم ریحانه ی بیچاره رو حسابی به خودش مشغول کرده بود. هم باهاش بازی میکرد هم اتاقا رو تمیز میکرد .رفتم تو اشپزخونه و واسش شربت درست کردم و با شکلات براش بردم . +دستت درد نکنه گلوم خشک شده بود دیگه _قربونت نوش جان،میگم ریحانه +جانم؟ _اون روز که روی لباس محمد بستنی ریختم؟یادته خندیدو +تو پارک دیگه؟اره چطور؟ _اومد خونه چیزی نگفت؟ +نه چیزی که نگفت، ولی اگه کس دیگه ای بود چون خیلی رو تمیز بودن لباساش و نظافت حساسه کلی نق میزد ولی به نظرم خوشحالم شده بود تو روش بستنی ریختی .چندین بار تعریف کرد و خندیدیم.تمام مدت لبخند از لبش کنار نمیرفت. خندیدم و چیزی نگفتم ساعت حدودا دوازده و نیم شده بود . از خستگی نای پلک زدن نداشتم با این وجود دوتا همبرگرسرخ کردم و با ریحانه مشغول خوردن شدیم....
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ✴️ سه شنبه👈 2 خرداد / جوزا 1402 👈3 ذی القعده 1444 👈23 می 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛امور ازدواجی. 📛شراکت و امور شراکتی. 📛و حاجت خواستن از دیگران خوب نیست. 👶زایمان :مناسب زایمان و نوزاد روزی گشاده دارد و عمرش دراز باشد. 🤕 بیمار: امروز زود خوب شود. 🚖سفر: مسافرت خوب است همراه صدقه انجام دهید. 🔭  احکام نجوم. 🌓امروز قمر در برج سرطان است و برای امور زیر نیک است: ✳️امور زراعی و‌ کشاورزی. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️خرید و فروش کالا و‌ ملک. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️خطاطی و نگارش. ✳️و استحمام خوب است. 💑مباشرت امشب: مباشرت امشب شب چهار شنبه: مباشرت و زفاف عروس مکروه است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات،(سروصورت)در این روز از ماه قمری ،باعث طول عمر می شود. 💉💉حجامت: خون دادن فصد و زالو. انداختن یا در این روز  از ماه قمری ، باعث ضعف مغز می شود. ✂️ ناخن گرفتن. سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ استخاره: وقت استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
این کارها، دنیایمان را آباد می کند 🔸️ اهل آخرت اول(قبل از هر چیز)، نظرشان به خداست؛ اگر سراسر زندگیشان را با سختی بگذرانند اما خدا راضی باشد هیچ گله ای ندارند. برای همین اهداف و نیازهای دنیوی، اتکای اصلیشان به خداست؛ «حسبنا الله و نعم الوکیل»(آل عمران، ۱۷۳) 🔸️خدا فرموده، انبیاء فرموده و بزرگان فرموده اند، تجربه ها [حکایت می کند]، خودمان هم تجربه کرده ایم که اگر برای رضای خدا کار کنیم، دستورات خدا را رعایت کنیم، خدا مددهای غیبی می رساند؛ چیزهایی که آدم هیچ باور نمی کند، خوشی هایی برایش پیش می آورد [که گمانش را نداشته است.] 🔸️حالا خوشبختانه دفاع مقدس هشت ساله واقع شد که [به برکت آن،] اندازه هشت هزار سال تجربه اندوختیم. هر روز رزمندگان ما در جبهه ها شاهد کمک های الهی بودند که هیچ باورشان نمیشد؛ خودشان هم فکر نمی کردند [چنین کمک هایی نصیبشان شود،] فقط چون اخلاص داشتند و برای خدا رفته بودند، خدا هم کمکشان کرد. 🔸️در همین کار های دنیا، خدای متعالی، بیان فرموده است که من یک سنت هایی دارم، اگر از آن سنت ها استفاده کنید، موفقیت هایی در همین زندگی دنیا برای خواسته های دنیایتان حاصل می شود، از این ها استفاده کنید! 🔸️یکی از این [سنت ها که موجب نصرت الهی می شود،] شکر است: «لئِن شَکَرتُم لاَزِیدَنَّکُم، اگر شکر گزارید حتما بر ( نعمت های ) شما می افزایم»(ابراهیم، ۷). اما اهل دنیا یادشان به نعمت های خدا نیست و همیشه هم گله مند هستند از خدا، می گویند: «این چرا اینطور شد؟ آن چرا فلان شد و [اعتراض می کنند.] 🔸️[یکی دیگر از این سنت های الهی برای نصرت بندگان، استغفار است؛] می فرماید: «اِستَغفِرُوا ربَّکُم ثُمَّ تُوبُوا اِلَیه؛ از پروردگارتان آمرزش بخواهید ، سپس ، به سوی او بازگردید»(هود، ۵۲). اگر از گناهانتان برگردید و استغفار کنید، آسمان رحمتش را بر شما [نازل] خواهد کرد، و بر اثر استغفار، بر نیروهایتان می افزاید. خدا که شوخی ندارد با کسی [و اگر وعده ای می دهد، قطعا محقق می شود].
همه ترسیدن،اما هیشکی از خدانترسید...
📣 با شهدا... 🔺در لحظه شهادت لبخند زیبایی بر لبانش بود بعدها پیغام داد و گفت: این بالاترین افتخار بود که من در آغوش امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) جان دادم... ❤️
📣 تصویری منحصربه‌فرد و کمتر دیده‌شده از گنبد حرم امیرالمومنین(علیه‌السلام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️امام علی علیه السلام: 🌸🍃 روزگار، دو روز است روزى سازگار با تو و روزى ناسازگار اگر با تو ساز بود، سرمستى مكن و اگر ناساز بود، شكيبا باش.🌸🍃 📕تحف العقول، ص۹۵ 🌸🍃
پیر شدیم و نفهمیدیم ... دوست داشتن ... ارزشش بیشتر از نبخشیدن اشتباهاتی است ... که مرتکب می شویم... پیر شدیم ... ولی هنوز راه درست زندگی کردن را ... پیدا نکرده ایم ... مدام از شانس و اقبالمان شاکی می شویم. جوانی را چه مفت ... با حرص خودن سر کردیم ... غافل از گذر ثانیه ها ... و دقیقه های که برنمی گردن ... مشغول شمردن بدبیاری هایمان می شویم. جوانی را در پیری درمی یابیم ... که دیگر پای راه رفتن ... طاقت دوری ... از اتاق تاریک و دنجمان را نداریم ... بازهم مشغول جوانی از دست رفته می شویم. پس ما فقط حسرت خوردیم ... هیچ وقت در لحظه زندگی نکردیم ... قدیما می گفتن به پای هم پیر شید! ما حتی به پای هم پیرهم نشدیم... ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 السلام علیک یا اباصالح المهدی ✨وقتی که عطر و بویت ✨مهمان جان ما شد ✨دیگر دل آرزویی ✨جز وصل تو ندارد 🌼 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثبت که نگاه کنی ؛ همه چیزِ دنیا خوب پیش میرود ، آدم ها ، همه شان خوب اند و هیچ مشکلی لاینحل نیست . مثبت که نگاه کنی ؛ مهم نیست که امروز چه روزی ست ، که چندشنبه است ، تو آرام و مهربان و عاشقی ؛ عاشقِ زمین ، عاشقِ هوا ، عاشقِ تمامِ آدم ها ... و جهان ، پنجره ایست که از افکارِ تو باز میشود ، بخواه که خوب ببینی ، بخواه که خوب باشی ، بخواه که حالِ زمین و زمانت خوب باشد...مثبت باش👌 🌸🍃
سه شنبه 2 خرداد ماهـتون زیبا امروز برای تک تکتون از خدا میخوام🍃🌷 بیشترین برکت گرم‌ترین محبت شیرین‌ترین مهربانی بادوام ترین شادی و جاری‌ترین معجزه‌ی خدا نصیب لحظه‌هاتون باشه🌷 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅همیشه لذّت از عبادت، نشانه‌ی مقبولیت عبادتهای ما نیست. ✘ گاهی این لذّتها رو شیطان ایجاد می‌کنه! 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ ناله‌های امام صادق (ع) در فراق امام زمان (عج) 😭 سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي... ای آقای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده... 🎙 حجت‌الاسلام عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙حجت‌الاسلام حامد کاشانی ▪️ماجرای زیبای عنایت امام صادق علیه السلام به زنی که آرزوی زیارتشان را داشت.... 👌بسیار زیباست
تلنگر ... 🌺 حبه انگور روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد قصه عجیبی است ، روزی شخص ثروتمندی دو کیلو انگور می خرد و به خدمتکار خود می گوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود شخص به سر کارش رفت ، بعد الظهر از کار به خانه می آید و می گوید لطفا انگور را بیاورید تا بخورم، همسرش گفت من و فرزندان انگور ها را خورده ایم ، مرد گفت دو کیلو انگور خریدم یه دونه هم برای من نگذاشته اید ! از خانه خارج می شود و همسرش او را صدا می زند هیچ جوابی نمی دهد، رفت املاک فروشی جایی که زمین خرید و فروش می شود گفت : یک قطعه زمین می خواهم در بهترین جای شهر آن را خرید، و رفت نزد پیمانکار ساختمان ، جهت ساخت و ساز گفت بی زحمت همراه من بیایید او را با خود برد و زمینی که خریده بود بهش نشان داد به پیمانکار گفت می خواهم مسجدی برای من بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید پیمانکار تمام وسایل و کارگران را آورد و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد ، مرد ثروتمند به خانه برگشت زنش بهش گفت کجا بودی ؟ مرد گفت الان اگر بمیرم خیالم راحته، شما حتی با یک دانه انگور هم بیاد من نیستید در صورتی که بین شما زنده هستم ، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید ؟ الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ، 400 سال است و این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد ، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت . ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد ، محبوب ترین مردم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند. 🌸🌸🌺🌸🍃
📔 آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود ، پدر او کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر می کرد! آبراهام پس از سالها تلاش ، به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد ، اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت : نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند . یکی از نمایندگان مخالف با عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد : آبراهام! حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی! آبراهام لینکلن لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد : من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت ، چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی! من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم ... آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم ، با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام ، پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود . یکی ازاقدامات مهم او خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری بود! و درپایان جمله معروف : معیار واقعی ثروت ما این است که اگر پولمان را گم کنیم ، چقدر می ارزیم . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ 🌸🌸🌸🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مداحی جدید حاج مهدی رسولی به‌ یاد شهید غیرت 🌹🌿 🍃آی خوش غیرت خراسانی 🍃پای ناموس شاهرگ دادی شهید
حاجی‌خیلی‌ قشنگ‌ میگفت... یاران‌ همه‌ رفتند،‌ افسوس‌ کہ‌ جا‌ مانده‌ منم حسرتا‌ این‌ گل‌ خارا،‌ همه‌ جا‌ رانده‌ منم پیر‌ ره‌ آمد و‌ طریق‌ رفتن‌ آموخت آنکہ‌ نا‌رفتہ‌ وجا مانده‌ منم
‏یک عکس و ده ها پیام: خانواده، عزت، غیرت، استقامت، شجاعت، فرزندآوری، وطن دوستی، عفاف، ، ، وفاداری، اقتدار، اسلام، مادر، خودباوری، ..!
🔴 / افشاگری تکان دهنده و صریح حسین شریعتمداری از یک لایحه عجیب و فاجعه بارلایحه عفاف یا گسترش بی‌حجابی؟! ▪️حاج حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان با اشاره به بندهایی از لایحه عجیب و غریب قوه قضائیه برای مقابله با بیحجابی نوشت: در این لایحه اولاً؛ وظیفه تصریح شده مقابله با جرم مشهود بیحجابی از ماموران سلب شده است! ثانیاً؛ مجازات ، از دایره جرایم کیفری حذف شده و به جرایمی از نوع «تخلف‌»! آن‌هم با مجازات نقدی تقریباً ناچیز تبدیل شده است! ثالثاً؛ امکان برخورد با این پدیده عفت‌سوز از سایر نهادهای ضابط قضایی مانند بسیج و سپاه گرفته شده و حال آنکه برخورد آنان با جرایم مشهود یک ماموریت قانونی و مصوب مجلس و فرماندهی کل قواست! رابعاً مردم از انجام تکلیف دینی و قانونی امر به معروف و نهی از منکر نه فقط منع شده‌اند، بلکه اقدام آنها در این زمینه به‌گونه‌ای یک اقدام مجرمانه نیز تلقی شده است! و مثلاً حق ندارند از تردد کشف‌حجاب‌کنندگان در معابر عمومی و انظار عامه جلوگیری کنند! ▪️و اما، حالا به شاه بیت! ماده یک این لایحه نظری بیندازید! چه می‌بینید؟! مطابق این ماده، نیروی انتظامی در صورت مشاهده جرم مشهود کشف ، حق کمترین برخورد و ممانعتی ندارد! خُب، باید چه کند؟‌ باید برای کشف‌حجاب‌کننده پیامک بفرستد و به او تذکر بدهد! اگر مراعات نکرد چه؟ پیامک دوم! اگر بازهم... پیامک سوم! و‌... ▪️خودتان قضاوت کنید. آیا این فرمول پیشنهادی در لایحه یاد‌شده غیر از رها کردن پدیده خانمان‌برانداز و عفت‌سوز کشف حجاب و تشویق دشمن به بهره‌گیری از زنان فریب‌خورده برای ادامه این راه پلشت، مفهوم و معنای دیگری دارد؟! آیا این ماده خنده‌دار نیست؟! البته که خنده‌دار نیست، بلکه بر احوال ملت و خون شهدا و شهید و شهادت و مجاهدت‌های ۴۴ ساله ملت و... باید‌گریست! ⭕️متن کامل در زیر https://kayhan.ir/fa/news/265494
📸 زنان قبیله زنی و آپاچی با اسلامی ✍ به این اسم‌ها توجه کنید ملا سید، ملاجان، هارون، دلاور، شارکنی، شاونی، ری، ماندان، شاهنیش، اراکی، علی بامو، امامی، کاوشکار، سلک نام، یمنی، ابن اخی، ابن اسماعیل، سیاه تل، مکه مدینه، مهوش، ناز پارس 🔸بدون شک این نام‌ها شما را به یاد مناطقی از ایران یا اشخاصی از ایران می‌اندازد، اما در واقع این‌ها اسم‌های اندکی از قبایل سرخپوست امریکای شمالی می‌باشد که در کشور کانادا و امریکا زندگی می‌کرده اند وبسیاری از آن‌ها قتل عام شده‌اند، ولی اندک بقایایی از آن‌ها هنوز موجود است 📚 منبع: تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره پیش از کریستف کلمب؛ حمید شفیع زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 حاجت گرفتن خانواده مسیحی از حضرت بقیه الله الاعظم امام مهدی (عج) در مسجدِ مقدس جمکران 👤برادرِ شهید روبرت لازار به طور اتفاقی به جمکران میرود و میگوید: یا صاحب جمکران ...