eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔶 امام على عليه السلام ـ در بيان موعظه هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : ✍اى پسرم! كسى كه يقينش كم شده و نيّتش در طلبِ روزى ضعيف گشته، [بايد بداند كه] خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به اراده خود، او را در سه حالتْ آفريده و به او روزى داده است، كه در هيچ يك از آن [حالت]هاكارى از دست او بر نمى آمد. [بنابر اين، او بايد بداند كه ]خداوند ـ تبارك و تعالى ـ او را در حالت چهارم نيز روزى مى دهد . 1️⃣☝️حالت اوّل، اين است كه او در رحم مادرش بود و خداوند عز و جل او را در جايى استوار، روزى رساند ، به طورى كه گرما و سرما اذيّتش نكرد. 2️⃣☝️سپس [در حالت دوم] او را از آن جا بيرون آورد و روزىِ او را از راه شير مادرش جارى ساخت و با اين وسيله، او را كفايت كرد و پرورش داد و بى آن كه او توان و نيرويى داشته باشد، او را بزرگ كرد. 3️⃣☝️سپس [در حالت سوم] ، او را از شير گرفت و روزىِ او را در كسب و كار پدر و مادرش قرار داد، و چنان در دل هاى آنان براى او محّبت و رحمت نهاد كه گويى غير از آن، چيز ديگرى ندارند ؛ به طورى كه در بسيارى از حالات ، او را بر خودشان مقدّم مى داشتند. 4️⃣☝️تا اين كه [به حالت چهارم رسيد و] بزرگ و عاقل شد و براى خودش مشغول كسب و كار گرديد . [در اين حال ،] عرصه بر او تنگ شد و به پروردگارش بد گمان گشت و همه حقوق خدا را در مالش انكار كرد، و از ترس تنگىِ روزى و بدگمانى به اين كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ اكنون و در آينده، روزىِ بازماندگانِ او را بدهد، بر خود و خانواده اش سخت گرفت. اى پسرم! بدترين بنده، همين است. 📚الخصال، صفحه 122 ‌✅‌‌کانال استاد قرائتی
🔰ساکت باش و هیچ مگو! ✍️ماشینت که جوش می‌آورد حرکت نمی‌کنی کنار زده و می ایستی! وگرنه ممکن است ماشینت آتش بگیرد! خودت هم همینطور هستی وقتی جوش می‌آوری، عصبی می‌شوی، تخته گاز نرو! بزن کنار! ساکت باش! و هيچ نگو! ✍️امام على عليه السلام: إنْ لَمْ تَكُنْ حَليما فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاّ أَوشَكَ أَنْ يَكونَمِنْهُمْ؛ اگر بردبار نيستى خود را بردبار جلوه ده، زيرا كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و به زودى يكى از آنان نشود. 📚نهج البلاغه، حكمت ۲۰۷ 🍁🍂🍁🌿
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوعی سس گوجه فرنگی ایتالیایی است و مناسب برای استفاده در انواع غذاها ، پاستا ، پیتزا و … است. ‌ 🔹️مواد لازم گوجه فرنگی : ۸ عدد آبلیمو : ۲ قاشق غذاخوری آویشن : ۱ قاشق غذاخوری پیاز : ۲ عدد سیر : ۴ حبه جعفری تازه : ۱ قاشق غذاخوری ریحان تازه : ۱ قاشق غذاخوری روغن زیتون : ۲ قاشق غذاخوری ‌ 👩‍🍳 طرز تهیه ۱- روغن زیتون ، پیاز و سیر خرد شده را داخل ماهیتابه بریزید و با حرارت ملایم تفت دهید تا نرم شوند سپس گوجه فرنگی های ریز خرد شده، آبلیمو، نمک و فلفل را اضافه کنید، با حرارت ملایم اجازه دهید سس حدود ۴۰ دقیقه به آرامی بجوشد ( در این مدت چند بار سس را هم بزنید تا ته نگیرد). ‌ ۲- پس از این مدت زمان سس، آویشن، ریحان و جعفری خرد شده را داخل میکسر بریزید و بزنید تا یکدست شود، مجدد سس را داخل ماهیتابه بریزید و ۱۰ دقیقه بگذارید به آرامی بجوشد سپس از روی حرارت بردارید و سرو کنید. ‌ ✔ نکته ۱- پیشنهاد میشود برای خوشرنگ تر شدن سس ۱ قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی به سس اضافه کنید.
10.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مواد لازم کره: ۲۰ گرم روغن مایع: ۱ قاشق غذاخوری سیر: ۲ حبه میگو: ۲۵۰ گرم قارچ: ۲۰۰ گرم خامه: ۲ قاشق غذاخوری شیر: نصف فنجان آب نصف لیمو تازه فلفل سیاه + نمک + پودر گشنیز پنیر پارمسان و جعفری برای دیزاین بشقاب. فوتوچینی هارو ۱۰ دقیقه داخل آبجوش و نمک بپزید تا کامل نرم بشه، بعد آبکش کنید. این پاستا رو تقدیم میکنم به همه شما دوستای خوبم. اگه به هر دلیلی میگو دوست ندارید، میتونید سینه مرغ رو به صورت مکعبی برش بدید و از اون استفاده کنید. تازه میتونید از اشکال دیگه ماکارونی هم استفاده کنید
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باقالی پلو با مرغ مجلسی😍• اینجوری درست کنی همه عاشق دستپختت میشن😋
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کیک شکلاتی🍫• مگه میشه کسی کیک شکلاتی و دوس نداشته باشه؟🤩 ~💚 مواد کیک: ارد ۱ پیمانه ۱۴۲ گرم پودر کاکائو بدون شکر ۶ ق غ ۳۵ گرم شکر ۱ پیمانه۲۰۰ گرم (من۱۵۰ گرم ریختم) تخم مرغ ۲ عدد درشت باترمیلک ۱ پیمانه(برو به اخر کپشن) روغن ۱/۲ پیمانه وانیل ۱ ق چ بیکینگ پودر ۱ ق چ نمک. ۱/۴ ق چ ~🤎مواد گاناش: شکلات سکه ای ۱۷۰ گرم خامه پرچرب ۳/۴ پیمانه
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 تا حالا به اینجوری نگاه کردی؟ 📌 نگاه به چادر با زاویه دید متفاوت 🎙 حاج آقای ماندگاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 مادر شهید الداغی در دیدار با رهبر انقلاب: چند سال پیش به عنوان دبیر نمونه خدمت شما رسیدم، امسال به عنوان مادر شهید... 🔺 لحظاتی از دیدار مادر شهید الداغی در حاشیه دیدار قهرمانان ورزشی با رهبر انقلاب.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعداد حمایت‌های عجیب مردم جهان از مردم فلسطین، نشان از این دارد که پروپاگاندای رسانه‌ی اسرائیل با بودجه‌های کلان بصورت خفت‌باری شکست خورده👌
مدح و متن اهل بیت
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #هفتاد_ویک سریع از ما
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت گوشی اش را در آورد و سریع شماره امیر را گرفت: ــ بله قربان ــ سریع اونی که بیرونه رو دستگیر کنید ،تو و امیرعلی هم بیاید داخل ـ ـچشم قربان کمیل نمی توانست بیشتر از این با او تنها بماند چون مطمئن نبود که او را سالم نگه می داشت. امیر و امیرعلی وارد اتاق شدند به امیر اشاره کرد تا سهرابی را ببرد امیر سریع به سمت سهرابی امد و او را به سمت در برد ،لحظه ی آخر سهرابی روبه کمیل پوزخندی زد و گفت: ــ فک نکن رئیس بزاره یه لحظه با آرامش زندگی کنی ،هم تو هم سمانه کمیل به سمت رفت که امیرعلی او را گرفت،امیر سریع سهرابی را از انها دور کرد،کمیل عصبی به سمتش امیرعلی برگشت؛ ــ ببین تو این گاوصندوق چه چیز مهمی پیدا میشه که سهرابی به خاطرش برگشته،من میرم بعد میام اداره ــ بسلامت قبل از اینکه از اتاق بیرون برود برگشت: ــ امیرعلی حراستو هم چک کن،ببین چطور اجازه دادن سهرابی با این تیپ و قیافه اومده تو امیرعلی سری تکان داد *** سمانه در ماشین نشسته بود و نگاه ترسیده اش را به در دانشگاه دوخته بود،نگران کمیل بود و می ترسید سهرابی بلایی سرش بیاورد،چند بار خواست پیاده شود و به سراغ کمیل برود اما پشیمان می شد،دستانش از استرس سرد شده بودند نمی دانست چیکار کند،دستش که بر روی دستگیره نشست تا در را باز کند،سهرابی همراه مردی بیرون آمد،سمانه وحشت زده از اینکه نکند بلایی سر کمیل آورده باشند از ماشین پیاده شد،اما با بیرون امدن کمیل و اشاره ای به ان مرد ،نفس راحتی کشید،کمیل عصبی به سمتش امد; ــ مگه نگفتم از ماشین پایین نیاید سمانه بی اختیار گفت: ــ سهرابی با اون مرد اومدن بیرون ترسیدم بلایی سرتون اورده باشن عجیب است که همه ی عصبانیت کمیل با این حرف سمانه فروریخت،با لحنی ارام گفت: ــ سوار بشید،میرسونمتون،کلاس که ندارید؟ ــ نه هر دو سوار ماشین شدند ،کمیل دنده عوض کرد و گفت: ــ حتی اگه بلایی سر من اورده باشن نباید پیاده می شدید وقتی جوابی از سمانه نشنید ادامه داد: ــ برا چی اومده بودید دفتر؟ ــ در باز بود،بچه ها گفته بودند دفتر را بستند و کسی حق نداره بره داخل،اما وقتی دیدم در بازه ترسیدم بازم کسی بخواد به اسم بسیج یه خرابکاری دیگه درست کنه کمیل نفس عمیقی کشید تا بر خودش مسلط شود؛این دختر او را به مرز جنون رسانده بود،بعد از این همه اتفاق باز هم بیخیال نشده بود،دیگر نمی توانست سکوت کند باید بحث ازدواج را پیش میکشید،و همیشه کنارش می ماند و مواظبش بود،والا بلایی سر خودش می اورد، با صدای سمانه به سمت او چرخید؛ ــ منظور سهرابی از اون حرفا چی بود? ــ نمی خواد ذهنتونو مشغول کنید ،اون فقط میخواست حرفی زده باشد سمانه با اینکه قانع نشده بود اما حرف دیگری نزد و تا خانه زمان در سکوت گذشت. جلوی در خانه ایستاد ،سمانه در را باز کرد و قبل از اینکه پیاده شود گفت: ــ خیلی ممنون زحمت کشیدید ــ خواهش میکنم وظیفه بود تا سمانه می خواست برودصدایش کرد سمانه برگشت؛ ــ بله؟ ــ باید بهاتون در مورد یک چیز مهمی صحبت کنم؟ ــ چیزی شده؟ ــ نگران نباشید چیزبدی نیست؟ ــخب بگید ــ نه الان وقتش نیست اگه وقت داشته باشید فردا باتون صحبت کنم ــ باشه ،ولی کجا ــ براتون آدرسو میفرستم ــ باشه حتما،بفرمایید تو ــ نه خیلی ممنون،سلام برسونید ــ سلامت باشید سمانه وارد خانه شد به در تکیه داد و ذهنش به مرور صحنه های یک ساعت پیش پرداخت،کمیل با آن اسلحه،عصبانیتش از اینکه سهرابی اسمش را به زبان آورد،و همه ی اتفاقات لرزی به قلب و اندامش انداخته بود ،ناخوداگاه لبخندی شرین و گرمی بر لبانش نشست ،چشمانش را آرام باز کرد،فرحناز خانم کنار در ورودی منتظرش مانده بود،با لبخند عمیقی به سمتش رفت ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂