مداحی آنلاین - بر عمر اسرائیل، ما حکم پایانیم - مطیعی.mp3
3.32M
✌️ بمناسبت روز جهانی قدس🇵🇸🇮🇷
🍃نحن حكم النهاية لحياة إسرائيل
🍃بر عمر اسرائیل، ما حکم پایانیم
🎙 میثم مطیعی
#طوفان_الاحرار #ماه_رمضان
YEKNET.IR - zamine - hafteghi 27 mehr 1402 - narimani.mp3
5.92M
آهِ غزٍّه_ضحی.mp3
12.35M
🇵🇸 آهِ غزه 🇵🇸
🎵پیشنهاد پخش در راهپیمایی روز قدس در سراسر کشور
مداحی آنلاین - تا فتح قدس مانده یک یاحسین دیگر - مهدی رسولی.mp3
7.02M
✌️بمناسبت روز جهانی قدس🇵🇸🇮🇷
🍃تا فتح قدس مانده
🍃یک یا حسین دیگر
🎙 مهدی رسولی
#قدس #روز_قدس
#امام_زمان
13890610_2634_128k.mp3
2.13M
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ ㅤ❚❚ ㅤ▷ㅤ ↻
|⇦• اسرائیل نابود خواهد شد
👤 مقام معظّم رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسمان باشد❗️
⚠حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد
⚠حواسمان به تر شدن های گاه و بیگاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد!
⚠حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند!
⚠حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنیم از کنارمان می روند...
⚠حواسمان باشد که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده...
به آرام قد کشیدنمان بوده ، به نیازها ونازهایمان بوده....
⚠آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند....
⚠حواسمان به گرانترین عشقهایِ زندگیمان...
به "بابا" به "مامان" ها خیلی باشد
🌸🍃
🌺زندگی فرصتی است ، غیر قابل بازگشت ...
زندگی موهبت است ، بپذیریدش
زندگی زیباست ، تحسینش کنید
زندگی تکاپو است ، به آن تن دهید
زندگی شادمانی است ، برایش نغمه سر دهید.
زندگی تعهد است ، به عهدش وفا کنید
زندگی گرفتاری است ، تحملش کنید
زندگی راز است ، کشفش کنید
زندگی لذت است ، از آن بهره ببرید
زندگی امید است ، آرزویش کنید
زندگی سفر است ، به پایانش برسانید
زندگی مساله است ، حلش کنید
زندگی هدف است ، آن را به دست آورید
زندگی نبرد است ، در آن جرات
حضور داشته باشید😊😉
🌷به خدا توکل کنید و امیدوار باشین
🌷که روزی آرزوهاتون برآورده می شه ....
🌸🍃
مدح و متن اهل بیت
#پروانه ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۶۴ 🎬 بزرگان نجد تصمیم گرفتند که ازدواج من با
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_ حسینی
#قسمت۶۵ 🎬
تازه متوجه شدم که من هم عروس اجباری خانه ی عدنان بودم وعدنان هم هیچ علاقه ای به ازدواج بامن نداشت وازسراجبار این تصمیم راپذیرفته بود.زندگی کسالت بار من شروع شده بود که اخباری از دولت اسلامی عراق وشام به گوشمان خورد،چون از زندگی خودم دلسرد بودم ودنبال راه فراری ازاین مخصمه میگشتم,اخبار داعش را دنبال میکردم,درابتدا سخنانشان واهدافشان بسیار زیبا ورویایی وآرمانی بود،حرف از تاسیس حکومت اسلامی بامحوریت عراق وشام بود وتبلیغ ورواج این دولت به تمام دنیا...دولتی که دم از اسلام ورسول اخرین خدا حضرت محمدص میزد,دم از عدالت واحکام فراموش شده ی اسلام میزد,دولتی که این دنیا را به مثابه ی بهشت میکرد ومجاهدان این دولت مانند فرشتگانی که مامور رحمت خدا به بندگانش بودند.
خلاصه,انقدر حرفهای قشنگ قشنگ میزدند که من باتمام وجود عدنان را ترغیب میکردم که به داعش بپیوندیم وبیشترتلاشم برای این بود که از ان محیط خفقان اور وحشت انگیز فرارکنم..
عدنان هم شروع به جمع اوری اطلاعات راجب داعش کرد وبعداز یکهفته ,خودعدنان پیشنهادداد که به داعش بپیوندیم،عدنان درنوع خودش نخبه بود مدرک پزشکی داشت وقراربود برای گرفتن تخصص امتحان دهد اما باتبلیغات اتشینی که برای دولت اسلامی عراق وشام کرده بودند ,عدنان سرازپانشناخته حاضرشد درسش را ترک کند وراهی شام برای پیوستن به داعش شویم.
به صورت اینترنتی ما ثبت نام شدیم که ای کاش نمیشدیم ,ای کاش دربین عشیره ی بنی عمران کنیزی میکردم اما روزگارم چنین نمیشد.
ناریه بااین حرف ,اشکهایش راپاک کردوگفت:برای امشب کافی ست,بهتراست بخوابیم که فردا خیلی کارداریم.
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط _حسینی
#قسمت۶۶ 🎬
با فکر به سرنوشت ناریه به خواب رفتم,نزدیکیهای اذان صبح بود که باگریه ی عماد ازخواب بیدارشدم,لرزشی تشنج مانند کل بدنش راگرفته بود, چندجرعه اب به خوردش دادم ومحکم به بغلم چسپاندمش وموهایش را نوازش کردم ,میدانستم که احتمالا به خاطرصحنه های وحشتناکی ست که دیده,انقدر نازونوازشش کردم تا ارام گرفت ,ناریه بیدارشده بود واماده میشد به مسجد برود وفیصل با چشمان باز دراز کشیده بود وبه مادرش گفت:سلام مادر,من امروز نمیام مسجد ،پیش خاله سلما میمونم.ناریه لبخندی زد وگفت:مراقب خودتون باشین ,تا مراسم جهادی بخوادشروع بشه,منم خودم رامیرسانم,میخوام امروز,اوج جهاد زنان رانشانت بدهم سلماجان....
بعداز رفتن ناریه بلند شدم ووضوگرفتم,فیصل هم خواب افتاده بود ومن باخیال راحت مثل یک شیعه نمازم راخواندم وقران راگشودم وشروع به خواندن کردم.....
وقتی قران میخواندم از دور واطرافم بیخبر میشدم ومحو معنای زیبایش,به ایاتی رسیده بودم که از قدرومنزلت زنان حرف میزد ,حتی برای زنی که ازشوهرش جدا میشد,چهارماه عده مشخص کرده بود ودراین چهارماه هیچ مردی حق تعرض به حریم این زن رانداشت,حتی نفقه زن دراین دوران برعهده شوهرسابقش بود واین اوج احترام به شخصیت یک زن است,چه زیباست کلام خداوچه زیباتر احکام دین رابیان کرده....
با صدای عماد که ازخواب بیدارشده بود ودنبال اغوشم بود از دنیای قران بیرون امدم,قران رابوسیدم داخل کوله ام گذاشتم.عماد را دراغوشم کشیدم,باید اینقدر احساس امنیت میکرد,شاید کابوسهای شبانه اش کمترمیشد,همینجور که عمادرا دربغل گرفته بودم به حرف ناریه فکرمیکردم...مراسم جهادزنان؟؟؟این دیگرچه مراسمیست؟؟خیلی دلم میخواست زودتر بفهمم این حیوانات کثیف چه عمل قبیحی را به اسم جهادزنان,نخشخوارکرده وبه خورد این زنان ازهمه جا بیخبر میدهند.
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
🦋ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۶۷ 🎬
بالاخره ناریه امد ،صبحانه ای باهم خوردیم وناریه روبه بچه ها:اگه پسرای,خوبی,باشید یه سورپرایز براتون دارم.
فیصل سریع گفت:مادربه خدا من گریه نکردم ,بهانه ام نگرفتم,غذاهم خوردم .
عمادهم خیره خیره نگاه میکرد..بمیرم برای برادر زبان بسته ام,خدالعنت کندداعش وداعشیان وحامیان این حیوانات درنده را...
ناریه بیرون رفت وبا قفسی که داخلش دوخرگوش کوچلو بود برگشت.
فصیل ازخوشحالی گونه مادرش رابارها بوسید وعمادهم که انگارخیلی ذوق زده بود به قفس اشاره میکرد وبه من نگاه میکردوتلاش میکردم اسمم راصدا بزند که صداهای نامفهومی ازگلویش خارج میشد.
ناریه:خوب ,حالا تا ما باهم میریم بیرون شما باخرگوشها بازی کنید,گریه وزاری...نه...بیرون اومدن چی؟؟
فیصل:نه نداریم ....
از عمادپرسیدم من برم؟اول راضی نمیشد
با ایما واشاره میگفت کنارش باشم اما چشمش به خرگوش که داشت به نان دست فیصل ناخنک میزد,افتاد ,رضایت دادکه بروم.
ناریه:روبنده ات رابیانداز پایین,تعدادی زن را که دریک صف ایستاده بودندوروبنده هایشان بالابود وروبرویشان هم مجاهدان داعشی ایستاده بودند رانشانم داد وگفت:الان شروع میشه,ففط به زنان نزدیک نشیم ,چون یه بار فکر میکنن ماهم جز اونا هستیم.
با تعجب داشتم نگاه میکردم که با پیچیدن صدای,الله اکبرولااله الاالله یک همهمه ی عظیمی همراه باگرد وخاک فراوان برپاشد ,صحنه ای راکه درجلوی چشمانم میدیدم قابل باور نبود،مردها دقیقا مثل گله ای گاو وحشی به سمت زنان حمله بردند وهرکسی که زودتر به زنی میرسید وقبل ازدیگری الله اکبر میگفت,صاحب ان زن نگون بخت میشد واین بود جهادزنان یاهمان جهادنکاح!!!
یعنی هر زن درهرشب میتوانست شوهرش راعوض کند واین عمق فحشا وفساد بود که به اسم اسلام به خورد جهان میدادند.
یاد ایات قران که صبح خوانده بودم افتادم...به خداقسم این دین نوظهور اسلام نیست...به خدا دراینجا شیطان خدایی میکند ونتیجه ی جهاداین زنان ,به دنیا امدن صدها حرامزاده است برای تربیت در لشکر شیطان....اری اینان طلایه داران لشکر ابلیس هستند که به زودی به دست الهی حجت خدا ازبین خواهند رفت...
از دیدن این صحنه ها حالت تهوع به من دست داد...
ناریه:مثل اینکه حالت خوب نیست؟؟
من:نه چیزی نیست,میشه بریم
ناریه:بیا بریم ,یه برنامه برات چیدم وبه سمت ماشین حرکت کرد.
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
🦋ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_ حسینی
#قسمت۶۸ 🎬
همراه ناریه سوار ماشین شدیم ,به طرف شهرحرکت کردیم,داخل شهرشدیم,مثل اینکه کل این شهر زمانی برای ورود داعش جشن وسرور برپا کرده بودند,الان پشیمان از کردارخودشان هر کدام به گوشه ای درسوراخ خود خزیده بودند,شهر عاری از روح وسرزندگی بود.
ناریه چندجا سرک کشید,وای خدای من,مسیری را که میرفت خوب میشناختم,به سمت سوله های ورودی شهر موصل بود,قلبم به شدت میتپید,دعا میکردم ناریه مسیرش راعوض کند با ترس گفتم:کجا میرویم ,داریم از شهر خارج میشیم که...
ناریه:یه اردوگاه دیگه این طرف هست مختص زنان اسیر دولت اسلامیست,امروز برای اولین بار ازمن خواستند به اونجا سری بزنم,مثل اینکه بعضی زنها مشکلاتی دارند و...
با تعجب گفتم:مگه چه کاره ای؟میری امربه به معروف کنی؟
زد زیرخنده وگفت:نه من اچارفرانسه ام خخخخ,میرم ویزیت کنم.
من:مگه دکتری؟؟
ناریه:اگه به جنگ دولت اسلامی نخورده بودم ,الان دکتری هم گرفته بودم,اخه میدونی وقتی با عدنان ازدواج کردم ,اون دوست نداشت زنش عامی باشه,باتشویق عدنان رشته پزشکی رفتم ویکسال هم خوندم که دیگه خورد به پیوستن به داعش...البته بگم وقتی اومدیم سوریه درسم را زیرنظر عدنان که واقعا پزشک حاذقی بود ادامه دادم وهرچی یادم داد فراگرفتم,الانم درحد خودم ویزیت میکنم,تازه عدنان بیچاره حتی مدرک پزشکی افتخاری هم برام گرفته بود.
پیش خودم گفتم پزشکی افتخاری دیگه چه صیغه ای هست،حالا باچیزایی که تواین مدت کوتاه از داعش دیده بودم،پزشکی افتخاریش را راحت تر قبول میکردم...
وای رسیدیم سوله ها،من چه کنم؟اگه کسی منو ببینه وبشناسه چی؟؟چکارکنم خدایا؟؟؟
بازهم توکل برخداکردم و...
#ادامه_دارد ..
⛈💦⛈💦⛈💦⛈
🦋ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۶۹ 🎬
نزدیک ورودی سوله ها نگهبان ایست داد ,ناریه ایستاد.
وای خدای من ,این که ابواسحاق بود,خداراشکرکردم که روبنده دارم ودر دل دعا میکردم تا هیچ کس مرا نشناسد.
ابواسحاق:بفرما خواهرمجاهد،چه میخواهید؟
ناریه:برای ویزیت امدم,مثل اینکه خانمی اینجا حالش خوب نبود,زنگ زدند به من...
ابواسحاق:اوه اوه,اون دخترک ایزدی...دیشب ,اخرشب تمام کرد....دیرامدی خانم دکتر وخنده ی زشتی کردوگفت:بفرمایید گلویی تازه کنید,چای عراقی,قهوه ترک ....نوشیدنی خنک...هرچه میلتان است ,فراهم میکنم.
ناریه روبنده اش رابالا زدوباخشم نگاهی به ابواسحاق کرد وگفت:مجاهد به وظیفه ات برس,نگهبانی بده,مابرای میهمانی نیامده ایم ودور زد که برگردیم.
نفسم راکه داخل سینه حبس کرده بودم ,بیرون دادم وگفتم:چه باتحکم برخورد کردی,نمیترسی برایت مزاحمتی ایجادکنند؟
ناریه:گفتم که با مجاهدان باید اینگونه برخوردکرد وگرنه صاحبت میشوند,درثانی,خیلی بیجا میکنند که بخواهند برای من مشکل ایجاد کنند,من وهمسرم جز اولین مجاهدینی بودیم که به دولت اسلامی پیوستیم,با ریختن خون امثال شوهرمن اینان جان گرفتند...
باخودگفتم:باریختن خون مظلومان,باسربریدن بی پناهان وباجوانمرگ شدن لیلا وامثال لیلاها شما حیوانات خونخوار جان میگیرید ,نام مجاهد برای شما وامثالتان خیلی زیادی بزرگ است.
ناریه بدون اینکه حرفی بزندماشین را نگه داشت...نگاهی به اطرافم کردم ودیدم همه جا بیابان است وتاورودی شهر فاصله,داریم,یک لحظه ترسیدم وگفتم,نکند افکارم رابرزبان اوردم وناریه میخواهد...
که ناریه در بغل من رابازکرد وگفت:پاشو برو اونطرف بشین,میخوام ازت یه راننده بسازم.
من:قبلا چندسری پشت ماشین نشستم.
ناریه بالبخندی:نه میخوام ببینم دست فرمانت چطوره
وقتی این حرکات ناریه رامیدیدم,باورم نمیشد که این زن داعشی,هست,اما همیشه یه چیزی ته قلبم میگفت ازاین مار خوش خط وخال بترس..
نشستم پشت رول وحرکت کردم,اخه طارق خیلی وقتا ماشینش را به دستم میداد وبه قول خودش مشق رانندگی میکردیم.
آه طارق.....کجایی برادرم.....
علی,علی.....توکجایی؟؟خدااااا من کجام؟؟من اینجا وسط این حرامیان چه میکنم؟؟خداااااا
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز✨️✨️ شب✨️✨️✨️
✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️
🔴 نماز شب بیست و چهارم ماه رمضان با پاداش حج و عمره
🔵 امام علی علیه السلام فرمودند:
🟡 هر کس در شب بیست و چهارم ماه رمضان، هشت رکعت نماز بخواند در هر رکعت بعد از سوره حمد هر سوره ای که دوست دارد بخواند، برای اوست هر چه که بخواهد از پاداش همانند کسی که حج و عمره به جا آورده باشد.
📚 وسائل الشیعه ج ۵ ص ۱۸۸
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم
نماز_شب
اگه نمیتونی دل شب نمازتو بخونی اینم راهکار…
امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج
نمازشب را به نیت ظهورآقا امام زمان(عج)و آزادی فلسطین بخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ بسیار کوتاه ودلنشین وتاثیرگذار از آیت الله مجتهدی در مورد علت عدم توفیق برای خواندن #نماز_شب..
__________________________
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🔹نماز شب
امام سجاد علیه السلام:
إنَّ عَمَّتی زَینَبَ مَعَ تِلکَ المَصائبَ و المِحَنِ النّازِلَةِ بِها فی طَرِیقِنا إلَى الشّامِ ما تَرَکَتْ [تَهَجُّدَها]لِلَیلَةٍ
عمّه ام زینب، با وجود همه مصیبتها و رنج هایى که در مسیرمان به سوى شام به او روى آورد، حتّى یک شب اقامه نماز شب را فرو نگذاشت.
📗بحار الأنوار، ج ۳۵، ص ۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌ای قدس ای شهر خدا
✨ آزاد می خواهم تو را
🕌 معـراج گاه مصطفی
✨آزاد می خواهـم تو را
🕌ای قبلـه گاه اولیــن
✨بهر رسـول آخـریـن
🕌از سلطه صهیونیان آزاد
✨می خواهــم تو را
روزجهانی قدس گرامی باد🌷
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خداوندا
✨خانه امیـدم را
🌸به یادت بر بلنـدترین
✨قله دلم بنا می کنم
🌸ای آرام جان
✨امشب تمام دوستـان
🌸و عـزیزانم را آرامشی
✨از جنس خودت ارزانی ده
شبتون بخیر و نگاه خدا پناهتان 🌸
🌸🍃
💠 اعلام زکات فطریه رمضان ۱۴۰۳
🔸دفتر حضرت آیتالله خامنهای
🔹میزان فطریه قیمت گندم برای هر نفر ۶۵ هزار تومان و قیمت برنج برای هر نفر ۱۸۰ هزار تومان است.
🔸دفتر حضرت آیتالله سیستانی
🔹فطریه بدل از آرد ۷۰ هزار تومان و برای فطریه بدل از برنج ایرانی ۱۸۰ هزار تومان و فطریه بدل از برنج غیرایرانی، ۱۲۰ هزار تومان
🔸دفتر حضرت آیت الله مکارم شیرازی
🔹زکات فطره امسال بر مبنای قوت غالب گندم، مبلغ ۶۵ هزار تومان و بر مبنای قوت غالب برنج، مبلغ ۱۸۰ هزار تومان است.
🔸دفتر مرحوم آیتالله علوی گرگانی
🔹مبلغ فطریه برای هر نفر برمبنای گندم، حداقل ۶۵ هزار تومان و بر مبنای برنج بر اساس برنج مصرفی خانوار است و حد متوسط آن ۱۵۰ هزار تومان است.
🔸دفتر مرحوم آیتالله صانعی
🔹فطریه برای هر نفر به قیمت گندم مبلغ ۶۵۰۰۰ تومان. فطریه برای هر نفر به قیمت برنج ایرانی مبلغ ۲۵۰ هزار تومان و به قیمت برنج خارجی مبلغ ۱۳۵۰۰۰ تومان
کل داراییش همینها بود...
وسط ضجه و اضطراب جماعت، درگوشی از همسر شهید پرسیدم: "وصیت نکرده بود چیزی بذاری کنارش موقع دفن؟"
انگار از قبل آماده باشد دستم را گرفت برد سر دو تا کشو!
یک شیشه آب معدنی پر از خاک، یک کیسه کوچک پر از خاک، تسبیح تربت...
دلم خون شد.
- اینا چیه؟
- با این دستکشا و دستمالا حرم بیبی زینب رو غبارروبی کرده، آخه مدافع حرم بود. گفته بذارید توی لحدم! این خاک تدفین زائر اربعینه...این خاک مسیر کربلاست...این تربتیه که تو دستاش بوده...
کشو دوم هم که پر از شال عزا بود...
- چرا انقدر دم دست؟
- کل داراییش همینها بود... همهش خاک!
🔴 استوری قابل تامل مایا صباغ فعال مجازی لبنانی
▪️نوشته: یک توییت از آقای خامنه ای کاری کرد که صهیونیست ها یا از شهرها خارج شدند یا به پناهگاه ها خزیدن...
▪️ اما ۲۲ کشور عربی برای اسرائیل کوچکترین اهمیتی نداره اما توییت یک نفر از ایران وحشت را در سراسر رژیم پخش کرد...
▪️چه کردید با خودتون ای عرب ها؟!
برگردید به دینتون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یک ویدیوی ۷ دقیقهای از غیرت ایران و ایرانی در حمایت از مردم فلسطین در روز قدس
📍اینجا تهران است
▪️این سیل جمعیت فقط یک خواسته دارد:
نابودی صهیونیسم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان
❖═▩ஜ🍃🌺🍃ஜ▩═❖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
دعـای روز بیست و ششم
مـاه مبـارک رمضـان 🌸
6⃣2⃣ دعای روز بیست ششم ماه رمضان
❇️ اَللّهُمَّ اجعَل سَعیی فِیهِ مَشکورا
خدایا کوششم را در این ماه مورد سپاس
❇️ وَ ذَنبِی فِیهِ مَغفُورا
🔶 گناهم را آمرزیده
❇️ وَ عَمَلِی فِیهِ مَقبُولا
🔶 عملم را پذیرفته
❇️ وَ عَیبِی فِیهِ مَستُورا یا أَسمَعَ السَّامِعِینَ
🔶 و عیبم را پوشیده دار، ای شنواترین شنوایان