eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.8هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
20.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷قرآن کریم،مشوق اخلاق،مهربانی وادب وشادی درمسیراطاعت خدا: 🌷۱۱۴ بارفرموده بسم الله الرحمن الرحیم یعنی به نام خداوندبخشنده مهربان، وبااین کاربه مایادداده که من مهربانم شماهم مهربان باشید 🌷فرموده: محمدرسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم یعنی مسلمانان باهم مهربانند 🌷وفرموده: 🌷۱..قولوا للناس حسنا...۸۳ بقره بامردم ،خوب صحبت کنید 🌷۲.انک لعلی خلق عظیم...۴قلم ای پیامبر،تو در قله ی اخلاقی 🌷۳.لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین..‌۳شعرا تو داری خودت رامیکشی که ایمان نمی‌آورند 🌷۴.ادفع بالتی هی احسن السیئة...۹۶مومنون بدی راباخوبی جواب دهید 🌷۵.قدجائکم رسول من انفسکم عزیزعلیه ماعنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم.۱۲۸ توبه پیامبری مهربان براتون فرستادیم که رنج شما او را رنج میدهد 🌷۶.ویدرئون بالحسنة السیئة...۲۲رعد عاقلان، بدی راباخوبی جواب میدهند 🌷۷.واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما...۶۳فرقان بندگان خوب خدا،درجواب رفتاربی ادبانه جاهلان،میگن:سلام 🌷۸.لئن بسطت یدک لتقتلنی، ما انا بباسط یدی آلیک لاقتلنک...۲۸ مائده اگر تو برای کشتن من اقدام کنی،من برای کشتن تواقدام نمیکنم 🌷۹.لاترفعوا اصواتکم...۲حجرات صداتون رابلندنکنید 🌷۱۰.لاتجهرو له بالقول...۳حجرات صداتون را برای پیامبر بلندنکنید 🌷۱۱.لایحب الله الجهربالسوء من القول.۱۴۸نساء خدا دوست ندارد صداتون رابه سخن بد بلندکنید 🌷۱۲.ادفع بالتی هی احسن...۳۴فصلت بدی راباخوبی جواب دهید 🌷۱۳.واغضض من صوتک...۱۹لقمان آهسته صحبت کن 🌷۱۴.والکاظمین الغیظ...۱۳۴آل عمران اهل بهشت،غضبشان را کنترل میکنند 🌷۱۵.والعافین عن الناس.۱۳۴آل عمران اهل بهشت،عفو میکنند 🌷۱۶.والله یحب المحسنین.۱۳۴آل عمران خدا نیکو کاران رادوست دارد 🌷۱۷.قولا له قولا لینا...۴۴طه با زبان نرم ،فرعون راارشادکنید 🌷۱۸.فبما رحمة من الله لنت لهم...۱۵۹آل عمران به یاری خدا،بامردم، بانرمی رفتار میکنی 🌷۱۹.ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة..۱۲۵نحل با حکمت و موعظه زیبا،مردم رابه راه خدا دعوت کن 🌷۲۰.وما ارسلناک‌ الا رحمة للعالمین..۱۰۷ انبیاء ای پیامبر،تو برای همه مردم جهان رحمتی 🌷...فبذالک فلیفرحوا...۵۷یونس به لطف خدا وعمل به قرآن شادباشید 🌷🌷🌷❤️
مدح و متن اهل بیت
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۱۱۰ 🎬: با سلام وصلوات مردمی که جمع شده بودند برای بدرقه ی لشکر اسلام ,سوار
🎬: از هواپیما پیاده شدیم,انگار داخل یک دشت بزرگ ویه بیابان فرود امده بودیم ,جلوی چشممان کوهی عظیم بود.سخنگوی حضرت بلند گو را گرفتند وفرمودند:به خواست خداوند وبرای اثبات حق وحقانیت دعوتمان ,اختیاراتی زیاد به ما عطا شده ,واینبار شما شاهد معجزه ای دیگر خواهید بود,معجزه ای که با دیدنش تمام یهودیان دنیا که دلشان برای خدا میتپد وروحشان پاک است را به سوی حق که همانا دین مبین اسلام محمدی ست رهنمون میکند وبی شک ایمان میاورند به پیامبر خاتم ویاری میکنند حجت زنده ی خدا را تا دولت سراسر نور اسلام ,دنیا را فراگیرد,بی شک اگر این حکومت بردنیا سایه افکند اینجا بهشتی دیگر خواهد شد,بهشتی در زمین. ... دوربینها همه اماده ی,فیلم برداری ومخابره ی صحنه هایی شدند که مطمینا از,عجایب روزگار خواهد بود حضرت رو به کوه انطاکیه فرمودند بازشو...دریک لحظه کوه تکانی خورد وبه خواست حضرت وبه مددخداوند از,هم گشوده شد...حضرت وتنی چند از یارانش وارد شکاف کوه شدند وبعد از دقایقی حضرت با کتابی درسینه جلوتر از همه ازشکاف بیرون امدند. پشت سر امام,افرادی که داخل شکاف شدند یک شیء که به نظر,میرسید نوعی تابوت است را حمل میکردند وامدند وزمانی در دید همگان قرار گرفتند ,حضرت کتابی راکه درسینه داشت بر روی دست بلند کرد وفرمودند:به خدا قسم که این کتاب,نیست جز تورات اصلی حضرت موسی کلیم الله واشاره به تابوت پشت سرش کرد وفرمودند:واینهم تابوت سکینه ی حضرت موسی ست که مدتها,بود از نظرها غیب شده بود,همانا اینها دلایل روشنی برحقانیت ماست, در این هنگام کتاب تورات اصلی راگشود و ایات صفحه ای را که به طور اتفاقی باز شده بود شروع به خواندن نمود... من که یک زن معمولی بودم,عقل وشعورم میگفت که ظاهر وباطن ایات چیزی نیست جز درمناقب محمد ص وفرستاده ی اخرین خدا وفضایل مولا علی ع واولاد ایشان... بار دیگر اشک شوق بر گونه هایم جاری شد ... براستی که از ادم تا خاتم همه وهمه اذعان میکردند که کاملترین دین اسلام است وحق ترین مذهب ,شیعه ی اثنی عشری ... دوربینها تمام این وقایع را ثبت ودرکمتر از ثانیه ای به اقصا نقاط دنیا مخابره نمودند.. دارد.... 🖊به قلم...ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
🎬: بعداز رخداد این واقعه ,دوباره سوار بر هواپیما,شدیم ورهسپار بیت المقدس.... در بیابانی نزدیک قدس,فرود امدیم ,همانطور که از هواپیما پیاده میشدیم,نا گاه سیاهی هایی از دور در اسمان پیدا شد...اوه خدای من باورم نمیشد ,رژیم غاصب وتا دندان مسلح اسراییل ,جنگ را از همین بدو ورود شروع کرده بود...وحشت از دیدن اینهمه هواپیمای جنگی که به قصد نابودی ما میامدند باعث شد به طرف علی بروم ,با دو دستم محکم دستان علی را چسپیدم وشروع به تکان دادن کردم وگفتم:علی علی نگاه کن...ما هنوز تجهیزات نظامی را از هواپیماهای باری را خالی نکرده ایم ,بااین حمله ی غافلگیرانه ,حتما درچشم بهم زدنی نابود میشیم. علی با همان ارامش همیشگی درحالی که لبخند میزد گفت:نترس سلما,نترس...ما که تنها نیستیم...حجت خدا دربین ماست وبدون تردید دست یاری خدا وامدادغیبی اش نخواهد گذاشت حجت ویارانش اسیب ببینند وصحنه ای که ثانیه های بعد جلوی چشمم رخ داد,درستی حرف علی را تایید کرد... پرنده های اهنین اسراییلی ,نرسیده به بالای سرما,بدون کوچکترین شلیکی از سمت ما,یکی یکی دراسمان میترکیدند وصدتکه میشدند. حضرت که لبخند ملیحی برچهره ی زیبایشان نشسته بود فرمودند:براستی که وعده ی خدا حق است وحزب الله فهم غالبون.... وسخنگوی حضرت ادامه داد:محکم باشید واستوار در راه برقراری حکومت حق قدم بردارید,شاد باشید که گروه کثیری از فرشتگان دراین نبرد ما راحمایت میکنند واین نابودی پرنده های اهنین دشمن ,گوشه ای از نبرد فرشتگان بود که رخ داد... وقتی به چشم خود نابودی دشمن را دیدم ,به راستی روایاتی که از معصومین به مارسیده بود پی بردم,روایاتی که همه حکایت از خدمت تمام جن وانس مسلمان وفرشتگان اسمان درلشکر مهدی زهراس ,داشت.. سرشار از حسهای خوب بودم اما نمیدانستم این واقعه پیش درامدی برای اتفاق عظیم دیگریست... دارد.. 🖊به قلم...ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۱۱۳ 🎬: تجهیزات نظامی را از هواپیما پیاده کردیم ,تجهیزاتی که فوق برتر بود که تا به حال هیچ بشری به چشم ندیده بود,از راه دور هم کنترل میشدند وصدالبته خون بیگناهی را زمین نمیریختند... با یاد خدا پیشرویمان را شروع کردیم,به راحتی اب خوردن شهر تلاویو را که روزگاری پیش به همراه علی در ان زندگی میکردیم به تصرف خود دراوردیم,سران صهیونیستها که اکثرا شیطان در عمق جانشان نفوذ کرده بود وجز حزب شیطان وشیطان پرست بودند,هرچه امام با سخن گفتن واوردن ایاتی از تورات ونشان دادن تابوت سکینه ی موسی ع ,تلاش نمود,به راه نیامدند وبه امام علنا اعلام کردند تا پای جان از فرمانده شان که الان به صورت واضح همه ان را میدیدند,اطاعت میکنند...وفرمانده شان کسی نبود جز عزازیل بزرگ یا همان ابلیس که به عینه با چشم خودمان میدیدیمش,حضرت که اطمینان پیدا کردند انها هدایت نخواهند شد دستور جنگ را صادر کردند....جنگ سختی بود ومیتوان با اطمینان بگویم که این حزب شیطان واقعا برای زنده ماندن سرورشان از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند ,اما اینبار با دیگر بارها فرق داشت واین جنگ با دیگر جنگها فرق داشت,دیگر مظلوم کشی به پایان رسیده بود,دیگر کودک ربایی وکودک کشی جایی دربین مردم نداشت,به راستی که پایان حکومت شیطان بر دنیا وبرقلب مریض شیطان پرستان بود... با مدد خداوند وامدادهای غیبی ومهارت لشکر عظیم مولا ,بسیاری از سران لشکر شیطان را کشتیم وسپاهیانشان که ترس از حضرت درعمق جانشان نفوذ کرده بود,بدون کوچکترین مقاومتی تسلیم شدند واقرار به پشیمانی کردند,پا درون تل اویو گذاشتیم,دربین انبوه کشتگان به دنبال چهره ای اشنا بودم.....چهره ای که انقدر شیطان براوتسلط داشت که محال بود جز زنده گان وتوبه کنندگان باشد... علی هم مثل من چشم میگرداند..... دل در دلم نبود...قلبم درفشار وتلاطم بود..یعنی...یعنی..امروز ,اینجا,عباس وزینبم را خواهم یافت... جلو.میرفتم ونگاه میکردم ,سعی میکردم هیچ کشته ای را از,قلم نیاندازم... دارد... 🖊به قلم....ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۱۱۴ 🎬: هرچه که گشتم هیچ اثری از انور خبیث پیدا نکردم,لشکر، کل شهر را از لوث وجود این جانیان پاک کرده بودند,ساعتی استراحت میکردیم وبعد به سمت بیت المقدس حرکت مینمودیم.. دراین هنگام اشک از چشمانم سرازیر شد ,علی نزدیکم امد وبا همان طمانینه ی خاص خودش گفت:گریه نکن سلما...امام با ماست...نگران نباش عباس وزینب را پیدا میکنیم وبعد اشاره کرد که بلند شوم وبااو درشهر قدمی بزنیم وخانه های انور را که علی مثل کف دست میشناخت جستجوکنیم,شاید ردی,از انها پیدا کردیم. اول به طرف خانه ی انور که درکنار دانشگاه بود وزمانی من مرگ خود رابه چشمانم درانجا دیدم روان شدیم... هرچه که به خانه نزدیکتر میشدیم دل در سینه ام بیشتر میتپید ,انگار قرار بود با صحنه ای یا خبری بد ,روبرو شوم. درب خانه قفل بود علی رسم جوانمردی را فراموش نکرده بود واحتمال کوچکی میدادکه شاید انور توبه کرده باشد,ابتدا چندین بار درزدیم وبعد علی صدازد اما هیچ خبری,نشد دراخر وبا شلیک یک گلوله درب خانه بازشد...وارد خانه شدم...خدای من این خانه اصلا هیچ تغییری نسبت به چندین سال پیش نکرده بود. هیچ کس درخانه نبود واز,اشفتگی خانه مشخص بود که انور دستپاچه به جایی گریخته,است. همه ی خانه را گشتیم,تنها جایی که مانده بود,همان اتاقی بود که روزگاری بنیامین,این موجود کج ومعوج که ساخته دست انور بود و عمری هم نکرد,بود. به سمت اتاق رفتم...انگار صحنه ها جلوی چشمم جان گرفته بود,درب اتاق رابازکردم,علی هم قدم به قدم با من میامد. اتاق به همان حالتی که اخرین بار دیده بودم,خالی خالی بود,اما... اما خوب که دقت کردم,روی تخت خالی که قبلا هیکل نحیف بنیامین رویش جان داد,چیزی توجهم را جلب کرد... خدای من باورم نمیشد... دارد.... 🖊به قلم....ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
🎬: درست روی تخت ,عکسی از زینب وعباس بود,عکسی که مشخص بود تازه گرفته شده,باورم نمیشد این بچه های من بودند که معصومانه به دوربین زل زده بودند وصورتشان اینچنین تکیده ولاغر شده بود... عکس رابرداشتم,علی هم پشت سرم قرارگرفت,شانه هایم را ماساژ میداد وهمراهم اشک میریخت... پس پس درست حدس زده بودم,زینب وعباسم دست این شیطان خبیث اسیربودند,همینطور که با گریه عکس را زیرورو میکردم ,علی عکس راگرفت وبرگرداندش... اوه...انور خبیپ چند جمله پشتش نوشته بود: خوب میدانستم که بالاخره همراه ان امامتان که ادعا دارید کل دنیا را بدست میاورید ,به اینجا میرسید...خوب عکس وچهره ی فرزندانتان را نگاه کنید چون میدانم ,قرار نیست دیگر زنده وسالم انها را ببینید... من خیلی بدجنس نیستم,این عکس را گذاشتم تا اخرین یادگاری باشد برایتان... اینها قربانیهای عزازیل بزرگند,تا کباب شدنشان راهی نمانده... با هرکلمه ,کلمه ای که میخواندم ,فشار روحی ام شدید وشدیدتر میشد...اخر من زنم...من مادرم...عاطفه زنانگی ام ومهر مادریم مرا شکننده تر از,علی...این مرد زندگی ام نموده,من طاقت اینهمه ناملایمات راندارم, دنیا دور سرم میچرخید که با لیوان ابی که علی به صورتم پاشید به خود امدم, علی:سلما...این شیطان خبیث میخواسته با روح وروان ما بازی کند....والله که وعده ی امام حق است...نگران نباش,امام با ماست...خدا با ماست....عباس وزینب را بالاخره به ما میرسانند... دارد... 🖊به قلم...ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکی میخواد برکت در زندگیش، ببینه این شاه کلید را از دست نده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عزیزان میتونید ذکر "اللهم بارِک لِمولانا صاحب الزمان" را بصورت مستمر در هر سه وعده غذایی بعد از پایان (به عنوان دعا ) ذکر صلوات به نیت سلامتی و تعجیل امر ظهور امام زمان عج ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨از دلایل محرومیت نماز شب 🎙آیت الله مجتهدی تهرانی ره: مردى نزد امیر مؤمنان(ع) آمده و عرض کرد که: من از نماز شب محروم شدم. حضرت فرمود: تو کسى هستى که گناهانت تو را به بند کشیده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگاه وسوسه ی شیطان به سراغتان آمد ؛ مطمئن باشید که موهبت الهی در نزدیکی شماست ، که شیطان در پِی ردِ آن است...🪁 [ استاد مسعود عالی ] •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
💠امیرالمومنین علیه‌السلام: آنچه از دنيا در دست توست، پيش از تو صاحبانى داشته و بعد از تو به ديگران خواهد رسيد 📚نهج‌البلاغه خیلی جوش دنیا نزن 🌸🍃
باز کن پنجره را بوی رضا می‌آید به استقبال فرخنده میلاد شمسُ‌الشموس سلطان علیه آلافُ التَّحیت وَ السَّلام 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا 🙏 در این شب زیبا ✨ به همه تنِ سالم و ذهن آروم ببخش❤️ خدایا 💕 خودت، آرامش رو به🌷 قلب بنده هات هدیه کن 🙏 هر کجا هستید✨🎈 آسمون دل تـون🌷 ازغم وغصه خالی✨🌷 شبتــون به زيبايی رویاهاتون✨🎈 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ سلام 😊✋ یکشنبه تون بروفق مراد🌺 صبحتون شاد و زیبا 💗 ان شـاءالله امروز🌸🍃 پُر باشه ازخبرهای خوب💓 اتفاق های عالی 👌 موفقیت های پی در پی 🌺 دنیاتون سرریز از برکت 🌸🍃 و روز و روزگارتون خوب باشه🌺 🌷🍃
🌹یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 💫🌺 اميرالمومنين عليه السلام به مالك اشتر، فرمود : اى مالك ! اين سخن را از من بشنو و به خاطر بسپار . ای مالک ، جوانمردی آن کس که یقینش آسیب پذیر است ، کم ارزش است . و هر که طمع به خود راه دهد خویشتن را خوار گرداند . و هر که سختی حال [ مشکلات زندگی ] خود را به دیگران بازگو نماید تن به ذلت داده است . هر که دیگران را از راز خود آگاه ساخته خود را از نزد خویشتن پست نموده است . 📗 تحف العقول : ص ۳۴۱
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️نکته 💖مُحبّت همـه چیـز را شڪست می دهـد و خود شڪست نـمی خـورد... 👈به این جـمله ها اعتـقاد داشتـه باشیـد! 💗 محبّت بر همـه چیـز غـالب اسـت... 💗بالاتریـن قـدرت را دارد، سنـگ را آب می ڪند و ڪوه را جابـجا... 💗 اگـر روزی به ڪسی محبـت کردیـد، باور داشتـه باشیـد هـرگز نـخواهد توانـست از یاد ببـرد... 💗 مانـدگارتریـن اثـر هنـری انـسان محبّـت است... 💗هـرگز وسعـت محبتـمان را ڪم نڪنیم... 🌷🍃 روزگـارتون لبـریز از محبـت...💓 🌷🍃
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️هر وقت روز بدی را تجربه میکنید و انگار تمام اتفاق های آن روزتان بر خلاف میل شماست این را فراموش نکنید که هیچکس به شما وعده نداده است که زندگی شما بدون مشکل خواهد بود! بدون روزهای سخت ، شما هیچوقت قدر روزهای خوب رو نمیدونید! یک نفس عمیق بکشید،و به خود بگویید این فقط یک روز بد است نه یک زندگی بد!!!!! یادت بماند که، "مردم همانقدر شاد هستندکه ذهنشان را به سمت شادی می کشانند. 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 از جنس چشمه باش 🍃 جاری وزلال..‌ 🌷ازسنگها بگذر 🍃 ودر مسیرت 🌷 سبزی وشادابی را 🍃 هدیه ی دیده ی رهروان کن 🌷 تادر تو دمی بیاسایند... 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍓شاد ترین رنگ را 🍃امروز به زندگی بزن 🍓اندیشه‌ات سبز 🍃آسمان دلت آبی 🍓و قلب مهربانت طلایی 🍃زندگی زیباست 🍓اگر آن را به زیبایی رنگ بزنی یکشنبه تون زیبا و پراز انرژی + 🍓 🌸🍃
🔷یادمان باشد که خدا همیشه هست و همه جا حضور دارد پس هیچگاه ناامید و دلخسته نباشیم. 🔷یادمان باشد که دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند اما متفاوت ببینند. پس درست نیست خودتان را با کسی مقایسه کنید. 🔷یادمان باشد که کسی را نمی توانید وادار کنید عاشقتان باشد.یادمان باشد انسانهایی هستند که ما را دوست دارند اما نمی دانند چطور عشقشان را ابراز کنند. 🔷یادمان باشد که چند ثانیه طول می کشد تا زخمی در قلب آنها که دوستشان داریم ایجاد کنیم،ولی سالها طول میکشد تا آن زخم را التیام دهیم. 🔷یادمان باشد که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،بلکه گاهی کسی است که به کمترین ها قانع است. 🔷یادمان باشد که اینجا همه مسافریم پس در این سفر شاد باشیم و به عزیزانمان شادی را هدیه دهیم و از خود نام نیک به جا بگذاریم. ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌در حرم ✨حوله احرام من 🌸از جنـــس دعاسـت 🕌حجرالاسود من ✨پنجره فولاد رضاست 🎊پیشاپیش ولادت با سعادت 💫شمس الشموس ، 🌸امام الرئوف علی بن موسی الرضا (ع) مبارکباد.💐 🌷🍃
از تغییر نترسید آغاز تغییر می تواند شروع از دست دادن چیزی باشد که فکر می کنید برایتان خوب است یا دوستش دارید . ولی پایان تغییر ، شروع بدست آوردن یک چیز بهتر است. 🌷🍃
💐یکشنبه تون عالی و شاد 🌸پیشکش 💗نگاه مهربونتون 💐در این روز زیبای عید 🌸گل را برای 💗زندگیتون 💐و کوتاهی عمرش 🌸را برای غمهاتون آرزومندم 💗لبتون غنچه لبخند 💐دلتون شاد 🌸و روز و 💗روزگارتون بر وفق مراد عیــدتـون مبــارک 💐💐 🌸🍃
✅ از پیرمرد حکیمی پرسیدند: از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد: یاد گرفتم🔰 که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم. یاد گرفتم🔰 که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت. یاد گرفتم🔰 که دنیای ما هر لحظه ممکن است تمام شود اما ما غافل هستیم. یاد گرفتم🔰 که سخن شیرین، گشاده رویی و بخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست. یاد گرفتم🔰 که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد. یاد گرفتم🔰 کسی که جو را میکارد گندم را برداشت نخواهد کرد. یاد گرفتم🔰 که عمر تمام میشود اما کار تمام نمیشود. یاد گرفتم🔰 کسی که میخواهد مردم به حرفش گوش بدهند باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد. یاد گرفتم🔰 که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است. یاد گرفتم🔰 کسی که مرتب میگوید: من این میکنم و آن میکنم تو خالی است و نمیتواند کاری انجام دهد. یاد گرفتم🔰 کسی که معدنش طلا است همواره طلا باقی میماند بدون تغییر، اما کسی که معدنش آهن است تغییر میکند و زنگ میزند. یاد گرفتم🔰 تمام کسانیکه در گورستان هستند همه کارهایی داشتند و آرمانهایی داشتند که نتوانستند محقق گردانند. یاد گرفتم🔰 که بساط عمر و زندگیمان را در دنیا طوری پهن کنیم که در موقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم 🌸🌸🌸
✅ اگر بگذرید شیرم را حلالتان نمی کنم! روحانی مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در زندان رجایی شهر خاطره جالبی دارد: 🍃حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار می‌شود، ‌شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد. او متواری می‌شود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود. 🍃حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به‌ قول‌ معروف پوست‌ انداخته و اصلاح‌ شده بود. آن‌قدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها قلبا دوستش داشتند. 🍃پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری‌ بودند، برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمه‌چینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف‌نظر کنند. همسر مقتول گفت: " من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام" و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچک‌ترین برادرمان واگذار شده است. به‌هرحال برادر کوچک‌تر هم زیر بار نرفت و گفت :"اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمی‌گذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم." 🍃به‌هرحال روی اجرای حکم مصر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا به‌شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت:"درخواستی ندارم." 🍃وقت کم بود و چاره دیگری نبود. مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ برادر و خواهر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند. جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آن‌ها گفت که اگر از قصاص صرف‌نظر کنند شیرش را حلالشان نمی‌کند. به‌هرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد همه‌چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت: "من یک خواسته دارم" من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه‌ دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید. 🍃 شاگرد قاتل، گفت: "۱۸ سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا تنها ۹ روز تا محرم باقی‌مانده و تا تاسوعا، ۱۸ روز. می‌خواهم از شما خواهش کنم اگر امکان دارد علاوه بر این ۱۸ سال، ۱۸ روز دیگر هم به من فرصت بدهید. من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانی‌های عزادار می‌دهم. امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم. " 🍃 حرف او که تمام شد فضا عوض شد. یک‌دفعه دیدم پسر کوچک مقتول منقلب شد، رویش را برگرداند و با بغض گفت من با ابوالفضل (ع) درنمی‌افتم؛ من قصاص نمی‌کنم. برادرها و خواهرهای دیگرش هم با چشمان اشکبار به یکدیگر نگاه کردند و هیچ‌کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد. 🍃 وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول ماجرا را برای مادرش تعریف کرد. مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم. خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس(ع) ختم به خیر شد و دل ۱۱ نفر با نام مبارک ایشان نرم شد و از خون قاتل پدرشان گذشتند. 🌸🌸🌸