eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ساعاتی پیش ازدحام جمعیت زنان محجبه تهرانی پشت دربهای وزرشگاه شهید شیرودی/بیداری ملت #ارسالی_مخاطبین
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپی زیبا و تماشایی از حرم مطهر حضرت معصومه (س) 😍
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌱سلام کنار خیابان زیر آفتاب ایستادم، ولی خستگی اجازه نمی‌داد که دیگر منتظر آمدن اتوبوس بمانم، پس به سمت ایستگاه تاکسی ها رفتم. در همان موقع دو خانم مقصدشان را به یکی از راننده‌ها گفتند و عقب تاکسی نشستند، من هم خوشحال از اینکه با آنها هم مسیر هستم، کنارشان جا گرفتم، چون خیالم راحت بود که تا مقصد، همسفر و هم نشین یک خانم هستم نه آقا، و می‌توانم بدون معذب بودن، راحت بنشینم و خستگی‌ام را از بدنم بیرون کنم. وقتی ماشین حرکت کرد، چشمهایم را بستم تا کمی آرامش بگیرم اما با شنیدن آهنگ بلند و مبتذلی، پلکهایم مانند فنری از جا پرید😦 آهنگ بیشتر مناسب پارتی های شبانه بود نه ترافیک های شهری که نیاز به آرامش دارد! تکلیف من، نشنیدن بود اما نمی‌توانستم گوشهایم را مانند چشمهایم ببندم پس گفتم: « لطفا آهنگ راخاموش کنید» توجهی نکرد، بلندتر گفتم که بشنود اما این بار هم خاموش نکرد و فقط از آینه نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت. گفتم : «حداقل صداش را کم کنید»! راننده که انگار هم خسته بود و هم از اصرارِ من کلافه شده بود، با اخم‌های در هم و بی حوصله گفت : «خانم، صداش را نه کم می کنم و نه خاموش»!! 😠 به خانمهایی که کنارم بودند، نگاهی کردم، منتظر بودم آنها هم حمایتم کنند اما دریغ از اظهار نظری، خوشحال بودم که حداقل راننده‌ی منصفی است و توجیه نمی‌کند و بدنبال بحث‌های بی فایده‌ی حرام یا حلال بودن آهنگ نیست. گفتم: « پس لطفا نگه دارید، پیاده میشم»، راننده هم با عصبانیت، ماشین را به کنار خیابان کشید و پا روی ترمز گذاشت، با ناراحتی در را باز کردم و از تاکسی بیرون آمدم. هنوز در را نبسته بودم که با تعجب دیدم آن دو خانم هم پشت سر من پیاده شدند، راننده هم که مثل من تعجب کرده بود با کمی تأمل حرکت کرد، بلافاصله یکی از خانمها، دستش را برای تاکسی بعدی بلند کرد و او هم کنار ما ایستاد، اینقدر سریع این اتفاق اُفتاد که راننده‌ی قبلی هم که دور زده بود، ما را در حال سوار شدن به تاکسی، دید. من هم خجالت زده از قضاوت عجولانه ام درباره‌ی خانمها، دوباره کنارشان نشستم و خدا را شکر کردم که در آن گرمای تابستان، برای تاکسی، معطل نشدیم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کولاک تهرانی ها در (ره)