#بهای_پادشاهی
روزی بهلول بر هارون وارد شد.
هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده.!
بهلول گفت:
اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟
گفت: صد دینار طلا.!
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟
گفت:
نصف پادشاهی خود را می دهم.!
بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم.!
بهلول گفت:
پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست.