#حضرت_علی_اکبر_ولادت
#دوبیتی
لبخند شعف بر لب ثارالله است
خورشید گرفته در بغل یا ماه است
این طفل علی ابن حسین ابن علی است
یا اینکه محمد ابن عبدالله است
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
خدا را جلوه ی دیگر مبارک
یم توحید را گوهر مبارک
سپهر نور را اختر مبارک
علی بر آل پیغمبر مبارک
کند دل دم به دم یاد محمّد
که شد تکرار میلاد محمّد
خرد را رهبری آگاه دادند
جوانان را چراغ راه دادند
سپهر معرفت را ماه دادند
ولایت را ولی الله دادند
ولی الله ولی در بر گرفته
محمّد یا علی در بر گرفته
سپهر عصمت و تقوی قمر زاد
عروس حضرت زهرا پسر زاد
به خَلق و خُلق و خو پیغامبر زاد
که خیر الخلق را خیر البشر زاد
شگفتا باز احمد آفریدند
محمّد را محمّد آفریدند
سراپا نخله ی طور است این طفل
همه نورٌ علی نور است این طفل
تمام شور عاشور است این طفل
بگو قرآن منشور است این طفل
کلام یوسف زهرا گواهی است
که او ممسوس در ذات الهی است
تماشایش ز زهرا می برد دل
تجلاّیش زبابا می برد دل
نه او تنها زلیلا می برد دل
زاهل البیت یکجا می برد دل
حسین بن علی را نور عین است
علی آری علیّ بن الحسین است
دعای نور در مرآت رویش
نوای وحی در خون گلویش
حدیث عشق بابا گفتگویش
نگاه حضرت عبّاس سویش
امامت از جمالش در تجلاّست
نگاهش گه به زینب گه به لیلاست
دو چشمش چشم حقّ بین پیمبر
دو ابرو ذوالفقار شیر داور
دو بازو بازوی عبّاس و حیدر
دو لعل لب نه، دو یاقوت احمر
از او بیت ولایت گشته گلشن
حسین بن علی چشم تو روشن
سیادت بنده ی او بنده ی او
شهادت زنده ی او زنده ی او
شرف، ایمان، ادب، پاینده ی او
پیام کربلا در خنده ی او
چه گویم هر چه گویم بهتر است این
تعالی الله علیّ اکبر است این
دلش دریای ایمان حسین است
درون پیکرش جان حسین است
جمالش عید قربان حسین است
ببوسیدش که قرآن حسین است
به خاکش دل به پایش جان فشانید
به چشم و ابرویش قرآن بخوانید
سلام الله بر ماه جمالش
صفات الله در خلق و خصالش
جلال الله زهی قدر و جلالش
ولی الله بینای کمالش
رخش نادیده شمع محفل ماست
زیارتنامه اش لوح دل ماست
سلام از مات ای روح معانی
علی اکبر رسول اللهِ ثانی
نبوّت را کتاب آسمانی
ولایت را فروغ جاودانی
علی، زهرا، پیمبر، بر تو نازد
پدر تا صبح محشر بر تو نازد
تو حقّ را از ازل در خویش دیدی
تو در قلب پدر شور آفریدی
تو دل از هر چه جز جانان بریدی
تو بانگ ارجعی را می شنیدی
به پاس حقّ مقاوم ایستادی
به «میثم» نه به عالم درس دادی
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
#دوبیتی
از صورت چون ماه پيمبر خواندند
از هيبت و اقتدار حيدر خواندند
شد جلوهٔ احمد و على، آینهای
آن آينه را علیِّ اکبر خواندند
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
آسمان باز پر قمر شده است
شب اندوهمان سحر شده است
به همه سائلان نظر شده است
چونكه اربابمان پدر شده است
آمد از راه قرص ماه حسين
دومين حيدر سپاه حسين
خلق و خويش پيمبرى ديگر
على اكبر نه،حيدرى ديگر
پهلوان دلاورى ديگر
تو بگو شير لشكرى ديگر
هست پيغمبرى سراپايش
به عمو رفته قدوبالايش
چهره اش ماه آسمان حرم
سايه اش قوت زنان حرم
حنجرش گرمى اذان حرم
چشم بد دور از جوان حرم
مثل عباس سايه ی سرهاست
سرپناه تمام خواهرهاست
آمد از هر نظر على باشد
از همه بيشتر على باشد
بازهم يك نفر على باشد
چقدر اين پسر على باشد!
مثل حيدر قويست او عزمش
چند بيتى بگويم از رزمش
بين گرد و غبار مى آيد
روى مركب سوار مى آيد
پسر ذوالفقار مى آيد
حيدر روزگار مى آيد
عشق مى ريزد از سر و رويش
ذوالفقار است تيغ ابرويش
پاش تا در ركاب مى افتد
دشت در پيچ و تاب مى افتد
سر ز تن بى حساب مى افتد
به تلاطم عقاب مى افتد
بهت در چشمهاى اين دشت است
بسكه در حال رفت و برگشت است
خوب فهميده رزم فن دارد
هنر جنگ تن به تن دارد
فن از روبرو زدن دارد
اين شگرد از عمو حسن دارد
آى لشكر ببين جوان اين است
پسر شير نهروان اين است
خشم او تيغ و نيزه وشدير است
هرنگاهش دو قبضه شمشير است
چقدر رزم او نفسگير است
نوه ی شير غالبا شير است
تيغ مى زد همين كه از چپ و راست
ازحرم بانگ ياعلى برخاست
رزم با اين جوان گره خورده
حنجرش با اذان گره خورده
در دهان ها زبان گره خورده
ابرويش آنچنان گره خورده
كه همه ياد حيدر افتادند
ياد آن روز خيبر افتادند
رعد و برق است يا كه طوفان است
كه دقيقا ميان ميدان است
يا جوان حرم رجز خوان است
روى لب هاى عمه ها جان است
شور و غوغاست در دلش هرچند
دارد ارباب مى زند لبخند
مى رود دشت را به هم بزند
وسط معركه علم بزند
خواست تا حرف مى روم بزند
ديد بايد كمى قدم بزند
پيش چشم پدر جوان مى رفت
داشت ازجسم شاه جان مى رفت
رفت در نيزه زارها افتاد
بين گرد و غبارها افتاد
زير پاى سوارها افتاد
وسط نيزه دارها افتاد
پاى نيزه به پيكرش وا شد
به زمين خورد اربااربا شد