📜#حکایت_آموزنده_ملانصرالدین
ملانصرالدین صبح از خواب بیدار شد و دیدتبرش ناپدید شده است.
شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یك دزد راه میرود و مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند، پچ پچ میكند.
آنقدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد،
لباسش را عوض كند،
نزد قاضی برود و شكایت كند.
اما همین كه وارد خانه شد،
تبرش را پیدا كرد؛
زنش آن را جابجا كرده بود.
ملانصرالدین از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه میرود، حرف میزند و رفتار میكند....!!
👈 «همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی،
معمولا آن چیزی را میبینیم که دوست داریم ببینیم.
❄️🌨☃🌨❄️