📚#داستانضربالمثلها
🔹حرف مفت زدن
📝اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!
✍در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بیمشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند.
🔹ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند.
بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
🔸سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیدهاند.
دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون:
«بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!»
و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
🔹 #داستانضربالمثلها
🔸ضرب المثل بز به پاي خود، ميش به پاي خود.
✍گفتهاند که مدتي بود بهلول هیچ
نمیخندید.
انگار دردي عظیم از درون او را ميگزيد و این باعث اندوه سلطان بود.
🔸به مردم گفته بوده هرکه بهلول را بخنداند چندین سکّة زر، جایزه دارد.
روزی بهلول به درِ قصابیای ميایستد و به لاشههای بز و گوسفند که از سقف قصابی آویزان بوده، خیره خیره مینگرد.
🔹به این طرف و آن طرف قصابی میرود و باز بر میگردد. ناگهان قهقة بلند سرمیدهد و شاد و خندان راه خود را در پیش میگیرد.
خبر به سلطان میبرند که بهلول خندید. سلطان او را طلب میکند و از سِرّ خندهاش میپرسد.
🔸بهلول جواب میدهد که من همیشه گمان میكردم، روز بازخواست حتماً به سبب کارهای بد تو عقاب خواهم شد. و این باعث ناراحتی من بود.
اما امروز در قصابی دیدم که «بز به پاچه خود و گوسفند به پاچه خود»
🔹یعنی دیدم که بُز با پای خود آویزان است و گوسفند با پای خود.
دریافتم که هرکسی مسؤل اعمال خود خواهد بود. و این باعث راحتی و خنده من شد.
#داستانهای_آموزنده