#امام_خمینی_ره_مدح
او آمد و در کویر، باران گل کرد
در خاک وطن، نهال ایمان گل کرد
او آمد و ریشۀ زمستان خشکید
گلعطــــر خجستۀ بهاران گل کرد
*
او آمد و با گرسنگان خلوت کرد
در شهر، امید و عشق را قسمت کرد
از منبر خاک، مهربان، بالا رفت
با لهجهی پابرهنهها صحبت کرد
*
او آمد و ما برادری را دیدیم
درعالم خاک، سروری را دیدیم
او آمد و سیب عشق را قسمت کرد
در سایهی دین، برابری را دیدیم
*
او آمد و زندگی پر از شادی شد
ویرانۀ دل، دوباره آبادی شد
او آمد و فتنۀ خزان پرپر شد
ای دلشدگان ! بهار آزادی شد
*
آن مرد، ز داغ و درد مردم میگفت
از خانۀ لخت و سرد مردم میگفت
او آمده بود تا ورق برگردد
بی واهمه از نبرد مردم میگفت
*
او آمد و مهر و ماه را فهمیدیم
پایان شب سیاه را فهمیدیم
او آمد و زیر سایهی دستانش
ما معنی سرپناه را فهمیدیم
*
او آمد و حال آسمان بهتر شد
خورشید شکفت، تیرگی پرپر شد
از بند گسست، حضرت آزادی
دوران حکومت ستم، آخر شد
*
او آمد و کوچه و خیابان شد سبز
امید شکفت و عشق و ایمان شد سبز
او آمد و از وطن فراری شد دیو
در فصل فرشته، بوی انسان شد سبز
*
مردی ز تبار بوذر و سلمان بود
بر روی لبش تبسم ایمان بود
در جامۀ خاک، روح افلاکی داشت
آمیزهای از فرشته و انسان بود
*
بر روی لبش، تبسمی زیبا بود
درهای دلش به روی مردم وا بود
از نام و نشان او اگر میپرسی؟
او، روح خدا، امام خوبیها بود
*
بر روی لبش، سلام آزادی بود
در سینهی او، پیام آزادی بود
او آمد و واژۀ قفس را خط زد
او روح خدا، امام آزادی بود
*
من آمدهام امید را بنویسم
صبحی که ز ره رسید را بنویسم
من آمدهام به خط عزت، نامِ
این ملت رو سپید را بنویسم
*
برخیز که نور ناب را بنویسیم
آیینهترین کتاب را بنویسیم
برخیز به خط روشن آزادی
منظومهی انقلاب را بنویسیم
*
ما امت « لا اله الا الله » ایم
با قافلهی مُوحدان همراهیم
هم قبله و هم قبیلهی ابراهیم
هم سلسلهی امام روح اللهیم
✍ #رضا_اسماعیلی
#مناجات_با_خدا
#رضا_اسماعیلی
باز هم باران بسم الله الرحمن الرحیم
سفره ی احسان بسم الله الرحمن الرحیم
خواندن آیات سرخ گل ز قرآن چمن
در بهارستان بسم الله الرحمن الرحیم
لقمه ای نان و نیایش در حضور آسمان
بر لب ایوان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
خوردن سیبی بهشتی از درخت باغ نور
با لب و دندان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
شب نشینی با ملائک در شبستان دعا
خواندن قرآن ِ بسم الله الرحمن الرحیم
همنشینی با خدا در زیر نور ماه عشق
در شب چشمان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
مثل مولانا شقایق ، سوختن از داغ عشق
از تب سوزان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
تو شب قدری و شیطان می شناسد قدر تو
بندگی کن ، جان بسم الله الرحمن الرحیم
بندگی کن تا بمیرد در تو شیطان رجیم
تا شوی انسان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
.