@zekrroozane ذڪرروزانہ۔(3).mp3
زمان:
حجم:
7.6M
🕌 زیارت عاشورا
🎙 با نوای اباذر حلواجی
🚩 #زیارت_عاشورا
64BitR🚀7MB⏰Time=15:50
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🤲
┅═✾🍃 ⃟ ⃟🌹 ⃟
@zekrroozane ذڪرروزانہ۔(3).mp3
زمان:
حجم:
7.6M
🕌 زیارت عاشورا
🎙 با نوای اباذر حلواجی
🚩 #زیارت_عاشورا
64BitR🚀7MB⏰Time=15:50
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🤲
┅═✾🍃 ⃟ ⃟🌹 ⃟ ⃟🍃✾═┅
@zekrroozane ذڪرروزانہ۔(3).mp3
زمان:
حجم:
7.6M
🕌 زیارت عاشورا
🎙 با نوای اباذر حلواجی
🚩 #زیارت_عاشورا
64BitR🚀7MB⏰Time=15:50
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🤲
@zekrroozane ذڪرروزانہ۔(3).mp3
زمان:
حجم:
7.6M
🕌 زیارت عاشورا
🎙 با نوای اباذر حلواجی
🚩 #زیارت_عاشورا
64BitR🚀7MB⏰Time=15:50
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🤲
┅═✾🍃 ⃟ ⃟🌹
@zekrroozane ذڪرروزانہ۔(3).mp3
زمان:
حجم:
7.6M
🕌 زیارت عاشورا
🎙 با نوای اباذر حلواجی
🚩 #زیارت_عاشورا
64BitR🚀7MB⏰Time=15:50
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🤲
┅═✾🍃 ⃟ ⃟🌹 ⃟ ⃟🍃✾═┅
@zekrroozane ذڪرروزانہ۔(3).mp3
زمان:
حجم:
7.6M
🕌 زیارت عاشورا
🎙 با نوای اباذر حلواجی
🚩 #زیارت_عاشورا
❇️ ما هم میتوانیم ...
✅ آیت الله مصباح (ره):
🔸 خیلی از بزرگان مقید بودند هر روز زیارت عاشورا بخوانند. اکثرا بعد از نماز صبح شروع میکردند و متن آن را می خواندند و در طول روز لعن و سلام را تدریجا می گفتند. ابن گونه چله ها برای امثال ما هم میسر است.
🏷 #زیارت_عاشورا #چله_زیارت_عاشورا
💠 ثواب خواندن زیارت عاشورا در کلام امامان معصوم (ع)
(حدیث پنجم)
☑️ در کتاب مفاتیح الجنان و قبل از متن زیارت عاشورا، حدیثی از امام باقر علیه السلام در ثواب این زیارت آمده است که میفرمایند:
🔸 به تحقیق این دعا دعایی است که
ملائکه آن را میخوانند
و خداوند در قبال آن برای تو صد هزار هزار درجه مینویسد
و مثل کسی خواهی بود که با امام حسین (ع) شهید شده باشد.
نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی
و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسین (ع) را از روزی که شهید شده است.
🏷 #عاشورا #زیارت_عاشورا
#چله_زیارت_عاشورا
💎 نافله، عاشورا و جامعه!
❇️ ماجرای مشاهده حاج سیّد احمد رشتی
🔰 حاج سیّد احمد رشتی میفرماید:
🕋 در سال ۱۲۸۰، به قصد حجّ بیت اللّه الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاج صفر علی تاجر تبریزی منزل کردم؛ امّا چون قافلهای نبود، متحیّر ماندم تا آنکه حاج جبّار جلودار سدهی اصفهانی برای طرابوزن (از شهرهای ترکیه) بار برداشت.
🐎 من هم به تنهایی از او حیوانی کرایه کرده و رفتم. وقتی به منزل اوّل رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفر علی به من ملحق شدند:
یکی حاج ملّا باقر تبریزی، دیگری حاج سیّد حسین تاجر تبریزی و سومی حاجی علی نام داشت که خدمت میکرد که به اتّفاق روانه شدیم. به ارزنه الرّوم (شهری تجاری و صنعتی در شرق ترکیه) رسیدیم و از آنجا عازم طرابوزن شدیم. در یکی از منازل بین این دو شهر، حاج جبّار جلودار آمد و گفت:
🔹 منزلی که فردا در پیش داریم مخوف است امشب زودتر حرکت کنید که به همراه قافله باشید.
▫️ این مطلب را بهخاطر آن میگفت که ما در سایر منازل، غالبا با فاصلهای پشت سر قافله راه میرفتیم. لذا حدود سه ساعت پیش از اذان صبح، حرکت کردیم.
🌨 حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که ناگاه هوا دگرگون شد و برف باریدن گرفت بهطوریکه هرکدام از رفقا، سر خود را پوشاندند و به سرعت رفتند؛ امّا من هر قدر تلاش کردم نتوانستم به آنها برسم و در آنجا تنها ماندم. از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم. خیلی مضطرب بودم؛ چون حدود ششصد تومان برای مخارج سفر همراه داشتم و ممکن بود راهزن یا دزدی پیدا شود و مرا بهخاطر آنها از بین ببرد. بعد از تأمّل و تفکّر، با گفتم:
🔹 تا صبح همینجا میمانم بعد به منزل قبلی برگشته، چند محافظ همراه خود میآورم و به قافله ملحق میشوم.
▫️ در همان حال ناگاه باغی مقابل خود دیدم و در آن باغ باغبانی که در دست بیلی داشت، مشاهده میشد. او بر درختها میزد که برف آنها بریزد. پیش آمد و نزدیک من ایستاد و فرمود:
🔸 تو کیستی؟
▫️ عرض کردم:
🔹 رفقایم رفته و من مانده و راه را گم کردهام.
▫️ فرمود:
🔸 نافله شب بخوان تا راه را پیدا کنی.
▫️ مشغول نافله شب شدم. بعد از تهجّد (نماز شب)، دوباره آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 و اللّه، راه را بلد نیستم.
▫️ فرمود:
🔸 جامعه بخوان تا راه را پیدا کنی.
▫️ من جامعه را از حفظ نداشتم و الآن هم از حفظ نیستم با آنکه مکرّر به زیارت عتبّات مشرّف شدهام. از جای برخاستم و زیارت جامعه را از حفظ خواندم. باز آن شخص آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ بیاختیار گریهام گرفت و گفتم:
🔹 همینجا هستم چون راه را بلد نیستم.
▫️ فرمود:
🔸 عاشورا بخوان.
▫️ من زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم و الآن هم حفظ نیستم در عین حال برخاستم و مشغول زیارت عاشورا از حفظ شدم، و تمام لعن و سلامها و دعای علقمه را خواندم. دیدم باز آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 نه، تا صبح همینجا هستم.
▫️ فرمود:
🔸 الآن تو را به قافله میرسانم.
▫️ ایشان رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود:
🔸 پشت سر من بر الاغم سوار شو.
▫️ سوار شدم و اسب خود را کشیدم امّا حیوان حرکت نکرد.
فرمود:
🔸 دهنه اسب را به من بده.
▫️ ایشان بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب کاملا آرام میآمد و ایشان را اطاعت مینمود. بعد آن بزرگوار دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود:
🔸 شما چرا نافله نمیخوانید؟ نافله، نافله، نافله.
▫️ باز فرمود:
🔸 شما چرا عاشورا نمیخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
▫️ بعد فرمود:
🔸 شما چرا جامعه نمیخوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.
▫️ در زمان طیّ مسافت، مسیری دایرهای را پیمودیم ناگاه برگشت و فرمود:
🔸 اینها رفقای شما هستند.
▫️ دیدم رفقا کنار نهر آبی پیاده شده، مشغول وضو برای نماز صبح بودند.
از الاغ پیاده شدم تا سوار اسب خود شوم، نتوانستم. آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار نمود و سر اسب را به سمت رفقا برگرداند.
💡 من در آن حال به فکر افتادم این شخص که بود که به زبان فارسی صحبت میکرد درحالیکه این طرفها زبانی جز ترکی و مذهبی جز مذهب عیسوی وجود ندارد! تازه چطور به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید.
بهخاطر همین فکرها پشتسرم را نگاه کردم؛ امّا کسی را ندیدم و از ایشان اثری نیافتم. و بعد از این جریان به رفقای خود ملحق شدم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۲۵۴
🏷 #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه #زیارت_عاشورا #زیارت_جامعه
💎 نافله، عاشورا و جامعه!
❇️ ماجرای مشاهده حاج سیّد احمد رشتی
🔰 حاج سیّد احمد رشتی میفرماید:
🕋 در سال ۱۲۸۰، به قصد حجّ بیت اللّه الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاج صفر علی تاجر تبریزی منزل کردم؛ امّا چون قافلهای نبود، متحیّر ماندم تا آنکه حاج جبّار جلودار سدهی اصفهانی برای طرابوزن (از شهرهای ترکیه) بار برداشت.
🐎 من هم به تنهایی از او حیوانی کرایه کرده و رفتم. وقتی به منزل اوّل رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفر علی به من ملحق شدند:
یکی حاج ملّا باقر تبریزی، دیگری حاج سیّد حسین تاجر تبریزی و سومی حاجی علی نام داشت که خدمت میکرد که به اتّفاق روانه شدیم. به ارزنه الرّوم (شهری تجاری و صنعتی در شرق ترکیه) رسیدیم و از آنجا عازم طرابوزن شدیم. در یکی از منازل بین این دو شهر، حاج جبّار جلودار آمد و گفت:
🔹 منزلی که فردا در پیش داریم مخوف است امشب زودتر حرکت کنید که به همراه قافله باشید.
▫️ این مطلب را بهخاطر آن میگفت که ما در سایر منازل، غالبا با فاصلهای پشت سر قافله راه میرفتیم. لذا حدود سه ساعت پیش از اذان صبح، حرکت کردیم.
🌨 حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که ناگاه هوا دگرگون شد و برف باریدن گرفت بهطوریکه هرکدام از رفقا، سر خود را پوشاندند و به سرعت رفتند؛ امّا من هر قدر تلاش کردم نتوانستم به آنها برسم و در آنجا تنها ماندم. از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم. خیلی مضطرب بودم؛ چون حدود ششصد تومان برای مخارج سفر همراه داشتم و ممکن بود راهزن یا دزدی پیدا شود و مرا بهخاطر آنها از بین ببرد. بعد از تأمّل و تفکّر، با گفتم:
🔹 تا صبح همینجا میمانم بعد به منزل قبلی برگشته، چند محافظ همراه خود میآورم و به قافله ملحق میشوم.
▫️ در همان حال ناگاه باغی مقابل خود دیدم و در آن باغ باغبانی که در دست بیلی داشت، مشاهده میشد. او بر درختها میزد که برف آنها بریزد. پیش آمد و نزدیک من ایستاد و فرمود:
🔸 تو کیستی؟
▫️ عرض کردم:
🔹 رفقایم رفته و من مانده و راه را گم کردهام.
▫️ فرمود:
🔸 نافله شب بخوان تا راه را پیدا کنی.
▫️ مشغول نافله شب شدم. بعد از تهجّد (نماز شب)، دوباره آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 و اللّه، راه را بلد نیستم.
▫️ فرمود:
🔸 جامعه بخوان تا راه را پیدا کنی.
▫️ من جامعه را از حفظ نداشتم و الآن هم از حفظ نیستم با آنکه مکرّر به زیارت عتبّات مشرّف شدهام. از جای برخاستم و زیارت جامعه را از حفظ خواندم. باز آن شخص آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ بیاختیار گریهام گرفت و گفتم:
🔹 همینجا هستم چون راه را بلد نیستم.
▫️ فرمود:
🔸 عاشورا بخوان.
▫️ من زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم و الآن هم حفظ نیستم در عین حال برخاستم و مشغول زیارت عاشورا از حفظ شدم، و تمام لعن و سلامها و دعای علقمه را خواندم. دیدم باز آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 نه، تا صبح همینجا هستم.
▫️ فرمود:
🔸 الآن تو را به قافله میرسانم.
▫️ ایشان رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود:
🔸 پشت سر من بر الاغم سوار شو.
▫️ سوار شدم و اسب خود را کشیدم امّا حیوان حرکت نکرد.
فرمود:
🔸 دهنه اسب را به من بده.
▫️ ایشان بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب کاملا آرام میآمد و ایشان را اطاعت مینمود. بعد آن بزرگوار دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود:
🔸 شما چرا نافله نمیخوانید؟ نافله، نافله، نافله.
▫️ باز فرمود:
🔸 شما چرا عاشورا نمیخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
▫️ بعد فرمود:
🔸 شما چرا جامعه نمیخوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.
▫️ در زمان طیّ مسافت، مسیری دایرهای را پیمودیم ناگاه برگشت و فرمود:
🔸 اینها رفقای شما هستند.
▫️ دیدم رفقا کنار نهر آبی پیاده شده، مشغول وضو برای نماز صبح بودند.
از الاغ پیاده شدم تا سوار اسب خود شوم، نتوانستم. آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار نمود و سر اسب را به سمت رفقا برگرداند.
💡 من در آن حال به فکر افتادم این شخص که بود که به زبان فارسی صحبت میکرد درحالیکه این طرفها زبانی جز ترکی و مذهبی جز مذهب عیسوی وجود ندارد! تازه چطور به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید.
بهخاطر همین فکرها پشتسرم را نگاه کردم؛ امّا کسی را ندیدم و از ایشان اثری نیافتم. و بعد از این جریان به رفقای خود ملحق شدم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۲۵۴
🏷 #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه #زیارت_عاشورا #زیارت_جامعه
❇️ او در بهترین باغهای عالم برزخ است و هزار ملک به او خدمت میکنند، چون این عمل را انجام میداد ...
☑️ مرحوم شهید دستغیب(ره) حکایتی درباره برکت خواندن زیارت عاشورا را اینگونه نقل مینماید:
▫️ یکی از علما نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب، حضرت عزراییل را می بیند، پس از سلام میپرسد:
🔹 از کجا می آیی؟
▫️ ملک الموت میفرماید:
🔸 از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم.
▫️ شیخ میپرسد:
🔹 روح او در چه حالی است؟
▫️ عرزاییل میفرماید:
🔸 در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ، خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
▫️ آن عالم پرسید:
🔹 آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟
▫️ فرمود:
🔸 نه!
▫️ پرسید:
🔹 آیا برای نماز جماعت و بیان احکام؟
▫️ فرمود:
🔸 نه!
▫️ پرسید:
🔹 پس برای چه؟
▫️ فرمود:
🔸 «برای خواندن زیارت عاشورا.»
🔘 نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش، زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمیتوانست بخواند، نایب میگرفت.
⬅️ داستان های شگفت، حکایت ١١٠
🏷 #عاشورا #زیارت_عاشورا
#چله_زیارت_عاشورا
کانال عاشقانهای با خدا224.mp3
زمان:
حجم:
2.01M
❇️ فضیلت قرائت زیارت عاشورا
🌟 امام صادق (ع):
🔹️ #زيارت_عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛
🔸️ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت. #انا_علی_العهد #امام_حسین
📚 بحارالانوار-جلد ۹۸-ص ۳۰۰