#شهدای_ڪربلا❣
♡حبیب بن مُظاهر:♡
💚 حبیب بن مُظاهر، از یاران امام علی و امام حسین (علیهماالسلام) و از شهدای کربلا، ملقب به اسدی و منسوب به قبیله بنیاسد میباشد.۲۵] با استناد به آنچه در زبانها و زیارات مشهور است، مُظاهر را صحیح شمرده و گفته است «مظهر» همان مُظاهر بوده که، بنابر رسمالخط متداول آن زمان، بدون الف نوشته شده است. ابنکلبی [۲۶] نسب کامل او را آورده است.او در تمام جنگهای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شرکت جست، [۳۷] [۳۸] و در ردیف شرطة الخمیس آن بزرگوار قرار داشت. [۳۹]
در کتاب الاختصاص، [۴۰] حبیب بن مظاهر و میثم تمار و رُشَید هَجَری از یاران برگزیده امام علی شمرده شدهاند. 💚
💕🖤💕
#شهدای_ڪربلا❣
💚 میثم تمار حبیب را از کیفیت شهادت وی در آینده آگاه ساخت و گفت: گویا مرد سرخرویی را میبینم که گیسوانی دارد و در راه فرزند پیامبر (صلیالله علیهوآلهوسلم) به شهادت میرسد.
سر او را از تن جدا ساخته در کوفه میگردانند آنگاه از هم جدا شدند.
پس از مرگ معاویه (سال ۶۰)، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمانبن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند. [۵۴] [۵۵] [۵۶] 💚
💕🖤💕
#شهدای_ڪربلا❣
💚 حبیب پس از آن که از ورود امام به کربلا آگاه گشت، شبانگاه به طور پنهانی همراه مسلم بن عوسجه رهسپار کربلا گردید.
روزها را مخفی میشدند و شبها راه میپیمودند.
سرانجام در کربلا به محضر امام حسین (علیهالسلام) رسیدند. [۶۳] 💚
💕🖤💕
#شهدای_ڪربلا❣
#شهادت❣
💚 حبیب در کربلا نبردی سخت و جانانه کرد و بنابر نقل ابن شهرآشوب ۶۲ تن از دشمنان را کشت، [۹۹] پس کارزار سختی نمود. مردی از بنی تمیم به نام «بدیل بن صریم» به او حمله کرد و با شمشیر ضربتی بر سر او فرود آورد و او را بر زمین افکند و حبیب او را به قتل رساند.
دیگری با نیزه به حبیب حمله کرد و او را بر زمین انداخت خواست که از جای برخیزد، ولی حصین بن تمیم از راه رسید و با ضربت شمشیر، حبیب را نقش بر زمین کرد.
سپس از اسب پیاده شد و سر مبارک حبیب را از تن جدا ساخت. 💚
منابع
(۱) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳) ابنبابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
و...
💕🖤💕
#شهدای_ڪربلا❣
♡قاسم بن الحسن♡
💚 قاسم فرزند امام حسن علیه السلام، یکی از شهدای کربلا است که به هنگام شهادت ۱۳ سال سن داشت. در شب عاشورا وقتی حضرت قاسم از امام حسین علیه السلام سوال نمود که او نیز از شهدا خواهد بود یا خیر؟ امام نظر او را در مورد مرگ پرسید، و قاسم بن الحسن جمله معروف «احلی من العسل» (شیرینتر از عسل) را برای توصیف مرگ در نظر خود بر زبان آورد.
ولادت
قاسم فرزند امام حسن علیه السلام به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود. مادرش ام ولدى به نام «نفیله» یا «رمله» یا «نجمه» بود. در دوسالگى پدر بزرگوارش را از دست داد؛ و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموى گرامى خود، امام حسین علیه السلام، پرورش یافت؛ و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.[۱]💚
⚫️🖤⚫️
#شهدای_ڪربلا❣
💚 قاسم در شب عاشورا
در شب عاشورا امام حسین علیه السلام، اصحاب خویش را پیرامون خود جمع نموده و خطابه معروف شب عاشورا را برای آنها بیان فرمود. من جمله آنکه امام علیه السلام با آنها فرمود: ای مردم من فردا کشته می شوم و همه با من کشته شوید و از شما یک تن نماند.
قاسم بن حسن که در آن مجلس حضور داشت چون این را شنید به امام گفت: آیا من هم در کشته شدگانم؟ دل حسین علیه السلام بر او بسوخت و گفت: ای پسرک من مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: از عسل شیرین تر، گفت: آری به خدا سوگند عم تو فدای تو باد، تو یکی از آن مردانی که با من کشته شوند بعد از آن که شما را بلای عظیم رسد.[۲]💚
⚫️🖤⚫️
#شهدای_ڪربلا❣
💚 شهادت قاسم علیه السلام
در کتاب «دمع السجوم» مقتل قاسم بن الحسن علیه السلام اینگونه آمده است:
محمد بن ابى طالب گوید: چنین آمده است که چون حسین علیه السّلام او را دید به جنگ بیرون آمده در آغوشش گرفت و با هم گریستند چندان که بیهوش شدند و پس از آن که به هوش آمد از حسین علیه السّلام دستور جهاد خواست آن حضرت اذن نداد، پس آن جوان بر دست و پاى عمو افتاد و بوسه مى داد تا اذن گرفت و به جنگ بیرون آمد و اشک بر گونه هایش روان بود و مى گفت:
پس جنگى سخت پیوست چنان که با خردى سى و پنج مرد بکشت. و در مناقب است که این رجز مىگفت:و در امالى صدوق است که پس از على اکبر، قاسم بن حسن به جنگ بیرون شد.💚
⚫️🖤⚫️
#شهدای_ڪربلا❣
🔸آزاده ای در بند امام🔸
🔶اسلم در جریان ورود مسلمانان به ایران به اسارت گرفته و به کوفه برده شد. پس از شهادت امام حسن (علیه السلام) توسط سیدالشهدا (علیه السلام) خریداری و سپس آزاد شد و به فرزند بزرگوارشان امام سجاد (علیه السلام) بخشیده شد.۳
او شاعر و ادیب بود و به سه زبان عربی، فارسی و ترکی تسلط داشت سالها به عنوان دبیر و کاتب امام حسین (علیه السلام) در خدمت ایشان بود. اسلم علاقه فراوانی به کودکان و به خصوص فرزندان امام داشت و با مهربانی به آنان اظهار محبت میکرد و همبازی کودکان میشد. او هرچند غلام ازاد شده بود، اما تا پایان عمر در خدمت امام و فرزندشان و وفادار به این تبار شریف بود. پس از حرکت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به سوی کربلا ملازم و در خدمت ایشان بود تا زمانی که به فیض شهادت رسید.🔶
🖤⚫️🖤
#شهدای_ڪربلا❣
♡اسلم بن عمرو♡
تنها شهید ایرانی واقعه کربلا چه کسی بود❓
🔶«اسلم بن عمرو» در جریان ورود مسلمانان به ایران به اسارت گرفته و به کوفه برده شد. پس از شهادت امام حسن (ع)، توسط سیدالشهدا (علیه السلام) خریداری و سپس آزاد شد و به فرزند بزرگوارشان امام سجاد (علیه السلام) بخشیده شد.
در میان سرداران و شهدای کربلا، ردپای یک سردار ایرانی دیده میشود، جای بسی مباهات و افتخار برای هر ایرانی است.
اسلم را به واسطه اصالت قزوینیاش، «اسلم ترک قزوینی» مینامند. در برخی متون هم از ایشان با عنوان «اسلم بن عمرو دیلمی» نام برده شده است. البته در برخی منابع تاریخی از جمله «تاریخ طبری» نام این شهید بزرگوار سلیمان ذکر شده است.۱ شیخ طوسی هم از کتاب «رجال» خود از او با نام «سلیم» یاد کرده است؛ اما بخش اعظم روایات همان نام اسلم را معتبر دانستهاند.🔶
⚫️🖤⚫️
#شهدای_ڪربلا❣
🔶اسلم بن عمرو پس از مبارزهای شجاعانه سرانجام بر اثر فراوانی جراحات بر زمین افتاد و با اندک توانی که در بدن داشت، به سوی امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد. حضرت به بالین وی آمد، اسلم خطاب به امام عرض کرد: دستانم توانی ندارد تا دست در گردن شما بیاویزم. امام با مهربانی دست در گردن این غلام وفادارش انداخت و صورت بر صورت او گذاشت. اسلم چشم گشود و با دیدن امام تبسمی کرد و گفت: «مثل من -سعادتمند- کیست که فرزند رسول خدا صورتش را بر صورتم نهاده است!» و آنگاه به شهادت رسید. این غلام ترک تنها کسی بود که امامحسین(علیه السلام) پس از شهادت جانسوز حضرت علیاکبر(علیه السلام) به بالینش شتافت و صورت مبارک خود را بر صورتش نهاد.۵🔶
🖤⚫️🖤
#شهدای_ڪربلا❣
🔸نائل شدن به بالاترین افتخار میان شهدای کربلا🔸
🔶اسلم کمانداری قهار و از سپاهیان شجاع، غیرتمند و اثرگذار سپاه امام در واقعه کربلا بود. در واقعه عاشورا هنگامی که عزم میدان کرد، خدمت سیدالشهدا (علیه السلام) رسید و اجازه حضور در میدان جنگ گرفت. امام فرمودند: تو هدیه من به فرزندم هستی، اجازه تو دست او است. اسلم پس از رخصت طلبیدن از محضر امام سجاد (علیه السلام) عازم میدان شد. دقایقی از رفتن اسلم نگذشته بود که سپاهیان متوجه شدند به طرف خیمهها بازمیگردد. علت را پرسیدند: اسلم پاسخ داد برای وداع با دوستان خردسالم بازگشتهام، این سپاهی وفادار با فرزندان و کودکان امام خداحافظی کرد و سپس عازم میدان شد.
او شجاعانه میجنگید و چنین رجز میخواند:
«دریا از ضربت نیزه و شمشیرم میجوشد و آسمان (فضا) از تیرهایم پر میشود
آنگاه که تیغ در کفم آشکار شود، فروغ آن قلب آزمندان و رشکورزان را خواهد شکافت»۴🔶
🖤⚫️🖤