#برای_جامانده_ها ی #زیارت_اربعین
نشست جیب خودش را تکاند و آه کشید
به کوله پشتی خود خیره ماند و آه کشید
درست آخر این هفته، چند مهمان داشت
و تازه قسط عقب مانده هم فراوان داشت
برای دفعه ی چندم شمرد و دید کم است
و گفت : قسمتم امسال دوری از حرم است
کلافه بود خودش را پر از جنون می دید
فقط مقابل چشمان خود ستون میدید
چگونه می شد از این مرزها عبور کند
چگونه خرج سفر را دوباره جور کند...
شاعر: #مجید_تال
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_ولادت
ذره ای در نزد خورشید درخشان توأیم
تشنهای در حسرت یک جرعه باران توأیم
سالها نان خوردهایم از سفرهی اولاد تو
روزی ما میرسد چون بر سر خوان توأیم
گوشهای از صحن آیینه و یا صحن عتیق
هرکجا هستیم گویی کنج ایوان توأیم
زائران دختر تو زائران فاطمهاند
تا ابد ممنون این لطف دو چندان توأیم
ما غذای خانههامان هم غذای حضرتیست
درمیان خانه هم در اصل مهمان توأیم
بی گمان ایل و تبارت عزت این کشوراند
در حقیقت اهل جمهوری ایران توأیم
بچههای تو در ایران پادشاهی میکنند
حضرت غربتنشین! مدیون احسان توأیم
شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف
امر، امر توست آقا، تحت فرمان توأیم
بی گمان بی حب تو اسلام ابتر میشود
دین هر کس پای خود، ما که مسلمان توأیم
قبلهی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض_
بندهی ناقابل شاه خراسان توأیم
عبد صالح بودهای، باب الحوائج بودهای
ماهم آقا از مریدان عموجان توأیم
مست بودیم از غدیر خم، دوباره عید شد
تو به دنیا آمدی، مستی ما تمدید شد
✍ #مجید_تال
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#غزال
باز یل آمده است
معنی حیّ علی خیر العمل آمده است
او غزال حرم است
تا قصیده بشود مثل غزل آمده است
نوجوان است ولی
ادبش گفت که از روز ازل آمده است
شتر سرخ کجاست
پسر صف شکن جنگ جمل آمده است
هدفش ازرق بود
در پی کشتن این حداقل آمده است
به خدا با رزمش
طرز جنگیدن سقا به مَثل آمده است
یک نفر جنگیده
نعرهی حیدری از چند محل آمده است
لشکر از خواب پرید
بی مهابا همه گفتند اجل آمده است
همه در حیرت او
عمه زینب چه نقابی زده بر صورت او
سپرش را برداشت
آمد عمامهی سبز پدرش را برداشت
حرز یا فاطمه داشت
یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت
از عمو بوسه گرفت
خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت
گریه می کرد ولی
دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت
از همه دل میکَند
تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت
چون نهال است تنش
از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت
وای از این رفتن او
زرهی نیست که اندازه شود بر تن او
خیمه غوغا شده است
نامه ی رفتنش انگار که امضا شده است
ای عمو زود بیا
نوجوانی وسط معرکه تنها شده است
نجمه چشمش روشن
چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است
چه حنابندانی
صورت غرقه به خون تو چه زیبا شده است
زیر و رو شد بدنت
چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است
تو که قاسم بودی
از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است
بد کشیدن تو را
قدت انگار که اندازهی سقا شده است
چکمهها جای خودش
نعلها نیز برای تو مهیا شده است
وای از این هلهلهها
سر عمامهات انگار که دعوا شده است
نوهی فاطمهای
چند تا کوچه برای زدنت وا شده است
چه گریزی زدهای
سینهات مقتلی از روضهی زهرا شده است
میخ در نیست ولی
تیر هر قدر که میشد به تنت جا شده است
✍ #مجید_تال
┅┅┅┅┄❅[﷽]❅┄┅┅┅┅┄