eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.9هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
18.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
تقریبا یک سال قبل یکی از ها نون پخته بود و چندتایی هم برای ما آورده بود. گذاشتم لای سفره که عصری برگرده بخوره حامد که اومد رفت سر سفره با اشتیاق نون رو برداشت، نشون میداد خیلی هستش. پرسید: مامان این ها رو خریده گفتم: نه پسرم فلان همسایه آورده. همون لحظه نون رو زمین. اخلاقش رو میدونستم. دلم یجوری شد که چشمش افتاده به نونا شاید دلش بخواد.. فرداش کمی و وسایل لازم رو خریدم دادم همسایه که برای نون بپزه. عصری که اومد، نونا رو دادم به حامد که بخوره. گفت: دیروز که گفتم . گفتم: حامد وسایلشو خریدم دادم درست کرده. نگام کرد گفت: مامان، پول برق و آب رو کی داد فرداش وسایل خریدم و از همسایه خواستم ماکروفر رو بیاره خونه ی ما با هم نون بپزیم. رو آماده کردیم. از همسایه خواستم فعلا ماکروفر رو نبره که حامد بیاد ببینه که خونه خودمون درست کردیم. عصر که اومد، گفتم: حامد دیگه هیچ ای نداری، همسایه اومد خونه ی خودمون، ماکروفرم نذاشتم ببره که ببینی همه چی . گفت: مامان تو از کجا مطمئنی که شوهر همسایه بوده و یا از رو رودربایستی ماکروفر رو نیاورده؟! آخر سرهم نخورد. لابد چیزی میدونست که انقدر مقاومت میکرد. خیلی به و حساس بود. خیلی مراقب بود که چیزی که میخوره از کجا اومده تا زمانی که مطمئن نمیشد دست به غذا یا خوراکی نمی برد به نقل از: مادر شهید 🌷
مادرم ميگفت : شنيدم پسر همسايه خيلى است... ترك نمى شود... زيارت عاشورا ميخواند... ميگيرد... مسجد ميرود... خيلى با ... لحظه اى دلم گرفت.... در دلم فرياد زدم باور كنيد منم ايمان دارم... دست هاى پينه بسته پدرم را دست هاى خدا ميبينم... زيارت عاشورا نمى خوانم... ولى گريه يتيمى در دلم به پا ميكند... به صندوق صدقه پول نمى اندازم... ولى هر روز از آن فروش... فالى را ميخرم كه هيچ وقت نميخوانم... مسجد من خانه مادر بزرگ پير و تنهايم است... كه با ديدن من كلى دلش شاد ميشود... براى من تولد هر نوزادى تولد خداست... مادرم... خداى من و يكيست... فقط من جور ديگرى او را ميشناسم و به او دارم... خداى من دوست انسان# هاست نه پادشاه آن ها... 💕🧡💕
مادرم ميگفت : شنيدم پسر همسايه خيلى است... ترك نمى شود... زيارت عاشورا ميخواند... ميگيرد... مسجد ميرود... خيلى با ... لحظه اى دلم گرفت.... در دلم فرياد زدم باور كنيد منم ايمان دارم... دست هاى پينه بسته پدرم را دست هاى خدا ميبينم... زيارت عاشورا نمى خوانم... ولى گريه يتيمى در دلم به پا ميكند... به صندوق صدقه پول نمى اندازم... ولى هر روز از آن فروش... فالى را ميخرم كه هيچ وقت نميخوانم... مسجد من خانه مادر بزرگ پير و تنهايم است... كه با ديدن من كلى دلش شاد ميشود... براى من تولد هر نوزادى تولد خداست... مادرم... خداى من و يكيست... فقط من جور ديگرى او را ميشناسم و به او دارم... خداى من دوست انسان# هاست نه پادشاه آن ها... 💕❤️💕