eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.8هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
23.2هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
یا فاطمه الزهرا (س): قبل ازدواج...💍 هر خواستگاری کہ میومد،🚶💐 به دلم نمے‌نشست...😕 اعتقاد و همسر آیندم خیلی واسم مهم بود...👌 دلم میخواست ایمانش واقعی باشہ😇 نه بہ ظاهر و حرف..😏 میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله...🙃😌 شنیده بودم چله خیلی حاجت میده... این چله رو توصیه کرده بودن...✍ با چهل لعـن و چهل سلام...✋ کار سختی بود😁 اما ‌به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود... ارزششو داشت، واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم. ۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان... ۴،۳روز بعد اتمام چله… خواب شهیدی رو دیدم... چهره‌ ش یادم نیست ولی یادمہ... لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود...💚 دیدم مَردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان📿 ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار... یه تسبیح سبز📿 رنگ داد دستم و گفت: "حاجت روا شدے..." به فاصله چند روز بعد اون خواب... امین اومد خواستگاریم...🙂 از اولین سفر که برگشت گفت: "زهرا جان…❤ واست یه هدیه مخصوص آوردم..." یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت: زهرا، این یه تسبیح مخصوصه💕 به همه جا تبرک شده و... با حس خاصی واست آوردمش...❤️😌 این تسبیحو به هیچ‌کس نده! تسبیحو بوسیدم و گفتم: خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره... بعد شهادتش…💔 خوابم برام مرور شد... تسبیحم سبز بود که یہ شهید بهم داده بود... ✍همسر شهید امین کریمی چنبلو
🦋🌱 🌱 . | | . . * همسر شهید میثمے: هادے و حسین، دوفرزند کوچکمان، دعوایشان شده بود، موهاے هم را مے کشیدند، گفت: «آماده شان کن ببرمشان بیرون.» یک ساعت بعد کہ آمد، دیدم سَرِ دو تاے آنها را کچل کرده است. گفت: نمے خواهم [من کہ نیستم و در جبهہ هستم] تو حرص بخورے!؟» * همسر شهید دقایقے: یک بار سر یک مسئله اے با هم بہ توافق نرسیدیم، هر کدام روے حرف خودمان ایستادیم، او عصبانے شد، اخم کرد و لحن مختصر تندے به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب کہ برگشت، همان طور با روحیہ باز و لبخند آمد و بہ من گفت: «بابت امروز صبح معذرت مے خواهم.» مے گفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگے بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند.» . 📌| | 📌| | 💕💕💕
از خصوصیات اخلاقی واعتقادی شهید ایشون انس عجیبی با قران داشتند😍و به جلسات اهل بیت خیلی اهمیت میدادند هر محل‌ه ای که میرفتیم از فعالان مسجد بودند و یک هیات راه اندازی میکردند🕌 از نظر سیاسی به مسایل سیاسی روز کاملا اگاه بودند نسبت به پدر ومادرشون خیلی حساس بودند🙂 و احترام خاصی براشون قایل بودند که نمونه بارز این توجه این بود که در طول 7⃣2⃣ سال زندگی مشترک فقط 2⃣ سال تحویل سال در کنار پدر و مادرشون نبودیم یکسالش رو بیمار بودند و سالی که تحویل سال سوریه بودند😇 چون عمه خیلی به این موضوع حساس بود و دوست داشت که سر سفره شلوغ باشه حتی بعد از اینکه از تهران به قم هجرت کردیم به این کار مقید بودند😌 هر کسی که شهید نبی لو رو از نزدیک میشناسه میدونه که فرشته ای بود در میان ما زمینی ها☝️ این تعاریف مربوط به بعد از شهادت ایشون نیست خیلی ها از نزدیک شهید رو ندیدند ولی از تعاریف بنده کاملا با روحیات ایشون اشنا بودند🕊🌱 راوی داییِ