#ولادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ترکیب_بند
آسمانی شدم از ذکر دل آرای شما
سرمه ی چشم کنم خاک گُهرسای شما
دلم از ولوله ی عشق شما شیدایی است
سرخوش از عشق شمایم من و شیدای شما
کهکشان ها همه در محضرتان سجده کنند
من کجا و سخن از مدح و سجایای شما
صد چو یوسف به در خانه تان مسکین است
بس که حسن است عیان در رخ زیبای شما
وقفتان باد همه هستی و جان و دل من
تا ببینم به شبی جلوه ی رویای شما
باید از عشق شما نعره و فریاد کشم
نامتان را به روی مأذنه ها داد کشم
نام زیبای تو و وجه دل آرات حسن
عارض حیدری و صورت زیبات حسن
تو خودت نوری و ذریه ی انوار خدا
تو خودت زمزمی و حجی و میقات حسن
کعبه هم معتکف حُرمت تو بوده و هست
قبله گاه دل عشاق تجلات حسن
سامرای تو بوَد عرش دل دلشدگان
مصدر عشقی و دل ها شده شیدات حسن
پنجه هایم گره خوردند به احسان شما
نظری کن به دل عاشق رسوات حسن
پسر حضرت زهرایی و زهرا صفتی
ماورای همه الفاظ و کلام و لغتی
تو ابا الحجتی و حجت حادی عشری
تو بهشتی و بهاری و سروش سحری
هر چه در مدح تو گویم نبوَد جز سطری
که تو در مدح نیایی، ز سخن بیشتری
جلوه ی ذات خدایی و ثمر آل رسول
هر چه می گویم و گفتم به خدا باز سری
چه شود بر دل شوریده نظر اندازی
گر چه من عبد سیاهم دل ما را بخری
از بلندای مقامت نتوان چیزی گفت
مگر این فیض خودت خواهی و بر من نگری
من از احسان شما جلوه فراوان دیدم
بارها بر دل خود بارش باران دیدم
من که در زمزمه ام نام تو را می خوانم
از ازل تا به ابد سائل تو می مانم
دل بشکسته و این کاسه ی بشکسته ترم
همه حاکی است ز بی چیزی این دستانم
آمدم سر بگذارم به قدم های شما
تا بگیرم ز سر کوی شما سامانم
اگر آواره ی عشقم همه اش فیض شماست
که شمایید تمنای دل حیرانم
دل دیوانه ی من در طلب عشق شما
قصه ی این است که من واله و سرگردانم
گر چه من پستم و ناچیز ولی حیدری ام
سائل سفره ی بیت الکرم عسکری ام