:
•| #پاےدرسدل |•
یڪ برنامهۍ عبادی حداقلی
برای خودت بریز و ملزم باش
که بھ آن عمل کنی...!
حالا در روایت داریم کھ #مومن باید روزانه #پنجاه آیه قرآن تلاوت کند ،
تو اگر نمی توانی روزی یڪ صفحه قرآن بخوان !
ولی ملزم باش که این یک صفحهات ترک نشود.
یک برنامه یک ساله بریز و جانت را راحت کن.
#استادپناهیان
#یکبرنامهعبادی
#روزانهقرائتقرآنداشتهباشیم:)
+یهبرنامهبریزیمکهترکشنکنیم.هرگز..!!!
💕💕💕
🔴 گناه وحشتناکی که #انتقام_خداوند را در دنیا و آخرت در پی دارد!
🍃حضرت موسی میفرماید: «شیطان به صورت انسان آمد و گفت: موسی! من اگر بخواهم جامعهای را ناامن كنم، در آن جامعه تهمت را زیاد میكنم!
🌷علیبن ابیطالب علیه السلام میفرمایند: تهمت زدن به آدم بیگناه بزرگتر از آسمانهاست.
♨️یعنی حتی آسمان تحمّل ندارد كه تهمت به بیگناه زده شود و ملائكه و اهل آسمان آن كسی را كه تهمت ناروا به دیگری زده لعن میكنند.
🌑لذا اگر در منطقهای یا جایی غیبت و تهمت زیاد شد، آن قسمت از زمین جو سنگین است و وضعیت بدی دارد.
🌺از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است:
تهمت زدن به انسان بیگناه سنگینتر از كوههای استوار است.»
☘به تعبیر بزرگان كوه با زلزلههای شدید هم تكان نمیخورد،
امّا تهمت آنقدر سنگین است كه كوه با عظمت را هم میلرزاند و نمیتواند بار این گناه باعظمت و كبیره را تحمّل كند.
🔥تهمت یعنی اینكه فردی خصوصیّتی را ندارد یا کاری را نکرده است، اما ما آن خصوصیت و کار را به آن می بندیم..
🌹در روایت فرمودند:
كسی كه سه بار دچار این گناه كبیره شود، دیگر بعید است توفیق توبه پیدا كند...
🍁تهمت زدن هم عقوبت اخروی دارد و هم عقوبت دنیوی.
هم دنیای انسان را تخریب میكند و هم آخرت انسان را.
🌗قسمت ترسناک ماجرا این است راجع به تهمت روایت داریم که :
خود خداوند در دنیا از تهمت زننده #انتقام می گیرد.
🌺زینالعابدین عليه السلام میفرمایند: هر كس به مردم عیبی را نسبت دهد و تهمت بزند، مردم به او عیبی را كه ندارد نسبت میدهند.»
💥ظاهر امر این است كه خداوند نسبت به این گناه تهمت كوتاه نمیآید و هم در دنیا و هم در آخرت انتقام میگیرد.
🍃بعضی بیان كردند با دعا این اثرات از بین میرود و دیگر اجازه نمیدهد این اثر بماند...
🌸امّا خداوند شدید العقاب برای تهمت بالصّراحه فرموده است: انتقام میگیرم و دعا هم اثر ندارد!
🌪بترسیم از اینكه خداوند بخواهد انتقام بگیرد!
انسان #دو سال نیاز دارد ,#حرف_زدن بیاموزد و #پنجاه سال نیازدارد
#سکوت را بیاموزد
برای رهایی از عذاب خداوند متعال بهترین راه اینه که در این دنیا تا میتوانیم کمتر حرف بزنیم چون در برابر هر کلاممان در این دنیا باید در اون دنیا جواب پس بدهیم.
📗 (الخصال، ج 2، ص 5)
بحار الانوار، ج 17، ص 160
💕💚💕
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #پنجاه
کمیل منتظر در اتاقش نشسته بود،یک ساعت از رفتن امیرعلی و بصیری که، برای دستگیری رضایی،رفته بودند،می گذشت.
با صدای در سریع از جایش بلند شد،امیرعلی وارد اتاق شد و گفت:
ــ سلام،رضایی رو آوردیم،الان اتاق بازجوییه
ــ سلام،چته نفس نفس میزنی
امیرعلی نفس عمیقی کشید!
ــ فهمید از کجا اومدیم پا به فرار گذاشت،فک کنم یک ساعتی فقط میدویدیم تا گرفتیمش
ــ پس از چیزی ترسیده که فرار کرده
ــ آره
ــ باشه تو بشین نفسی تازه کن تا من برم اتاق بازجویی
امیرعلی سری تکان داد و خودش را روی صندلی پرت کرد.
کمیل پوشه به دست سریع خودش را به اتاق بازجویی رساند،
پس از ورود اشاره ای به احمدی کرد تا شنود و دوربین را فعال کند،خودش هم آرام به سمت میز رفت و روی صندلی نشست،رویا سرش را بالا آورد و با دیدن کمیل شوکه به او خیره شد.
کمیل به چهره ی ترسان و شوکه ی رویا نگاهی انداخت،او هم از شدت دویدن نفس نفس می زد.
ــ رویا صادقی،۲۸سال،فوق لیسانس کامپیوتر،دو سالی آمریکا زندگی می کردید و بعد از ازدواج یعنی سه سال پیش به ایران برگشتید،همسرتون به دلیل بیماری سرطان فوت میکنن و الان تنها زندگی میکنید.
نیم نگاهی به او انداخت و گفت:
ــ درست گفتم؟؟
رویا ترسیده بود باورش نمی شد دستگیر شده بود.
ــ چرا گفته بودید بشیری رو ندیدید؟؟
ــ م .. من ندیدم
کمیل با اخم و صدای عصبی گفت:
ــ دروغ نگید،شما هم دیدین هم بهاشون بحث کردید
عکس ها را از پوشه بیرون آورد و روبه روی رویا گذاشت.
ــ این مگه شما نیستید؟؟
کمیل از سکوت و شوکه شدن رویا استفاده کرد و دوباره او را مخاطب قرار داد؛
ــ چرا به خانم حسینی گفتی که بیاد کامپیوترو درست کنه ،با اینکه شما خودتون رشته اتون کامپیوتر بوده،و مشکل سیستم هم چیز دشواری نبوده
رویا دیگر نمی دانست چه بگوید،تا می خواست از خودش دفاع کند،کمیل مسئله دیگری را بیان می کرد،و او زیر رگبار سوال ها کم اورده بود.
ــ چرا اون روز گفتید سیستم شما خرابه،اما سیستم شما روشن بود و به اینترنت وصل بود.من میخوام جواب همه ی این سوال هارو بدونم،منتظر جوابم.
کمیل می دانست رویا ترسیده و مردد هست،پس تیر خلاص را زد و با پوزخند گفت:
ــ میدونید،با این سکوتتون فقط خودتونو بدبخت میکنید،ما سهرابی رو گرفتیم
رویا با چشمان گرد شده از تعجب به کمیل خیره شد و با صدای لرزانس گفت:
ــ چی؟
ــ آره گرفتیمش،اعتراف کرد،گفت کشوندن رویا به اونجا نقشه ی شما بوده،و همه فعالیتایی که توی دانشگاه انجام می شد،با برنامه ریزی شما انجام می شده،و طبق مدارکی که داریم همه ی حرف هاشون صحت داره،پس جایی برای انکار نمیمونه.
رویا از عصبانیت دستانش به لرزش افتاده بودند،احساس می کرد سرش داغ شده و هر آن ممکن است مواد مذاب از سرش فوران شود،فکر اینکه دوباره از مهیار رو دست خورده بود داغونش می کرد،چشمانش را محکم بر روی هم فشرد که باعث جاری شدن اشکانش بر روی گونه های سردش شد،با صدای بغض داری گفت:
ــ همه چیز از اون روز شروع شد
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍🏻 #نویسنده: فاطمه امیری
○⭕️
--------------------•○◈❂