eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.6هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار امیر قطر و هیئت همراه: علت وضع نامناسب منطقه فسادانگیزی آمریکا و رفقای آن است حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی امشب (یکشنبه) در دیدار شیخ تمیم بن حمد آل ثانی امیر قطر و هیأت همراه تأکید کردند: شرایط کنونی منطقه بیش از پیش نیازمند تقویت ارتباطات کشورهای منطقه و تأثیر نپذیرفتن از القائات بیگانگان است. رهبر انقلاب اسلامی گفتند: جمهوری اسلامی ایران بارها اعلام کرده و آقای رئیس جمهور هم صراحتاً گفته است، ایران آماده همکاری های نزدیکتر با کشورهای منطقه است. حضرت آیت الله خامنه ای شرایط کنونی منطقه را نامناسب دانستند و افزودند: علت این وضعیت فسادانگیزی امریکا و رفقای او است و تنها راه مقابله با آن هم تکیه بر همکاریهای درون منطقه ای است. ایشان با اشاره به روابط سیاسی خوب ایران و قطر خاطرنشان کردند: روابط اقتصادی دو کشور در سطح روابط سیاسی نیست و باید همکاریهای ایران و قطر در زمینه های مشترک بیش از پیش گسترش یابد. رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: البته برخی ها بخصوص آنهایی که از آن سر دنیا به این منطقه آمده اند، تمایل به گسترش همکاریهای کشورهای منطقه ندارند ولی این موضوع ربطی به آنها ندارد و کشورها و ملتهای منطقه، دیگر چنین تحکم ها و دخالت هایی را قبول نمی کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروزهم به پایان رسید الهی اگربدبودیم یاریمان کن، تافردایی بهترداشته باشیم خدایابه حق مهربانیت نگذارکسی باناامیدی وناراحتی، شب خودرابه صبح برساند. 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
ثانیه های مهدوی 5.mp3
3.64M
نجواهای شبانه با امام زمان (عج) شبها قبل از خواب، با گوش دادن به این فایل ها، با امام خود درد دل کنیم و با انتشار آن، دیگران را هم تشویق به صحبت با حضرت کنیم. زیاد وقتت رو نمی گیره...
به فرمانده عزیزم سردار حاجی زاده تو چرا آرزوی مرگ می کنی سردار آرزوی مرگ برای من است که عمری مجاهدت و ایثارت را فراموش کردم گیر دادم به اشتباهی که باز هم بخاطر امنیت من بود تو آرزوی مرگ میکنی و من میمیرم برای مظلومیتت سردار چه زود فراموش کردیم همین دو روز پیش چگونه دشمنان مردممان را تحقیر کردی و ابهتش را در هم شکستی سردار شجاع ، میدانم آرزوی مرگت از ته دل بود و واقعا دلت سوخت از این فاجعه نه مثل عده ای گفتی مسافرین بیمه بودند نه مثل عده ای دیگر خودت را به نشنیدن زدی سردار تو مثل همه هم لباسهایت در تهمتها و دروغ ها و سمپاشی های دوست نماها و دشمنان هر روز شهید میشوی فراموش کردم تو آنقدر مرد بودی که اشتباه زیر دستانت را گردن گرفتی و مردانه به مردمت پاسخ دادی و ما آنقدر بی چشم و رو بودیم ندیدیم تو اولین مسئول این نظامی که صادقانه عذرخواهی کرد و تو را کوبیدیم سردار تو آنقدر شهامت داشتی تا علت سقوط را با مردمت درمیان بگذاری ولی عده ای هنوز بعد از دو سال علت سقوط هواپیمایی دیگر را اعلام نمیکنند مردتر از تو ندیدم سردار تو باید زنده بمانی وطن ما به تو و امثال تو نیاز دارند مدیران فداکار دلسوز پاسخگو و البته صادق
تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد خواست تا غسلت دهد، آب روان آتش گرفت هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت رفت سمت آسمان روحت، زمین از شرم سوخت در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر 💞فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیما را دیشب دیدی؟! بچه ها زدندش. خلبانش هم اسیر شده.» گفتم: «پس تو می گفتی هواپیمایی نیست. من اشتباه می کنم.» گفت: «دیشب خیلی ترسیده بودی. نمی خواستم بچه ها هم بترسند.» کم کم همسایه های زیادی پیدا کردیم. خانه های سازمانی و مسکونی گوشه پادگان بود و با منطقه نظامی فاصله داشت. بین همسایه ها، همسر آقای همدانی و بشیری و حاج آقا سمواتی هم بودند که هم شهری بودیم. در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می شدیم. صبحانه ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند، می خوردیم. کمی به بچه ها می رسیدیم و آن ها را می فرستادیم توی راهرو یا طبقه پایین بازی کنند. ظرف های صبحانه را می شستیم و با زن ها توی یک اتاق جمع می شدیم و می نشستیم به نَقل خاطره و تعریف. مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی آمدند. ناهار را سربازی با ماشین می آورد. وقتی صدای بوق ماشین را می شنیدیم، قابلمه ها را می دادیم به بچه ها. آن ها هم ناهار را تحویل می گرفتند. هر کس به تعداد خانواده اش قابلمه ای مخصوص داشت؛ قابلمه دونفره، چهارنفره، کمتر یا بیشتر. 💞یک روز آن قدر گرم تعریف شده بودیم که هر چه سرباز مسئول غذا بوق زده بود، متوجه نشده بودیم. او هم به گمان اینکه ما توی ساختمان نیستیم، غذا را برداشته و رفته بود و جریان را هم پی گیری نکرده بود. خلاصه آن روز هر چه منتظر شدیم، خبری از غذا نشد. آن قدر گرسنگی کشیدیم تا شب شد و شام آوردند. یک روز با صدای رژه سربازهای توی پادگان از خواب بیدار شدم، گوشه پتوی پشت پنجره را کنار زدم. سربازها وسط محوطه داشتند رژه می رفتند. خوب که نگاه کردم، دیدم یکی از هم روستایی هایمان هم توی رژه است. او سیدآقا بود. در آن غربت دیدن یک آشنا خوشایند بود. آن قدر ایستادم و نگاهش کردم تا رژه تمام شد و همه رفتند. شب که این جریان را برای صمد تعریف کردم، دیدم خوشش نیامد و با اوقات تلخی گفت: «چشمم روشن، حالا پشت پنجره می ایستی و مردهای غریبه را نگاه می کنی؟!» دیگر پشت پنجره نایستادم. دو هفته ای می شد در پادگان بودیم، یک روز صمد گفت: «امروز می خواهیم برویم گردش.» بچه ها خوشحال شدند و زود لباس هایشان را پوشیدند. صمد کتری و لیوان و قند و چای برداشت و گفت: «تو هم سفره و نان و قاشق و بشقاب بیاور.» 💞پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!» گفت: «خط.» گفتم: «خطرناک نیست؟!» گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.» همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.» بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: «مامان بابا شده!» صمد بچه ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: «بچه ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی گذارند جلو برویم.» همان طور که جلو می رفتیم، تانک ها بیشتر می شد. ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود. ✍ادامه دارد....
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر 💞صمد پیاده می شد. می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و برمی گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی را نشانمان داد و گفت: «آنجا خط دشمن است. آن تانک ها را می بینید، تانک ها و سنگرهای عراقی هاست.» نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه ها هم دور اجاق نشستیم. صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. رزمنده های کم سن و سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند و سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند. موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه ها که گرسنه بودند ، با ولع نان و تن ماهی می خوردند. بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی ها افتاده بود، نشانمان بدهد. 💞طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند. موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.» گفت: «می ترسی؟!» گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.» پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!» محکم جوابم را داد: «می جنگند.» بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.» حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.» توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!» گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.» 💞گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.» گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.» گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.» با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.» تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.» فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم ✍ادامه دارد....
به فرمانده عزیزم سردار حاجی زاده تو چرا آرزوی مرگ می کنی سردار آرزوی مرگ برای من است که عمری مجاهدت و ایثارت را فراموش کردم گیر دادم به اشتباهی که باز هم بخاطر امنیت من بود تو آرزوی مرگ میکنی و من میمیرم برای مظلومیتت سردار چه زود فراموش کردیم همین دو روز پیش چگونه دشمنان مردممان را تحقیر کردی و ابهتش را در هم شکستی سردار شجاع ، میدانم آرزوی مرگت از ته دل بود و واقعا دلت سوخت از این فاجعه نه مثل عده ای گفتی مسافرین بیمه بودند نه مثل عده ای دیگر خودت را به نشنیدن زدی سردار تو مثل همه هم لباسهایت در تهمتها و دروغ ها و سمپاشی های دوست نماها و دشمنان هر روز شهید میشوی فراموش کردم تو آنقدر مرد بودی که اشتباه زیر دستانت را گردن گرفتی و مردانه به مردمت پاسخ دادی و ما آنقدر بی چشم و رو بودیم ندیدیم تو اولین مسئول این نظامی که صادقانه عذرخواهی کرد و تو را کوبیدیم سردار تو آنقدر شهامت داشتی تا علت سقوط را با مردمت درمیان بگذاری ولی عده ای هنوز بعد از دو سال علت سقوط هواپیمایی دیگر را اعلام نمیکنند مردتر از تو ندیدم سردار تو باید زنده بمانی وطن ما به تو و امثال تو نیاز دارند مدیران فداکار دلسوز پاسخگو و البته صادق
بیمار خسته است بیا و ثواب کن جز مرگ هرکه خواست عیادت، جواب کن آتش به جان من زند آب دو دیده‌ات کمتر مرا ز غصّه از این بیش، آب کن نه سال خاطرات، عجب زود سر رسید بدرود با ورق ورق این کتاب کن گر باز هم عدو به در خانه حمله کرد تا زنده است فاطمه، رویش حساب کن از نقش صورتم اثری روی در به‌جاست پس بعد من نظارۀ عکسم به قاب کن دیگر توان روی گرفتن نمانده است ای سیل سرخ اشک! تو کار نقاب کن پیراهنی که دوخته‌ام بهر محسنم زینب بگیر! بر تن طفل رباب کن
seyedmajidbanifatemeh-@yaa_hossein.mp3
6.08M
🎵نفرین به زمونه 🎤🎤 سید مجید بنی فاطمه ◾️ نوحه زمینه ◾️ #فاطمیه ۱۳۹۸
amirboroumand-@yaa_hossein.mp3
11.76M
🎵 انا اعطیناک الکوثره مصطفی 🎤🎤امیر برومند ◾️ نوحه شور ◾️ #فاطمیه ۱۳۹۸
mahmoudkarimi-@yaa_hossein.mp3
8.05M
#فاطمیه 🎵دردا که پیر گشتم در موسم جوانی 🎤🎤 حاج محمود کریمی ◾️ نوحه زمینه ◾️ #فاطمیه ۱۳۹۸
◾️ ◾️ هنوز چند روزی نگذشته گفتین من حاج قاسم هستم درست همان زمانی که مغرور از استقبال میلیونی برای تشییع حاج قاسم بودیم مبتلا به امتحان شدیم هنوز چند روز از رفتن سردار سلیمانی نگذشته اما ما چقدر زود اهل کوفه شدیم و سپاه رو تنها گذاشتیم 😔 خیلی جالبه همین یکی دو روز پیش حاج قاسم رفت و ما عهد بستیم که راهش ادامه دارد و ما هم حاج قاسم هستیم همین دیروز بود که وقتی خبر رو شنیدیم همه خوشحال و سرمست شدیم همینکه دیدیم دارن سپاه رو میزنن ماهم گفتیم بزنیم نه?؟؟ ماشاءالله به غیرتتون😏 چیشد؟؟ راه کج شده یا ما کج میریم؟؟ حاج قاسم وقتی زنده بود نشناختیمش همین که رفت ، فهمیدیم یتیم شدیم عهد بستیم یار ویاور حاج قاسم های دیگ باشیم ولی بادستای خودمان داریم حاج قاسم های دیگه رو میزنیم این دفعه نمیکشیم تخریب میکنیم مواظب باشید تا نفوذی ها هستن یکی یکی حاج قاسم های مارو میگیرن یا شخصیتشان را یا آبرویشان را یا وظیفه شان را ویا ‌ جانشان را بیایم با دشمن هم نشین نشیم هیزم آتیش معرکه را زیاد نکنیم سردار حاجی زاده یک حاج قاسم سلیمانی دیگر است چرا کارهای خوب سپاه را دیدین دم بالا نیاوردین جنگ سپاه سیل سپاه زلزله سپاه راه سازی سپاه سد سازی سپاه دستگیری عبدالمالک ریگی سپاه دستگیری جیسون رضاییان سپاه دستگیری روح الله زم سپاه مبارزه با گروههای تروریستی شرق و غرب کشور سپاه حفاظت فرودگاه ها سپاه حفاظت شخصیت ها سپاه مقابله با داعش سپاه حفاظت مرزهای آبی سپاه انتقام از حمله داعش سپاه انتقام از ترور حاج قاسم سپاه بازوی پرتوان امام و رهبری سپاه خواهش میکنم یک اشتباه از یک فرد در این سازمان انقلابی و مردمی باعث نشود خدمات ارزنده این نهاد مقدس را فراموش کنیم. ◾️
4_5963120731066729530.mp3
6.01M
🔥🔥‍ مااهل کوفه نیستیم..🔥🔥 🎤🎤 سید_‌رضا_‌نریمانی ◾️ ما اهل کوفه نیستیم ◾️ علی تنها بماند ... ◾️ #فاطمیه #ایام_فاطمیه ◾️ #سردار_حاجی_زاده
بسم الله الرحمن الرحیم و این غربال بسیار سخت خواهد بود ... جابر جُعفی می‌گوید به امام باقر(ع) عرضه داشتم: فرج شما کِی خواهد بود (سؤالی که همۀ ما داریم) حضرت فرمودند: هیهات هیهات، هرگز این فرج رخ نخواهد داد؛ مگر اینکه غربال بشوید، سپس غربال بشوید، سپس غربال بشوید. سه‌بار تأکید کردند. در این فتنه ها یک عده از چپ می افتند و یک عده از راست و قلیلی از بندگانت وسط این فتنه ها محکم می ایستند صاف و‌خالص بی هیچ‌ غل و غش و تحلیل و بهانه و تاریخ سخت تر تکرار میشود حضرت علی که می آمد، پیروانش یک نفس راحت می کشیدند و خوشحال می شدند که دیگر سکاندار ما علی است اما فتنه ها همه چیز را بر هم زد، فتنه جمل، فتنه های معاویه، فتنه های خوارج و ... مثل انقلاب انقلاب که‌ شد ، همه پیرو امام خمینی شدیم، جنگ شد، ترور ، بنی صدر، نفوذ و منافقین و فتنه و فتنه و فتنه ... و ریزش و ریزش و ریزش ... و حالا حاج قاسم که ترور می شود همه متحد می شویم و سنگ انقلاب و انتقام سخت و زمینه سازی ظهور به سینه‌می زنیم، هواپیما سقوط می کند و دوباره به فتنه و لغزش در صراط حق مبتلا میشویم و به دنبال آن فتنه هایی هم در آینده که در کمین ماست. پروردگارا ما بنده های ضعیف تو هستم ما قدرت تشخیص حق از باطل را در این غبار فتنه ها ممکن است از دست بدهیم نگذار پایمان بلرزد، نگذار تردید کنیم دستمان را بگیر، رهایمان نکن نگذار خلاف امر رهبر حرکت کنیم مارا در این غربالهای آخرزمان یک لحظه به حال خود رها نکن (مردم صبح مومن از خانه های خود بیرون میروند و شب کافر برمی گردد ) یا الهی و ربی من لی غیرک پروردگارا من جز تو کسی را ندارم به حق محمد و آل محمد ما را از فتنه ها نجات ده و عاقبت ما را به بهترین شکل ختم به خیر فرما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ خدا با ماست 🎥 نماهنگی از بیانات امید بخش رهبر معظم انقلاب و حاج قاسم سلیمانی
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ناتوانی از دادن مَهریه... نظر آیت الله خامنه‌ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها در جنگ ۳۳ روزه از زبان شهید سردار سلیمانی/ انصار کلیپ #انتقام_سخت
🌸 احکام🌸 🔶 سوال : مالي متشکّل از هديه ي عروسي و وام ازدواج و حقوق شخص است اگر از کلّ پول به اندازه ي خود وام و هديه مانده باشد آيا به آن خمس تعلّق مي‌گيرد⁉️ 🔶 جواب: واجب است که خمس مبلغ باقي‌مانده را به نسبت مال غيرمخمّس به مخمّس، بپردازد مگر اينکه هنگام برداشت به قصد حقوق برداشت کرده باشد. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
سلااااااام صبحتـون بہ سپیـدی و پاکی بـرف دلتـون‌ بہ ‌طراوت نسیـم‌ صبحگاهی خوشـه‌های افڪارتون سبـز و پایـدار لحظـه‌هاتون ‌زیبـا و بـارش بوسہ‌های خـدای مهـربان هر روز صبـح شـروع یک صفحه از داستان زنـدگی شماست بهترینش را امـروز بسـاز صبـح زمستـانی همگی پر خیـر و برڪت
🌍🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌎 ✴️ دوشنبه 👈 23 دی 98 👈17 جمادی الاول 1441👈13 ژانویه 2020 🕌مناسبت های اسلامی. 🌙🌟احکام اسلامی و دینی. 📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند ان شاءالله. ✅کندن نهر کانال اب و ابرسانی. ✅و درختکاری خوب است. 📛از نزاع و دعوا پرهیز شود. 📛قرض گرفتن و دادن نیز خوب نیست. 👶نوزاد امروز مبارک و خوشبخت است.ان شاءالله. 🤒بیمار امروز شفا یابد ان شاءالله. 🛫 مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم 🌓انجام اموری از قبیل: ✳️شروع به ساخت و ساز.. ✳️خرید جواهرات. ✳️ختنه اطفال. ✳️و جراحی و معالجه نیک است. 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،میانه است. 🔴 یا در این روز از ماه قمری،خوب و سبب صحت بدن است. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تتعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از ایه 18 سوره مبارکه کهف است. و تحسبهم ایقاظا و هم رقود و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال .... و از معنای ان استفاده می شود که خانه یا ملک جدید در تصرف خواب بیننده دراید. ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸
#احکام_نموداری نجاست کفار توضیحات در فایل صوتی پایین ⬇️
2296066_-210104.mp3
2.14M
#احکام_نموداری این خارجی ها همه شون نجس هستن؟ یا دین دار و بی دین شون فرق می کنه؟ نمودار در تصویر بالا ⬆️
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ تنها داروخانه شهر✨ زنى به شهر کوچکی رفته بود تا آنجا زندگی کند. کمی بعد، زن از سرویس‌دهی ضعیف داروخانه‌ی شهر به همسایه‌ی خود اعتراض کرد. او امیدوار بود همسایه‌اش به خاطر آشنایی با صاحب داروخانه، این انتقاد را به گوش او برساند. وقتی که این زن دوباره به داروخانه رفت، صاحب آنجا با لبخند و گشاده‌رویی با او احوالپرسی کرد و گفت که چقدر از دیدنش خوشحال است و اینکه امیدوار ست از شهر آنان خوشش آمده باشد و سريع داروها را طبق نسخه به او تحویل داد. زن بلافاصله رفتار عجیب و باورنکردنی او را با دوستش در میان گذاشت. زن گفت: « فکر می‌کنم تو به او بابت سرویس‌دهی ضعیفش تذکر داده‌ای!» همسایه گفت: « نه. اگر ناراحت نمی‌شوی، به او گفتم که تو چقدر از عملکرد مثبت او راضی هستی و معتقدی که چقدر خوب می‌تواند تنها داروخانه‌ی این شهر را اداره کند. به او گفتم که داروخانه‌ی او بهترین داروخانه‌ای هست که تو تا به حال دیده‌ای.» زن همسایه می‌دانست که افراد به احترام، پاسخی مثبت می دهند. در حقیقت اگر با دیگران محترمانه رفتار کنید، تقریباً هر کاری که از دستشان بربیاد، برایتان انجام خواهند داد. این رفتار به آنها نشان می‌دهد که احساساتشان مهم، علایق‌شان محترم و نظراتشان با ارزش است.