🔹معلم به بچه ها گفت: من
نمیدونم وقتی ماقرآن رو داریم
دیگه ولایت فقیه برای چیه؟!😳
از ته کلاس یکی از بچه ها گفت: آقا
وقتی ما کتاب داریم معلم برا چیه!؟
#حضرت_عشق
( radio P E L A K ) روایتگری.mp3
2.13M
خاطره ای از ارتباط یک دانش آموز با شهدا در #شلمچه
🎙راوی: حاج حسین کاجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزها در بندیم
هوایمان گرفته...
هوایتان کرده..
خواب دیدم دوباره
سربندها در
سر بنده ها جا گرفته ...
دلتنگ کربلای ایرانم
دلمان تنگ شلمچه است امسال....
🌸خداوندا
💜دوچیزرادروجودم ارتقاءببخش
❣ایمان وصبر❣
💛که اولی داشته هایم رابیشترمیکند
💚ودومی نداشته هایم رانزدیکتر
💖یاریم کن به ناسپاسی مبتلانگردم
❤️که آرامش درونم رانابودمیکند
💕💕💕
بلند خواندن نماز
برخی از نمازگزاران به اشتباه حمد و سوره را در جایی که باید بلند خوانده شود، آهسته و در جایی که باید آهسته خوانده شود، بلند می خوانند و فکر می کنند اهمیتی ندارد، در صورتی که این کار باعث باطل شدن نماز می گردد.
بر مردان واجب است که حمد و سوره را در نمازهاى صبح و مغرب و عشا بلند بخوانند و در نمازهای ظهر و عصر، آهسته.1 و بانوان به غیر از نماز ظهر و عصر، می توانند هم بلند بخوانند و هم آهسته ولى اگر نامحرم صدايشان را می شنود، بهتر است آهسته بخوانند.2
اگر نمازگزار در جایی که باید نماز را بلند بخواند، عمداً آهسته بخواند یا در جایی که باید آهسته بخواند، عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است، ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسئله باشد، نماز صحیح است.3
1. توضیح المسائل مراجع، ج 1، مسأله 993
2. رساله نه مرجع ص 563
3. همان مسأله 995
🌱
لبخند بسیجی9-مداحی.mp3
1.95M
#طنز_جبهه 😂
#دلتان_شاد
🎧داستان دعا خواندن یک شهید از زبان حجت الاسلام انجوی نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂بشنوید و بخندید به یاد شوخ طبعی های شهدا
👌خاطره جبهه رفتن و آمپول زنی حاج حسین یکتا
قبضه کردَست شهر را کرونا
غابَ عَن عَینِنا وَ یَنظُرُنا👽
ترس افتاده در وجود همه
لَونُ وَجهِ الأُناسِ یخبرُنا😱
همه مخفی شوید در خانه
عقلُنا باختِفاءِ یَأمُرُنا☝️
قبلا از بوسه منع میفرمود
شیخ و اینک طبیب، یَحذرُنا 😷
هان! چه جای غرور وقتیکه
ذَرَّةٌ فی ٱلبُیوتِ تحصُرُنا😔
گنه آلودهایم و چیزی جز
مَطَرُ الدَّمعِ لا یُطَهّرُنا😢
آی مردم! خدا خطابخش است
آی! إستَغفِروه؛ یَغفرُنا 😭
کرونا هم شکست خواهد خورد
رَبُّنا - بالیَقینِ - یَنصُرُنا💪
رفتند در این راه پدر ها و پسر ها
افتاد در این راهچه تن ها و چهسر ها!
رفتند و نماندند ، و ماییم که خوردیم
در ماتم این شیر دلان خون جگر ها
بسیار غریبانه و سخت است قبولِ
اینجور سفر کردن و اینگونه سفر ها
در راهِ ولایت چه غمی هست ز مردن
چونپر شدهاینراهاز ایندستخطر ها
ما ریشهی خود را به تنِخاک دواندیم
پسواهمهای نیست از اینزخمِ تبر ها
AUD-20200323-WA0010.mp3
5.61M
🔹سرود کنار هم بمونیم
نسخـه بی کلام
شاعر: محمدجواد الهی پور
آهنگساز: محمد فرشته نژاد
مدیر تولید: افشین کردستانی
AUD-20200323-WA0009.mp3
5.61M
🔹سرود کنار هم بمونیم
نسخـه باکلام
شاعر: محمدجواد الهی پور
آهنگساز: محمد فرشته نژاد
مدیر تولید: افشین کردستانی
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
آن که حاضر نبود تار مویی را از ترس خدا از یک نامحرم بپوشاند امروز از احتمال ابتلا به یک ویروس حاضر است تمام روز را نقاب و دستکش,کلاه بپوشد.
آنکه روزی نمیتوانست پنج بار دست و صورتش را برای نماز خدا بشورد,امروز چهل بار از خوف ویروس میشورد.
آنکه هنگام ذکر و دعای مومنان فاز روشنفکری میگرفت و حتی تمسخر میکرد امروز تمام سورهی بقره دنبال یک تار مو میگردد و در به در دنبال دعا و ذکر دفع کرونا است...
براستی چرا به خودمان تکانی نمیدهیم؟
تا خدا تکانمان نداده
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سلام
توجه میکنید دیگر خبری از قیمت سکه و طلا و ماشین نیست؟
خبری از برجام نیست؟
از پیروزی فلان نماینده مجلس نیست؟
دیگر خبری از ال کلاسیکو نیست!
توجه کردید گروه متحدین ۲۰ دیگر در دنیا جلسه ندارن؟
دیگر عربستان به یمن حمله نمیکند؟
توجه میکنید خبری از کشورهای ابرقدرت نیست و معلوم نیست کی الان ابرقدرت است و کی کدخدا و کی نوکر!!!
کریستین فوتبالیست زمینگیر شده است .
میبینید پائلو مالدینی و پسرش هم زمینگیر شدند!!
و اما قسمت مهمش:
توجه کردید فقیر و غنی در یک شرایط مساوی قرار گرفته اند
توجه کردید بدون اینکه به اروپا مهد پیشرفت سفر کنیم از حال متزلزل این کشورها با خبر شدیم!!
و توجه کردید حرف کل دنیا در ثانیه ثانیه زمان فقط بحث کرونا شده است!!
تمام علوم دنیا سردر گم شده اند...
دوستان عزیز این است قدرت خداوند در بهم زدن همه معادلات دنیا 👌
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین....
....
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
تماما چشم شدم.! بدون اینکه صدای راننده ی سمج رو بشنوم.وبدون اینکه بترسم از اینکه او دوباره نگاه بیحیای من عصبانیش کند.
او نردیکم آمد.پرسید :هنوز اینجا هستید؟؟ گمان کردم با خانوم بخشی رفتید!!
با من من گفتم:نههه..من مسیرم با اونها یکی نیست!
او پشت گوشش رو خاراند و دوباره به زمین گفت:مگه شما هم محلی نیستید؟؟
خوش بحال زمین!! کاش من زمین بودم و او به بهانه ی حرف زدن با نامحرم، همش به من خیره میشد!
با مکث گفتم: نه..
نگاهی به اطراف انداخت.گفت کسی دنبالتون نیومده؟
چقدر امشب این سوال تلخ تکرار میشد!
گفتم:من کسی رو ندارم.
گفت:خدارو دارید..
تو دلم گفتم خدارو دارم که شما الان در اوج نا امیدی و دلشکستگیم کنارم ایستادی.
گفت:مسیرتون کجاست؟
گفتم : پیروزی
با تعجب نگاهم کرد و دوباره سرش را پایین انداخت.
بعد از کمی مکث رو کرد به یکی ازجوونهایی که همراهش بودند و گفت:رضا جان شما اول خواهرمونو برسون.این از هرچیزی ارجح تر وافضل تره.
رضا جوانی قدبلند و چهارشانه بود که ازنظر ظاهری خیلی شباهت به حاج مهدوی داشت.سریع سوییچ رو از جیبش در آورد و گفت:رو چشمم داداش.پس شما با کی میرید؟ حاج مهدوی گفت.ما چهارتا مردیم یه ماشین میگیریم میریم.
من که انگار قرار نبود خودم نقشی در تصمیم گیری داشته باشم خطاب به آن دو گفتم:نه ممنون.من داشتم ماشین میگرفتم. اصلا نمیخوام کسی رو تو زحمت بندازم.
رضا ساکم رو از رو زمین برداشت و با مهربونی گفت:نه خواهرم. صلاح نیست.این راننده ها رحم و مروت ندارن.کرایه رو اندازه بلیط هواپیما میگیرن.
میخواستم مقاومت بیشتری کنم که حاج مهدوی گفت:تعلل نکنید خانوم.بفرمایید سریعتر تا اذان نشده برسید منزل.
من درحالیکه صدام میلرزید یک قدم نزدیکتر رفتم و با شرمندگی گفتم:من در این سفر فقط به شما زحمت دادم.حلالم کنید.
حاج مهدوی گفت:زحمتی نبود.همش خیرو رحمت بود.در امان خدا..خیر پیش!!
چاره ای نبود.باید از او جدا میشدم.رضا جلوتر از من راه افتاد و در کمال تعجب به سمت ماشین مدل بالایی رفت وسوییچ رو داخل قفل انداخت!!
سوار ماشین شدم و او هم در کمال متانت آدرس دقیق را پرسید وراه افتاد .
در راه از او پرسیدم :ببخشید فضولی میکنم. شما با حاج مهدوی نسبتی دارید؟
او با همان ادب پاسخ داد:
_ایشون اخوی بزرگم هستند.
حدسش زیاد سخت نبود.چون رضا هم زیبایی او را به ارث برده بود.ولی لباسهای رضا شبیه جوانان امروزی بود و رنگ موهایش تیره تر از برادرش بود.
گفتم:خوشبختم ..من فکر نمیکردم ایشون برادری داشته باشند.
رضا جواب داد:عجیبه که نمیدونید. خوب البته ظاهرا شما در محله ی ما زندگی نمی کنید.وگرنه همه خانواده ی ما رو میشناسند
با چرب زبانی گفتم:بله بر منکرش لعنت! طبیعیه! خانواده ی سرشناس ترین امام جماعت اون محل ، باید هم، شناس باشه.
او تشکر کرد و باقی راه، در سکوت گذشت.بخاطر خلوتی خیابانها سریع رسیدیم.از اوتشکر کردم و باکلی اظهار شرمندگی پیاده شدم.او صبر کرد تا من وارد آپارتمان کوچکم بشم و بعد حرکت کند. چه حس خوبی داره کسی نگرانت باشه و نسبت به تو حس مسئولیت داشته باشه.!!
اذان میگفتند.ساکم رو گذاشتم و رفتم وضو گرفتم. ناگهان لبخند مسرت بخشی زدم!! راستی راستی من نماز خون شده بودم!
ادامه دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی